خاطره ای از شهید #مصطفی_احمدی_روشن
روبه روی خوابگاه یه سری خونه های قدیمی بود که خانواده های فقیر با اوضاع بدی توش زندگی می کردند. مصطفی من رو برد و اونا رو بهم نشون داد و گفت: ببین اینا چطوری زندگی میکنن و ما ازشون غافلیم... مصطفی چند وقتی بود که بهشون سر میزد و برنج و روغن براشون میخرید.وقتی هم که خودش نمی توانست بهشون کمک کنه،چند تا از بچه ها رو می برد تا به اونا کمک کنند...
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از شهید #مصطفی_احمدی_روشن
روبه روی خوابگاه یه سری خونه های قدیمی بود که خانواده های فقیر با اوضاع بدی توش زندگی می کردند. مصطفی من رو برد و اونا رو بهم نشون داد و گفت: ببین اینا چطوری زندگی میکنن و ما ازشون غافلیم... مصطفی چند وقتی بود که بهشون سر میزد و برنج و روغن براشون میخرید.وقتی هم که خودش نمی توانست بهشون کمک کنه،چند تا از بچه ها رو می برد تا به اونا کمک کنند...
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf