eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
100.9هزار عکس
8.1هزار ویدیو
98 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
را صدا بزن   📿 اول وقت 🇮🇷 @sangareshohadababol
🏴یکی از علتهای نزول بلا ✍️امام سجاد، به اهل و عیال خود سفارش می کردند: «هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!» امام سجاد(ع)پاسخ می دادند: «بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد. آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.» 📚علل الشرایع ج ۱ ص۶۱ ✨شهادت امام سجاد علیه السلام تسليت✨ @sangareshohadababol
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پخش مستند ، اختصاصی از پلتفرم عماریار آغاز شد 🛎 انقلابی درون جامعه یهودیان آمریکایی در حال وقوع است؛ جوانان یهودی آمریکایی از اینکه شست‌وشوی مغزی شده‌اند عصبانی هستند چرا که به دروغ به آن‌ها یاد داده‌اند تنها راه دفاع از یهود، دفاع از اسرائیل است! 👈 با صحبت‌های یهودیان آمریکا غافلگیر شوید، تماشای مستند تحسین‌شده اسرائیلیسم در لینک زیر: 🌐 b2n.ir/eitsr ✅ در کانال اسرائیلیسم نقاط تاریک جامعه یهودیان را روشن خواهیم ساخت 👇 http://eitaa.com/joinchat/4045144946Ca9a454248a 🆔 @sangareshohadababol
🏪 ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند   با یک سلام زائر آقا شوید✋ @sangareshohadababol
41.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤🏴 کـــوثــــر نــجــفــی🖤 عــضــو گــروه ســـرود بــکـاء الـحسیـن🖤
در زندگی زمانهایی فرا می رسد که تصور میکنی همه چیز به پایان رسیده است، در حالی که آن زمان ، نقطه آغاز است !⭐️ 🇮🇷 @sangareshohadababol
🔵حالا که بحث مدال و مدال آوری داغه 🔻یادی کنیم از مدال آورانی که جنس مدالشون طلا نبود، اما کارشون بدجور طلایی بود 🔻و یادی کنیم از پدران و مادرانی که هنوزم این مدال‌هارو گوشه خاطراتشون نگه داشتن @sangareshohadababol
دوباره سَرَم در هوای شماست تمامِ دلم سر سرای شماست به سوی خدا رفتم و دیده‌ام فقط ردِ پا ردِ پای شماست . . . 🌷شهید شوبیر تقوی زاده🌷 📎 🇮🇷 @sangareshohadababol
وقتِ خداحافظی مادر ازش پرسید: علیرضا کی برمی‌گردی؟ گفت: وقتی راه کربلا باز شد..!! پیکر علیرضای ۱۶ساله، ۱۶ سال بعد مصاف با اعزام اولین کاروان به کربلا در فکه‌ی شمالی پیدا شد ... 💠 @bank_aks @sangareshohadababol
🌷 پاسدار شهید غلامرضا صالحی فراهانی 🌷 تولد اول آذر ۱۳۳۹ فراهان استان مرکزی 🌷 شهادت ۲۱ مرداد ۱۳۶۶ منطقه عملیاتی ارتفاعات سردشت کردستان 🌷 سن موقع شهادت ۲۷ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ در جایی قرار گرفته‌ام که نمی‌دانم بر می‌گردم یا به درجه بزرگ و والای شهادت نائل می‌گردم، فقط خواهشی را که از شما دارم، برای امام خمینی و رزمندگان دعا کنید. ✅ باز اسم می‌برم پدر و مادر و برادر و خواهرم، تقاضا می‌کنم اگر شهید شدم برای من و به خاطر من گریه و ناراحتی نکنید، تا با این کارتان شهادت می‌دهید تا افراد دیگری راهی جبهه‌ها بشوند تا ادامه‌دهنده‌های راه شهدا باشند. ✅ برای گروهک‌ها و ضدانقلاب فقط این جمله را می‌گویم اگر آن‌ها شخصی را ترور می‌کنند باید بگویم که ما را بکشید، ما از کشتن نمی‌ترسیم، شیشه را اگر بشکنید تیزتر می‌شود ┄┅☫🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷☫┅┄ گنجینه دفاع @sangareshohadababol
چهار برادر اسیر. ( اکبر. جعفر. باقر و یحیی آقایی از قصرشیرین ) در اردوگاه موصل مدت اسارت ۱۰ سال از ۵۹ تا ۶۹ @sangareshohadababol
✍️ علی علیدوست قزوینی | ۳۸ برادران آقایی چهار برادر در اسارت «اکبر آقایی» کارمند بانک، «جعفر آقایی» معلم، «باقر آقایی» درجه دار شهربانی، «یحیی آقایی» نیروی مردمی، چهار برادری بودند که در اسارت بودند! تا جایی‌که ما خبر داریم تنها خانواده‌ای بودند که چهار برادر با هم در اسارت بودند البته یک خانواده دیگری داشتیم که پدر به همراه دو فرزندش اسیر بودند یعنی خانواده بهارستانی شامل: حیدر بهارستانی پدر، غلام بهارستانی پسر که سرباز بود و قنبر بهارستانی نوجوان ده ساله ایشان، به‌ هرحال دو برادر اسیر شده باشند متعدد داشتیم ولی چهار برادر فقط خانواده آقایی‌ها بودند و اگر مورد دیگری هم بود ما خبر نداشتیم. ▪️اسارت اکبر و‌ جعفر آقایی! دوم مهرماه پنجاه و نه اکبر آقایی در حال ماموریت با ماشین بانک که جعفر نیز همراهش بود در حال رفتن از قصرشیرین به کرمانشاه بودند که به اسارت ارتش متجاوز بعثی‌ها در آمدند و بعد از طی کردن مسیر انتقال به بغداد در استخبارات عراقی به دفعات متعدد، مورد بازجویی قرار گرفتند و شکنجه شدند و بعد از یک هفته به زندان «فیضلیه» در حاشیه بغداد، منتقل شدند و ما با آنها در زندان بغداد آشنا شدیم. ▪️اسارت باقر آقایی در همین مدت کوتاه، جعفر و اکبر عراقی خبردار شده بودند که برادر دیگرشان آقا باقر نیز اسیر شده است ولی از اسارت آقا یحیی خبر نداشتند ما پنج ماه تمام در آن زندان با اعمال شاقه بودیم، یادم می‌آید که اولین تئاتر اسارت را با امکانات بسیار محدود در همان زندان مرحوم آقا جعفر نوشته و اجرا کردند. ▪️اسارت یحیی آقایی! روز اول اسفند پنجاه نه ما را با ماشین‌های مخصوص حمل زندانی که شبیه قفس بود از زندان به ایستگاه را آهن منتقل کردند در ایستگاه راه آهن یک سالن مخصوصی بود برای جابجایی اسرا، خب اسرا هم مطالبی روی دیوارهای این سالن نوشته بودند دو مطلب قابل توجه بود. اول اسیری روی دیوار سالن با ذغال نوشته بود: «یریدون لیطفئو نورالله به افواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون» این آیه در آن ظلمتکده اسارت پرتو افشانی می‌کرد و بسیار امیدبخش بود. مطلب دوم که دیدیم اسم یحیی آقایی بود که خبر از اسارت خود داده بود. درست یادم نیست، اکبر آقا بود یا مرحوم آقا جعفر که گفت: علی آقا! برادر دیگرمان نیز اسیر شده! حالا شدیم چهار برادر در اسارت! چهار برادر هم اردوگاهی شدند! ما را به موصل یک آوردند، آقا باقر را قبل از ما موصل یک آورده بودند و بعد از مدتی با تقاضا از صلیب سرخ، آقا یحیی را نیز از اردوگاه رمادیه آوردند. حالا چهار برادر دورهم جمع شده بودند و همه ده سال اسارت را با هم بودیم مدت کمی هم، هم آسایشگاه بودیم، تقریبا هر روز همدیگر را می‌دیدیم. ▪️رنج مضاعف خانواده آقایی‌ها ماه‌ها در اسارت، فقط به فکر خودمان بودیم هیچ وقت هم متوجه نشدیم این چهار برادر از این‌که شاهد اسارت همدیگر هستند چی می‌کشند! تازه این یک طرف قصه بود، طرف دیگر قضیه پدر و مادر این عزیزان بودند که خانه و زندگی خود را از دست داده و بعنوان آواره جنگی در کرمانشاه سکنی گزیده بودند. حال و روز این پدر مادر را می‌توان از حال روز پدران و مادران خودمان که یک فرزندشان اسیر بود فهمید! روزگار می‌گذشت و اسارت سپری می‌شد. داستان ۱۸ اسفند ۶۲ را همگی هم بندی‌ها بیاد داریم و این برادران به ردیف پشت سر هم از ماشین پیاده می‌شدند در حالی‌که خودشان کتک می خوردند شاهد کتک خوردن برادرانشان نیز بودند. ▪️ چشم روشنی برادران! ▪️نامه‌ها می‌رفت و می‌آمد فقط آقا جعفر متاهل بود و یک دختر داشت، عکس‌های این کوچولو باعث آرامش برادران بود در نامه فقط خبرهای خوش را می‌نوشتند. ▪️شهادت پدر در وطن! در حالی‌که برادران آقایی اسارت طولانی خود را پست سر می‌گذاشتند، در تاریخ ۲۰ اسفند سال ۶۳ هواپیماهای جنگی عراق کرمانشاه را بمباران می‌کنند و پدر بزرگوار این عزیزان شهید محمد آقایی در این بمباران به فوز عظیم شهادت نائل می‌شود، از این به بعد باید این مادر به تنهایی این بار سنگین زندگی را بدوش بکشد اسارت فرزندان شهادت همسر، آوارگی جنگی و سرپرستی سایر فرزندان خدا به داد دل این مادر برسد. ▪️مادر طاقت نیاورد! ایام سپری شد و ۲۶ مرداد سال ۶۹ از راه رسید باز هم باهم آزاد شدیم ولی هنوز برادران آقائی از شهادت پدر خبر ندارند، در مرز خسروی همشهریان خبر شهادت پدر را به آنها می‌دهند و آنها ایام قرنطینه را با داغ پدر سپری کردند و از طرف دیگر به مادر خبر دادند که عزیزانت آزاد شده‌اند و بزودی به دست بوسی شما مشرف خواهند شد، ولی قلب این مادر طاقت نمی‌آورد و با شنیدن خبر آزادی عزیزانش از کار می‌افتد وقتی برادران به خانه می‌رسند دیگر مادر هم عروج کرده بود، غم پدر و مادر یکباره بر دل‌های این عزیزان می‌نشیند و حالا جعفر نیز به پدر و مادر پیوست! روحشان شاد و یادشان گرامی باد. آزاده اردوگاه موصل @sangareshohadababol