2️⃣🌷 زندگی نامه شهید محمد مرشدی
🌺 سردار تقی مهری ( رئیس سازمان وظیفه عمومی ناجا ) نیز میگوید : «به تشخیص فرمانده و مسئولین لشکر، هر جا که حساستر و مشکلتر بود، آنجا معمولاً از نیروهای برجستهای مثل شهید مرشدی استفاده میشد.»
«نماز شهید، همواره اول وقت بود. اصلاً خانوادگی کلاً همینطور بودند ... قبل از اینکه اذان بگوید، همه وضو میگرفتند، مینشستند روی سجاده برای نماز خواندن.»
هم ایشان در وصف شهید میگوید:
«من فکر میکنم هیچ عیبی نداشت ... خیلی مؤمن بود. اغلب که با هم بودیم، روزه بود. صبح که برای نماز بیدار میشد، صِدام نمیزد، ولی بلند بلند قرآن و نماز میخواند. اگر میتوانستم بیدار شوم، بیدار میشدم، میگفت خودت میدانی، مسئول خودت هستی. رابطهاش با پدر و مادرش عالی بود ... با توجه به ناراحتی پدر و مادر، میگفت آنجا دوستانم همه شهید شدند و دستشان را خونی کردند، گذاشتند توی دست من، من چطوری میتوانم نروم و راهشان را ادامه ندهم. پدر و مادرش مخالف جبههرفتنش نبودند اما دلتنگی میکردند ... دغدغههایش همواره جبهه بود، دائماً فکر و ذکرش آنجا بود... اصلاً راجع به کارش در جبهه نمیگفت. هر چه سؤال میکردیم میگفت: جاروکش سنگرها هستم... [همچنین] اهل مطالعه بود، بیکار که میشد، مینشست مطالعه میکرد. کتابهای شهید مطهری، شهید دستغیب و ... را میخواند ... تفسیرهای قرآن را میخواند...»
همسرش با یادآوری آن روزها میگوید:
🌷«نتوانستیم جشن عقد بگیریم، فقط توانستیم در دفترخانهای در سرچشمه عقد کنیم و با حضور برادرها و خواهرهای دو طرف در منزل شهید مهمان شویم.
عقد ما با 14 سکه و یک جلد قرآن مجید انجام گرفت ... دو روز بعد از عقد رفت به جبهه ... اوایل هنوز به هم وابسته نشده بودیم ... بعدها که میآمد و میرفت، ناراحتی می کردم، ... گریه میکردم.»
نزدیک به یک سال در مرحله عقد بودند. در آذر 1364 مراسم عروسی آنها برگزار شد. تا این زمان شهید مرشدی به همراه همرزمانش حدود چهار ماه متوالی، در محدوده اروند ـ خط فاو، به طور شبانهروزی زحمت کشیده بودند و تقریباً تمام شناساییهای لازم را برای عملیات والفجر8 انجام داده بودند. با اخذ مرخصی از لشکر و بازگشت به تهران، مراسم عروسی شهید، در منزل پدر ایشان برگزار شد و بعد از عروسی نیز در طبقه سوم منزل پدری ساکن شدند. مرشدی از این زمان تا 15 روز قبل از شهادتش، نزد همسرش بود. بیشترین خاطرات همسر از شهید، مربوط به همین فاصلۀ دو، سهماهه است:
«به همهجا میرفتیم، مسافرت به شمال، سمنان، سبزوار، قزوین، مشهدالرضا(ع) .... جز مشهد، همهجا را دستهجمعی به همراه خانوادهاش میرفتیم ... در منزل که بودیم، مینشستیم با هم فوتبال میدیدیم، به سینما میرفتیم ... به پارک میرفتیم ... یک پیکان داشت، پیکان زرد قناری. ماشین مال پدرشوهرم بود که داده بود به محمد. پدرشوهرم یک جیب آهو نیز داشت که داده بود به برادرشوهرم علی. با پیکان همهجا میرفتیم و میگشتیم ... در خانه که بودیم محمد نمیگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... خودش جارو میکرد ...»
سرانجام روز جدایی فرا رسید. همسرش از خداحافظی مرشدی میگوید:
🌹«حدود سه ماه بعد از عروسی باید میرفت. خیلی گریه کردم. شاید 20 بار مسیر پلهها را بالا و پایین رفت. وقتی میدید دارم گریه میکنم، دوباره برمیگشت میآمد بالا. سرانجام رفت. به محض اینکه به اهواز رسید، تلفن زد و دو، سه ساعت با من صحبت کرد ... وقتی که رفت تب کردم. خودش هم میدانست که من تب کردم. میگفت میآیم. جنگ هم تمام شد ولی نیامد! ...»
لحظههای خداحافظی در ذهن خواهران شهید نیز ماندگار شده است:
«به شدت نورانی شده بود. خانمش هم متوجه شده بود که محمد شهید میشود. خیلی گریه میکرد. بیتابی میکرد. تازه اول ارتباطشان هم بود. در همین مدت کوتاه چقدر هم از شهید محبت دیده بود. هر چه میخواست براش فراهم میکرد... از بس بیقراری میکرد محمد به ما گفت دنبال من نیایین. بروین بالا فریده را ساکت کنید.»
🌼
🍃🌸
🌺🍃🌺
🍃🌼🍃🌼
@sangareshohadababol
سردارعلی اکبر پاشا : « در نزدیکی ما جنگ تن به تن شده بود. همانجا که بودیم، خبر آوردند که حدود 100 متر جلوتر از ما در خط عراقیها، درگیری شدید تن به تن، اتفاق افتاده است
@sangareshohadababol
3️⃣🌷زندگی نامه شهیدمحمدمرشدی
🌹بعد از تصرف قرارگاه، پاتک سنگین عراقیها در جاده فاو ـ بصره شروع شد. مقاومت جانانۀ نیروهای لشکر مانع از موفقیت عراقیها شد ولی در این میان، جان فرزندان گرانقدری تقدیم شد. محمد مرشدی در همین پاتک با تیر مستقیم دشمن به ناحیه فرق سر به شهادت رسید. مرشدی در حالی در روز 23/11/1364 به شهادت رسید که سه روز بعد از شروع عملیات، هنوز بادگیر غواصی به تنش بود. روایت سردار علیاکبر پاشا ـ که در بیشتر دوران خدمت شهید مرشدی در محور دوم واحد اطلاعات و عملیات لشکر 25 کربلا، مسئولیت این واحد را بر عهده داشت ـ از شهادت شهید مرشدی خواندنی است:
«در نزدیکی ما جنگ تن به تن شده بود. همانجا که بودیم، خبر آوردند که حدود 100 متر جلوتر از ما در خط عراقیها، درگیری شدید تن به تن، اتفاق افتاده است. نیروهای گارد عراقی با اتوبوس و مینیبوس، همینطور برای پاکسازی به جلو میآمدند ... در همین زمان یکی از بچهها خبر آورد که پاشا! مرشدی شهید شد. رفتم بالای سرش. دیدم لباس غواصی هنوز تنش هست. هنوز در نیاورده بود. به فاو که رسیده بودند دیگر لباسی نداشتند که عوض کنند.
🌷تکلیف بچههای معبر، فقط این نبود که شناسایی بکنند. کار اطلاعات فقط شناسایی نبود. اینها همهجا حضور داشتند. یعنی عاشق این بودند که کار انجام بدهند. به هر حال دیدم، شهید مرشدی هیچ مدرک شناسایی به همراه ندارد. سریع یک کاغذی گرفتم و آدرس و مشخصات شهید مرشدی را کامل نوشتم و روی سینهاش گذاشتم. بچهها سریع پیکرش را به عقب انتقال دادند. حدود 20 دقیقه طول نکشید خبر آوردند که 50 متر آن طرفتر، مهدی نصیرایی به سرش تیر خورد و شهید شد. رفتم بالای سر شهید مهدی نصیرایی ، بعدش سعید معصومی نیز شهید شد و در ادامه خیلی از بچههای دیگر اطلاعات ...»
مرشدی در حالی که بر بالای جیپ در وسط جاده فاو ـ بصره، با بلندگو به توجیه بچهها میپرداخت، مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و آسمانی شد. یک هفته بیشتر طول نکشید که پیکر مطهرش به تهران انتقال پیدا کرد و در قطعۀ 53 بهشت زهرا (س) و در مکانی که یک ماه قبل، آن را به برادرش نشان داده بود، آرام گرفت. هفت ماه بعد در 27 شهریور 1365، تنها فرزندش به دنیا آمد و بنا به سفارش شهید، محمدطاها نام گرفت. مرشدی هم در آن زمان الگو بود و هم الان. سردار کمیل کهنسال، جانشین لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، در وصف این شهید عزیز میگوید:
«شهید مرشدی یکی از مؤثرترین عناصر تشکیلدهنده اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا بودهاند و معنویت، آگاهی، هوش، ذکاوت، اخلاص و شجاعت ایشان، او را به یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین نیروهای اطلاعات تبدیل کرده بود. بنده ... تا لحظۀ شهادت، توفیق همسنگری ایشان را داشتهام و در رکاب این سردار دلیر و متقی و عاشق، شاهد حماسههای آن عزیز بودهام. شهدا و نیروهای اطلاعات عملیات به ایشان و شهید نصیرایی تأسی میکردند. این دو بزرگوار شمعهای فروزانی بودند که دیگر نیروهای اطلاعات به گرد وجود نورانیشان میچرخیدند...»
🌹در پایان یادآوری میشود که شهید مرشدی در عین برخورداری از روحیه عرفانی، بسیار اهل شعر و ادبیات بود و قلمی بسیار سلیس و روان داشت. بهعنوان حسن ختام، قطعاتی از وصیتنامه ایشان که بهنوعی حرف دل تمام شهدا است، بیان میشود:
«پدر و مادر عزیزم شما در طول زندگی چه رنجها که متحمل شدهاید، چه مصیبتها که کشیدهاید، چه مشقتها که به جان خریدهاید تا مرا آنچنان که نیکو و شایسته است، بزرگ کنید و در دنیا و آخرت باعث افتحار شما بشوم و در راه طیکردن این مسیر از تمام توان خود استفاده کردید، تلاش خود را دوچندان نمودید، اما من همانگونه که نتوانستم در بجا آوردن شکر نعمتهای الهی، ادای وظیفه کنم، در مقابل احسان شما دو موجود بزرگوار هم سستی و کاهلی کردم، ... حال با این همه کاستی از شما میخواهم ... باز هم آن الطاف بزرگ خود را شامل حال من بگردانید. مرا مورد عفو قرار دهید و کرامت خود را شامل حال من گردانید.
❤️ مادرجان وقتی به صحرای کربلا نگاه میکنی میبینی که مادران عاشق، چگونه بهترین دلبند خود را تقدیم راه اسلام میکردند، خواهی دید وقتی سر از تن جدای وهب را به سوی خیمه مادرش پرتاب کردند، مادرش آن را دوباره به سوی دشمن انداخت و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم.
مادر خوبم من از هماکنون صدای پرخروش تو را در بهشت زهرا تصور میکنم، تصور میکنم که تو چگونه ... فریاد خواهی زد [تا] تمام کاخهای آمیخته با کفر دنیا بر خود بلرزد و تمام دلها حتی آنها که سنگ است، آب شود. آنگونه خروش برخواهی آورد که دیگر هیچ کس این اجازه را به خود ندهد که حتی فکر ایستادن در مقابل مکتب پاک اسلام را به خود بدهد.»
«برگرفته از کتاب فاتحان فاو»
🌼
🌺🍃
🌸🍃🌸
🌼🍃🌼🍃
@sangareshohadababol
سردار شهید والفجر 6 فرمانده گردان قمر بنی هاشم .شهید سیدمختار حسینی دهم تیر 1340، در روستای قوینلی گدایجه گنبدکاووس بدنیا آمد در سال 1354 در محضر حجت الاسلام کرامتلو به یادگیری قرآن پرداخت و از همان موقع فعالیت های سیاسی اش را شروع کرد دیپلم گرفت. سال 1361 ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. 3 اسفند 62 بشهادت رسید وصیت شهید: پروردگارا عزیزی، به عزتت سوگند دلم می خواهد در راهت شهید شوم و آرزو دارم سندم(جسمم) هرچه بیشتر معتبر تو باشد متلاشی تر.
ملت ایران به لطف الهی آنقدر اهل رشد شده که خداوند این ملت را برای نصرت دینش و انقلاب حجتش-روحی له الفدا- برگزیده است. قدر این انتخاب را بدانید و ارزش آن را دارد که تمام هستی تان را در این راه بدهید. قدر امام را بدانید که هدیه ای از جانب خداوند است.
اما شما پدر، مادر، خواهر و برادرانم از شهادتم خوشحال باشید و افتخار کنید که این لطف الهی نصیب یکی از افراد خانواده یا همسنگرتان شده است. خوشحال باشید چرا که ما خوشحالیم
@sangareshohadababol
خاطره رزمنده والفجر 6 برادر حاج هدایت هادی پور از بابل درخصوص سردار شهید والفجر 6سید مختار حسینی از گنبد
این شهید فرمانده گردان ما دراین عملیات بود ومن بیسیم چی او بودم سنی کم داشتم
عملیات ساعت ۱۲ شب شروع شد درحین عملیات دیدم اوزیر لب حرف وذکر میگه هوا تاریک درمنطقه چیلات دهلران ازاو سؤال کردم چی میگید دیدم فقط زیر لب زمزمه دارد دیدم مرحوم سید رضا به من میگه دارد زیارت عاشورا می خونه
فرمانده عزیز خودرا وشهید رضا مشهدبان درکنار هم چند تن دیگر شهدا وتعدادی ازمجروحین رادرکنار هم عملیات ایضایی بود شرایط بسیار سخت عراق پاتگ سنگین زده که ناچا ردر آن منطقه گم شدیم تعدادی اسیر وتعدادی بعد ۲روز داخل کوه ماندن خودمون را به نیروهای خودی رساندیم
اما شهدا مجروحین جا مانده خصوصآ شهید رضا مشهدبان که مادرش سفارشم کرده وشهید سیدمختار حسینی را بنا به درخواست همسرشان با مسئول ایثارگران ساری برادر پاسدار ((روستا)) بعد از ۱۱ سال یعنی سال۱۳۷۳ درهمان چیلات دهلران با پلاک نشانی تفحص محترمانه با چه عزتی و جلالی پیدا کرده وخبر را به مادر شهید رضا مشهدبان از قائمشهر
وبه همسر شهید سید مختارحسینی رسانده وبعد ۶ ماه دیگر ازمعراج تهران به زادگاهش رسانده وخودم در تشییع جنازه حضور داشتم
حالا هروقت دلم تنگ شد یک زیارت عاشورا به نيابت آنها می خونم صواب را به روحشان هدیه می کنم
حرف آخرم
همش میگم فردا مردیم شهدا اونا می گویند بعد ما شما چه کردید فقط می توانم بگم شهدا آزمودهایم
درود خدا به روح پاک شما که اگر بدن ابی عبداله ۳ شبانه روز درکربلا روی زمین افتاده بود بدن شما ۱۱ سال روی زمین آغشته به خون چیلات وچنگوله مثل ابی عبداله بدون غسل و کفن افتاده بود
صلوات به روح همیشه جاوید شما
التماس دعا همرزم شهید هدایت هادی پور
@sangareshohadababol
خاطره ای در مورد سردار سیدمختار حسینی وگردانش
فرماندهي گردان خط شكن قمر بنيهاشم (ع) بود، قرار شد در عمليات والفجر 6 اين گردان وارد عمل شود. بچهها سازماندهي شدند، امكانات و تجهيزات در اختيار آنها قرار گرفت. فقط نوار تيربار مانده بود كه نقش آن در عمليات خط شكني بسيار حياتي بود. چند مرتبه پيگيري شد، هر دفعه هم وعدهي چند لحظه ديگر خواهد رسيد داده ميشد. تا خط رهايي پيگير قضيه بوديم اما انگار قرار بود بدون تير بار خط را بشكنيم. انتظار هم بيفايده بود چون گردانهاي چپ و راست ما وارد عمل شده بودند و در صورت تعلل ما، ممكن بود قيچي شوند. لحظات بسيار سخت ميگذشت، اينجا همانجايي بود كه ميبايست از ايمان بچهها مدد ميجستيم، با توكل به خدا دستور عمليات صادر شد. بچهها با صفاي باطني كه داشتند با همان سلاحهاي كلاشينكف و آرپيجي در يك نبرد جانانه خط دشمن را شكستند و عمليات را با نوارهاي غنيمتي كه به دست آورده بودند به پيش بردند.
@sangareshohadababol
ایستادن پای امام زمان خویش
۱۳ بهمن ماه سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم #احمد_مجدی
🕊شهید مدافع حرم #حجت_باقری
🕊شهید مدافع حرم #علی_اکبر_عربی
🕊شهید مدافع حرم #جواد_سنجه_ونلی
🕊شهید مدافع حرم #اسماعیل_شجاعی
🕊شهید مدافع حرم #مصطفی_قاسم_پور
🕊شهید مدافع حرم #مرتضی_ترابی_کمال
🕊شهید مدافع حرم #سید_سجاد_روشنایی
🕊شهید مدافع حرم #محمدعلی_قلی_زاده
🕊شهید مدافع حرم #محمدحسین_سراجی
🕊شهید مدافع حرم #سید_احسان_حاجی_حتم_لو
🕊شهید مدافع حرم #علیرضا_حاجیوند_قیاسی
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🇮🇷 @sangareshohadababol
هراس ، آن دارد
كه شهادت مكتب او نيست
ملتی كه شهادت را آرزو دارد
پيروز است...
#امام_خمینیره
@sangareshohadababol
اماما ؛
تو قَلبها را فتح کردی
قبل از آنکه انقلاب کنی..!
#سربازان_روحالله
#آغاز_دهه_فجر_مبارک
@sangareshohadababol
🔴 آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم.
♦️قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و البته بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور میکردم که جنگ میان حضرت #سیدالشهداء و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا #امام_حسین علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت #سیدالشهداء مشرّف شدم و عرض ادب کردم.
♦️در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.»
عرض کردم: «چطور آقا؟»
فرمودند: «بالاخره معلوم میشود این بساط.»
♦️من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو میگویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمیدانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما میرسد.
♦️این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم.
در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند.
♦️اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد.
📚منبع: #کرامات_امام_خمینی به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰.
@sangareshohadababol
اگر از ناملایمات و سختی کار برای انقلاب در مسیر حق خسته شدید حتما این جملهی امام خمینی(ره) را مطالعه کنید
امام خمینی(ره): اگر همه عالم را بگردید، خسته، تر از من پیدا نمیکنید، لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است.
(منبع:مجلد پاسدار اسلام، ش۴۵، ص٣٠)
#انقلاب_۱۴۰۱
#دهه_فجر
✅ @sangareshohadababol
🔴جایزه ترور امام خمینی!
♦️نظام شاهنشاهی در سال ۵۷ چند روز قبل از ورود امام به ایران جایزهای به مبلغ ۵ میلیون تومان برای ترور ایشان تعیین کرده بود
@sangareshohadababol
✅ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوْمِ ٱلْجُمُعَةِ فَٱسْعَوْاْ إِلَىٰ ذِكْرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ
زنده یاد آیت الله شیخ هادی روحانی راد
نماینده محترم ولی فقیه در استان مازندران و امام جمعه سابق بابل
#نمازجمعه
#التماس_دعا
@sangareshohadababol
کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 03 صفحه 306
@sangareshohadababol
موضوع: تعطیل مغازهها در بابل
تاریخ سند: 15 اسفند 1356
متن سند:
شماره: 3625 /2ﻫ1 تاریخ: 15 /12 /2536[1356]
از: سازمان اطلاعات و امنیت مازندران
به: مدیریت کل اداره سوم 312
موضوع: تعطیل مغازهها در بابل
13561215
برابر اعلام سازمان بابل، شهربانی آن شهرستان اعلام نمود صبح روز 29 /11 /36 حدود 20 درصد از بازاریان شهرستان مذکور مبادرت به تعطیل مغازههای خود نمودهاند که بلافاصله از طریق این سازمان و شهربانی استان و همچنین شهربانی و سازمان محل اقدامات احتیاطی و آمادگی مقابله با هر نوع حوادث احتمالی، نسبت به تهیه لیست اسامی صاحبان مغازههای بسته شده اقدام لازم به عمل آمده در اثر مراقبتهای همه جانبه و گشت دائمی گروههای اعزامی در شهر تعداد 12 نفر به نامهای: 1- علیرضا حریری فرزند عسگری 38 ساله فرش فروش 2- قاسم ابراهیمپور تدینی1 فرزند مرحوم محمدحسن 19 ساله محصّل کلاس دوم اقتصاد دبیرستان آیتالله نوری 3- محمدعلی اکبریان طبری2 فرزند حسنیعلی 18 ساله محصّل دبیرستان آیتالله نوری 4- اسماعیل باری طبری فرزند سید مهدی معروف به هاشمی 30 ساله کفّاش 5- اسماعیل کبیری3 فرزند علیاکبر 51 ساله دست فروش 6- سید مهدی حسینی4 فرزند سید نظام الدین 17 ساله شغل محصّل دبیرستان اسلامی 7- حسین نوری5 فرزند محمد ابراهیم 27 ساله بیکار 8- سید مهدی روزبه فرزند سید علی اصغر 17 ساله محصّل دبیرستان اسلامی 9- احمد اصغر نسب6 فرزند علی گدا 18 ساله کشاورز 10- علیرضا خلیلی7 فرزند محمدحسن 21 ساله محصّل شبانه 11- علیاصغر محمدرضاپور8 فرزند علی اکبر گاز فروش 12- میرقاسم حسینیان اطاق سرایی9 فرزند میرحسن را که مبادرت به تحریک و تشویق مردم به بستن مغازهها میکردهاند دستگیر و پروندهای به اتهام فوق تشکیل و به مقامات ذیربط ارسال و اعزام گردیدهاند ضمناً 31 مغازه که فتوکپی لیست آن به ضمیمه تقدیم میگردد بازبودهاند همچنین تعداد 91 مغازه که فتوکپی لیست آن در 2 برگ به پیوست میباشد در روز 29 /11 /36 مغازههای مذکور را تعطیل نمودهاند. مراتب جهت استحضار به عرض میرسد خواهشمند است مقرر فرمایید چنانچه 12 نفر فوقالذکر دارای سوابقی میباشند خلاصه آن را به این سازمان اعلام نمایند.10 رئیس سازمان اطلاعات و امنیت مازندران رخشا
آقای هاشمپی سابقه افراد بررسی و اعلام شود 21 /12 /36
توضیحات سند:
1. قاسم ابراهیمپور تدینی، فرزند محمدحسن در سال 1337 ه ش در بابل به دنیا آمد. ساواک مازندران در 15 /12 /56 طیّ گزارشی به ساواک مرکز نوشت:" صبح روز 29 /11 /56 حدود 20 درصد از بازاریان شهرستان بابل مبادرت به تعطیل مغازههای خود نمودهاندکه بلافاصله از طریق این سازمان و شهربانی استان و همچنین شهربانی وسازمان محل اقدامات احتیاطی و آمادگی مقابله با هر نوع حوادث احتمالی نسبت به تهیه لیست اسامی صاحبان مغازههای بسته شده اقدام لازم به عمل آمده در اثر مراقبتهای همه جانبه و گشت دائمی گروههای اعزامی در شهر تعداد 12 نفر ازجمله قاسم ابراهیمپور تدینی که مبادرت به تحریک و تشویق مردم به بستن مغازهها میکردهاند دستگیر و پروندهای به اتهام فوق تشکیل و به مقامات ذیربط ارسال و اعزام گردیدهاند". ( اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
2. محمدعلی اکبریان طبری، فرزند حسینعلی درسال 1338 ه ش دربابل به دنیا آمد. مشارالیه جزو افرادی بود که به علت تعطیل مغازه خود در تاریخ 29 /11 /1356دستگیر شد. ساواک در گزارش مربوط به وی نوشت: «در اثر مراقبتهای همه جانبه و گشت دائمی گروههای اعزامی در شهر تعداد 12 نفر ازجمله محمدعلی اکبریان طبری که مبادرت به تحریک و تشویق مردم به بستن مغازهها میکردهاند دستگیر و پروندهای به اتهام فوق تشکیل و به مقامات ذیربط ارسال و اعزام گردیدهاند". وی در تاریخ 7 /12 /56 از زندان آزاد شد. ایشان همچنین در تاریخ 14 /2 /57 همراه 150 نفر در تظاهرات علیه رژیم پهلوی در بابل شرکت کرد که توسط شهربانی دستگیر شد. وی در دادگاه ساری به 30000 ریال جریمه محکوم شد. وی بعد از انقلاب در آموزش و پرورش بابل به شغل دبیری اشتغال داشت.( اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
3. اسماعیل کبیری، فرزند علی اکبر در سال 1305 ه ش در بابل به دنیا آمد. وی در تاریخ 29 /11 /56 در تظاهرات علیه رژیم پهلوی در بابل به همراه 150 نفر دیگر توسط مامورین شهربانی این شهرستان دستگیر شد.( اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
4. سیدمهدی حسینی، فرزند سید نظام الدین در سال 1340 ه ش در بابل به دنیا آمد. درسال 1356 محصّل دبیرستان اسلامی بابل بود. براساس اسناد ساواک وی در 29 /11 /56 در تظاهرات بابل شرکت کرده و کسبه را وادار به تعطیل مغازه نموده است که به همین دلیل بازداشت شده است.(اسناد ساواک-پرونده انفرادی)
@sangareshohadababol
کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 03 صفحه 306
@sangareshohadababol
5. اداره کل سوم پس از دریافت این گزارش، طی شماره: 7726 /2ﻫ 1 - 17 /7/ 57 درباره حسین نوری فرزند محمدابراهیم نوشت: « صلاحیت نامبرده بالا جهت استخدام در شرکت مخابرات ایران استعلام شده، خواهشمند است دستور فرمائید با توجه به نامه شماره 3625 /2ﻫ 1 ـ 15 /12 /56 از سرانجام کار مشارالیه این اداره کل را آگاه سازند.»
6. احمد اصغرنسب ، فرزند علی درسال 1338ﻫ ش در روستای رمنت بابل به دنیا آمد. رئیس شعبه دوم دادگاه بابل در20 /12 /1356 درخصوص وی چنین رای صادر نمود:" برابر محتویات پرونده احمد اصغرنسب فرزندعلی متهم است به اخلال نظم و برهم زدن نظم و آسایش عمومی که باتوجه به گزارش کلانتری مرکزی شهربانی بابل دستگیری متهم و نحوه اظهارات و مدافعات متهم و دیگر محتویات ومندرجات پروندهی امر بزهکاری نامبرده در نظر دادگاه محرز بوده با انطباق عمل متهم با ماده 2 قانون حمل چاقو و انواع اسلحه سرد ضمن رعایت شق الف از بند 2 ماده 33 قانون مجازات عمومی حکم به تحویل و تسلیم طفل متهم به ولی او با اخذ تعهد در تعلیم و تربیت و حسن اخلاق وی صادر و اعلام میشود رای صادره حضوری و قطعی است". (اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
7. علیرضا خلیلی، فرزند محمدحسین در سال 1335 ه ش در بابل به دنیا آمد. در سال 56 محصّل شبانه در بابل بود. وی در تاریخ 29 /11 /56 در تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی در بابل به همراه 150 نفر شرکت که توسط مأمورین شهربانی این شهرستان دستگیر گردید که از سرانجام کار وی در پرونده ساواک اطّلاعی در دست نیست. اسناد ساواک. پرونده انفرادی
8. علیاصغر محمدرضاپور، فرزند علی اکبر در بابل به دنیا آمد. در تاریخ 29 /11 /56 در تظاهرات علیه رژیم پهلوی در بابل به همراه 150 نفر دیگر توسط مأمورین شهربانی دستگیر شد ( اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
9. اداره کل سوم پس از دریافت این گزارش، طی نامه شماره: 724 / 324 - 13 /2 /37 درباره: قاسم حسینیان اطاقسرائی فرزند محمد به ساواک مازندران نوشته است: «دستور فرمائید ضمن ارسال مشخصات کامل ملصق نامبرده بالا از سرانجام کار وی به موقع این اداره کل را آگاه سازند.»
10. اداره کل سوم پس از دریافت این گزارش، طی نامه شماره: 170 /312- 12 /1 /37 ضمن اشاره به عدم سابقه افراد مندرج در این گزارش، نوشت: « دستور فرمایید باتوجه به اینکه در تلگراف شماره 3391 /2ﻫ1- 29 /11 /36 آن سازمان تعداد دستگیر شدگان 14 نفر اعلام گردیده است چگونگی را ضمن تهیه و ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس یاد شدگان همراه با نتیجه اقدامات معموله در مورد آنها را به این اداره کل اعلام دارند.»
منبع:
کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 03 صفحه 306
@sangareshohadababol
کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 03 صفحه 306
@sangareshohadababol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی شاه ده ها میلیارد دلار ثروت و درآمد نفتی کشور را بجای صرف کردن در راه رفاه مردم فقیر ایران و پیشرفت کشور ، بصورت باج های سنگین و وام های بلاعوض به اربابان و کشورهای مورد نظرش میداد و نام آن را کمک و سرمایه گذاری میگذاشت!
🔹با کاهش شدید درآمد های نفتی ایران و ورشکستگی دولت در اواخر دهه پنجاه ، در کنفرانس خبری سال ۵۵ اعلام کرد ایران بیش از حد انتظار به کشورهای دیگر کمک کرده (باج داده) و با این وضعیت اقتصادی دیگر ادامه این کار برای ما ممکن نیست.
🔹نکته جالب این که نصف این کشورها که شاه بهشون کمک کرده بود کشورهای عربی مثل سوریه و مصر و... بودن :)) بعد میگن چرا ایران به سوریه کمک میکنه یامیگن شاه عرب پرست نبود...
✅ @sangareshohadababol
⭕️مسیر زمینی عربستان، امارات و اردن برای کمک رسانی به صهیونیستها
شبکه ۱۳ تلویزیون رژیم صهیونیستی:
🔹️سه کشور عربستان سعودی، امارات و اردن ، با همکاری هم، مسیری زمینی را جایگزین مسیر دریایی دریای سرخ و کانال سوئز کرده اند تا مشکل صهیونیست ها در رسیدن برخی کالاها حل شود.
🔹️کامیونها با گذشتن از امارات، عربستان و اردن به فلسطین اشغالی می رسند.
✅ @sangareshohadababol
#بهار_سلوک
🔻مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی توصیه می کردند ، از #ماه_رجب تا ماه رمضان ، کار و درس را کمی تقلیل کنید و بیشتر از قبل به عبادت بپردازید.
@sangareshohadababol