eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
پیچید عطر یاس بین هر چفیه هر کس پیِ سبقت گرفتن از بقیه #حاج_قاسم_سلیمانی در جمع رزمندگان عملیات کربلای 5 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📸اهانت به تصاویر شهید حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس و شهید مظلوم هادی ذولفقاری در #وادی_السلام نشان از فتنه هماهنگ #شیطان اکبر در هجمه به امت #اسلام است از شام تا فارس... #فتنه_آمریکایی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💢راه حل از زبان در ۳۷سال پیش شهید «حسن باقری» از فرماندهان دوران دفاع مقدس در موعد عملیات رمضان سخنرانی در لشکر نصر انجام داده است که به نظر می رسد راه حل بحران های امروز کشور هم هست. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت سید حسن نصرالله از حضور سپهبد سلیمانی در اتاق عملیات جنگ ۳۳ روزه #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_مقاومت🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔻واکنش #سردار_سلیمانی به پیشنهاد کاندیداتوری‌اش برای ریاست‌جمهوری 🔻«حجت‌الاسلام حاج علی‌اکبری» خطیب نماز جمعه تهران به نقل از یکی از دوستان خود گفت: 🔰به حاج قاسم گفتم که #محبوبیت شما اقتضا می‌کند کاندیدای ریاست‌ جمهوری شوید. ایشان در جواب گفتند: 👈من نامزد گلوله‌ها و #نامزد_شهادت هستم. سال‌هاست در این جبهه‌ها به دنبال قاتل خودم هستم، امّا او را پیدا نمی‌کنم. #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی #سردار_حاجی_زاده_تنها_نیست ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💢استوری همسر شهید مدافع حرم جاویدالاثر خانطومان #شهید_محمد_بلباسی مگر تو چقدر به ما حس پدری داشتی که این همه احساس یتیمی می‌کنیم؟!. @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان چند تن دیگر از خانواده‌های جانباختگان حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی #نشر_حداکثری ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢شکار لحظه های معنوی اگه اون زمان خصوصا هفته های آغازین دوربینی بود که این صحنه های بدیع رو شکار می کرد، جزو دیدنی ترین کلیپ ها می شد. در اوقاتی که در اختیار خودمون بودیم دقیقه ای قرآن بر روی زمین قرار نداشت و از این دست به اون دست داده می شد. فرقی نداشت صبح باشه یا وقت ناهار و شام یا سه و چهار شب. امکان نداشت کسی از وقتش بگذره. فقط وقت آمار در بیرون آسایشگاه قرآن استراحتی می کرد. با اومدن قرآن حال و هوای اردوگاه و داخل آسایشگاها عوض شده بود . لبخند رضایت و شادی بر لب همه نمایان بود و باعث شگفتی و تعجب عراقیا شده بود. اونا پیش خودشون می گفتن اینا دیگه کِی ان. همونایی هستن که ما اونا رو مجوس و کافر و مشرک می دونیم. بعضی که در وجودشون گرایش به دین و مذهب داشتن از اعمال وحشیانه و رفتارای نامناسبشون با اسرا شرمنده بودن و البته بر حقد و کینه بعثیا که میانه ای با خدا و قرآن نداشتن بیشتر می شد. شور و اشتیاقی عجیب فراگیر شده بود و همین باعث شد که بدون هماهنگی و برنامه ریزیِ قبلی ، نهضت حفظ قرآن شکل بگیره و اکثر اونایی که روخوانی قرآن بلد بودن از وقتشون برای حفظ قرآن استفاده می کردن. بتدریج گروهای دو و سه نفره بیشتر شکل گرفت و سوره هایی رو که حفظ کرده بودن رو با هم مرور می کردن. دلیل اصلی این گروها این بود که وقت کافی برای استفاده از قرآن نبود و افراد اینجوری سعی می کردن از حافظه دیگری برای مرور قرآن استفاده کنن. گاهی صحنه های خنده داری پیش میومد. وقتی نوبت یکی بود و داشت تلاوت می کرد بعضی از اونایی که سوره هایی رو حفظ کرده بودن و برای مرور نیاز به مراجعه به قرآن داشتن می رفتن بغل دست طرف می نشستن و یواشکی و طوریکه خیلی هم براش مزاحمت ایجاد نکنه لای قرآن رو بازمی کردن و دنبال صفحات مورد نظر می گشتن. یهو یکی دیگه میومد و گاهی اون طفلکی که نوبتش بود از اطراف احاطه می شد و نمی تونست بخونه. در خیلی از موارد منجر به مصالحه و کنار اومدن می شد و گاهی هم فرد ناراحت می شد و می گفت بابا این دیگه چه وضعیه؟ من چجوری قرآن بخونم و یه وقتایی هم قرآن رو با ناراحتی به طرف می داد و می گفت بیا اصلا مالِ تو، من نخواستم. اینجوری که نمیشه قرآن خوند. حالا اونایی که داشتن این صحنه های نو و بدیع رو نگاه می کردن از خنده غش می کردن. اینم خودش وسیله ای شده بود که روحیه بچه ها تغییر کنه و لبخند و خنده در همه جای آسایشگاها روی لب بچه ها بیاد. حقیقتا قرآن با خودش هم معنویت آورد ، هم آرامش و شادی و هم یه نهضت فراگیر رو برای حفظ و به تدریج ترجمه و تفسیر ایجاد کرد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢کلینیک معنوی اسرا توی اون شرایط بسیار سخت و غربت، طبیعتا یا باید خودمون رو می باختیم و دچار یاس و ناامیدی ،اضطراب و انواع امراض روانی می شدیم ، یا به قلعه مستحکم و استوار آیات الهی پناه می بردیم و دلمون رو با کلام خدا آروم می کردیم. آیاتِ قرآن در اسارت برای بچه ها علاوه بر اینکه درس زندگی بود ، یه کلینیک درمانی فوق العاده شفابخش نیز محسوب می شد که با زمزمه و تلاوت آیات آن، آلام روحی- روانی التیام پیدا می کرد. یکی از داروهای بسیار مؤثر این کلینیک سوره «والعصر» بود که برایمان زیبا و دلنشین و آرامش دهنده بود. با خومون زمزمه می کردیم. «به عصر و زمان قسم که انسان در زیان و خسران است ، مگر افراد با ایمان و نیکوکاری که صبر پیشه کرده و دیگران را به حق و صبر توصیه می نمایند.» چقد این آیات بکار ما میومد. با خودمون می گفتیم یا باید با بی صبری و بیقراری در زمره افراد زیانکار قرار بگیریم و دنیا رو که باخته بودیم، آخرتمون رو هم تباه کنیم. یا راه صبر رو در پیش بگیریم و همدیگه رو به صبوری دعوت کنیم تا در زمره نیکوکاران و مؤمنان باقی بمانیم و همچنان مشمول نظر و لطف الهی باشیم و ما راه دوم رو برگزیدیم. دلداریهای مشفقانه و توصیه های مکرر همدیگه به صبر و حفظ روحیه و امیدواری به آینده تحمل شرایط سنگینِ اسارات در مخوفترین زندان مخفی عراق رو برایمان آسان می کرد. در این کلینیک، دارویی وجود داشت که برای درمان اضطراب و بی قراری، فوق العاده مؤثر و شفابخش بود. آیه ی شریفه «الا بذکر الله تطمئن القلوب» با یاد و نام خدا دلها آرامش می یابد. و این آیه چه آرامش و اطمینانی به ما می داد! هر وقت بارِ مشکلات و رفتارای وحشیانه بعثیا بر دوشمان سنگینی می کرد با زمزمه و تکرار این آیه احساس سبکی می کردیم. اضطراب و بیقراری از ما دور می شد و دلمون آرام می گرفت. آرامشی غیر قابل توصیف. با تلاوت این آیه نسیمی از رحمت و طمأنینه بر تمامی وجودمون می وزید که بی تردید با هیچ داروی آرامبخشی در جهان حاصل نمی شد. در کلماتش انگار اعجازی نهفته بود و اثرش رو خیلی زود نمایان می ساخت. به هر جای این کلینک که وارد می شدیم و دست می گذاشتیم انواع داروهایی یافت می شد که هر کدوم اثری شگرف در التیام دردهای روحی ما داشت و انرژی بخش بود برای ادامه راهی که پر از خطر و موانع متعدد بود ، تا سالم به مقصد نهایی که رهایی از چنگال این نامردمان بود برسیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 11 📿 12 📿 14 📿 15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
📵 #شایعه أخيرا متني در حال انتشار است که فرزند سردار حاجی زاده شهید شده است...⛔ از انتشار اینگونه متن ها جدا پرهیز نمایید، چرا که بار منفی آن از اثر مثبت آن بسیار بیشتر است. *✅فرزند سردار حاجی زاده اصلا شهید نشده.* سردار امیرعلی حاجی زاده که اصالتا اهل خرمدشت کرج می‌باشد، 3 فرزند دارد. خود سردار گفته که *پسرش در سن 17 سالگی ، اصرار زیادی داشته که برای مدافع حرم اقدام کند و به او اجازه دادم 15 روز به سوریه برود و برگردد*.. تمام فرزندان سردار حاجی زاده زنده هستند و در سلامت کامل به سر می‌برند.. 👈🏻عکسی هم که به فرزند سردار حاجی زاده منتسب می‌کنند، عکس شهید رضا حاجی زاده فرزند رجبعلی، از آمل است. #نشر_حداکثری ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 508 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شهادٺ یعنـــــے مٺفاوٺ بہ آخــــر رسیدن وگرنہ مــــرگ پایان همہ قصہ هاست.. #سرباز_ولایت #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
▪جلسه محاکمه یک پاسدار 🔸متهم: پاسدار؟؟ 🔻مورد اتهام: شلیک نکردن موشک به سمت موشک کروز آمریکایی که حساس ترین مرکز حیاتی تهران را مورد هدف قرار داد و صدها نفر را به شهادت رساند 🔹قاضی: برادر ؟؟؟؟ شما برای حفاظت از آسمان و جان مردم ایران حقوق می گیری چرا به سمت موشک آمریکا شلیک نکردی 🔸متهم : جناب قاضی تشخیص سخت بود فکر کردم هواپیمای مسافر بری است. 🔹قاضی: مگر شما در حالت آماده باش صد در صد نبودید؟ 🔸متهم: چرا 🔹قاضی: مگر به شما اطلاع نداده بودند که پایگاه آمریکایی عین الاسد موشک باران شده و آمریکا اعلام کرده ۵۲ مرکز مهم ایران را نابود میکنم. 🔸متهم: بله عالیجناب. 🔹قاضی : مگر سامانه یک پارچه پدافند اعلام نکرده بود که در آسمان پرنده های ناشناس و موشک های کروز در حال پرواز هستند؟ 🔸متهم: بله جناب قاضی 🔹قاضی: پس چرا به طرف موشک آمریکایی شلیک نکردی؟ 🔸متهم: درست است که سامانه پدافند یکپارچه اعلام کرده بود پرنده های ناشناس وارد کشور شده اند اما یک دفعه!!!!سیستم ارتباط گیری قطع شد!!!!! و من نمی دانستم چه کنم خودم بودم و خدا و ده ثانیه فرصت برای تصمیم گیری.به همین جهت تصمیم گرفتم شلیک نکنم !!!! چون احتمال میدادم هواپیمای مسافر بری باشد. 🔹قاضی: شما با این تصمیم خود به صرف احتمال ضعیف و برای نجات جان احتمالی ۱۴۰ نفر، سبب شدی که صدها نفر انسان بیگناه شهید شوند 🔸قاضی: من قضاوت را به عهده مردم می گذارم. 🏷 🏷 🏷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ #حاج_قاسم_کجایی پیرمرد سیل‌زدهٔ خوزستانی حاضر نبود خونه‌ش رو رها کنه. حاج قاسم اومد، دست پیرمرد رو بوسید و به عکسی که تو دستش بود قسمش داد ازونجا بره مبادا آسیب ببینه. کجایی سردار؟ این روزهای سیستان‌وبلوچستان چقدر جای حضور پرمهرت خالیه...😭😭 سیده راضیه حسینی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
: ما با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد.هر کس با ماست بسم الله! هر کس با ما نیست خداحافظ! ثابت میکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهای اسلامی از دست امپریالیزم آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی آزاد شود 💢بخشی از آخرین‌ سخنرانی در پادگان زبدانی سوریه در تیرماه ۶۱ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
دفعه دومی که عراق می‌رفت مصادف بود با اربعین. دو ماه بعد برگشت. صورتش لاغر شده بود. خیلی ناراحت بود. گفتم: «چرا ناراحتی؟» گفت: «دوستانم همه شهید می‌شوند و من نمی‌شوم.» گفتم: «خدا گل‌چین است.» گفت: «یعنی من گل نشدم!» با خنده گفتم: «نه، گل نشدی! اگر شده بودی خدا می‌چیدت و شهید می‌شدی.» خنده‌ای کرد و گذشت. #شهید_سعید_انصاری🌷 #سالروز_شهادت ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
دفعه دومی که عراق می‌رفت مصادف بود با اربعین. دو ماه بعد برگشت. صورتش لاغر شده بود. خیلی ناراحت بود.
📎قول سردارسلیمانی به فرزند شهید سعیدانصاری 🔹آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه این‌طور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.» 🔸همه می‌دانستند به‌محض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم می‌خورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا می‌دویدند کنارش می‌نشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچه‌هایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگ‌ترها را گوش نمی‌کردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد. 🔹بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و به‌آرامی دریکی از صندلی‌ها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچه‌ها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلام‌وصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرف‌های سخنران را نمی‌شنید. اوضاع که این‌طور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچه‌ها مهلت نمی‌دادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند. 🔸راستش برای همه خانواده‌ها عادت شده بود که این‌طور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچه‌های شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب می‌دانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچه‌های ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند. 🔹حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی می‌داد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمی‌دانستیم که قرار است اینجا جمع‌شویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود. 🔸درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید. 🔹زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالی‌که سعی می‌کرد اشک‌هایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی می‌کشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه به‌زودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچه‌هایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊