غبار فتنه خوابید و حسین پس از چند شبانه روز
بی خوابی، با قیافه ای خسته به خانه آمد.
یک آلبوم بزرگ عکس زیر بغلش بود.
عکس های جوان های آش و لاش با سر و صورت های خونین، چشمان از حدقه درآمده و بدن های چاقو خورده، چندتا رو که دیدم حالم خراب شد. گفت: این بسیجی ها دستشون تفنگ نبود. قمه و چاقو هم نبود جرمشون دفاع از نظام و رهبری بوده که اینجوری شدن.
گفتم: حالا این عکسا رو برای چی آوردی خونه؟
گفت: میخوام به هرکس که گفت جمهوری اسلامی جواب اعتراض مردم رو با گلوله داد، نشون بدم که برخورد ما با این ماجرا،
در اوج رعایت و رافت بود که بچه هامون اینجوری شدن...
📚برگرفته از کتاب خداحافظ سالار
خاطرات #شهید_حسین_همدانی
🆔 @koolebar_esf
🔹آخرین عکس 📸
لحظه آخر خیلی بشاش بود و با خنده به من گفت«بیا یک عکس بگیریم شاید آخرین عکس من باشد!» وقتی این حرف را زد یک شعر به ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند/ رقص اندر خون خود، مردان کنند/ چون رهند از دست خود دستی زنند/ چون جهند از نقص خود رقصی کنند
تکان خوردم. احساس کردم او از شهادت خود مطلع است. بعداً وقتی با خانوادهاش صحبت کردم، یقین پیدا کردم که واقعاً از شهادت خود مطلع بوده...
#شهید_حسین_همدانی
راوی: #حاج_قاسم_سلیمانی
🆔 @koolebar_esf