درست مے گویند
هر #عمل، عڪس العملے دارد
مثلا ...
تُ مے خندی و
من مے میرم برای خنده هایت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ز سوز غم پر پروانہ مے سوخت
ز داغ لالہ اے گلخانه مے سوخت
ز آواے "جواد" آن جان زهرا
نهال گلشن جانانہ مے سوخت
#شهادت_امام_جوادالائمه_ع
#تسلیت_باد
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
#خاطرات_شهید
○هواتاریک بود.مصطفی را دیدم که آرام از رختخواب بلندشد،نمازهای شبش زبانزد بود من هم به همراه اوبلند شدم تا حداقل راز ونیازی داشته باشم،نمازش تموم شده بود دست هارا روبه آسمان بلندکردو زیرلب چیزی گفت...
○بعدروبه من کرداحساس کردم صورتش تغییرکرده، انگار داشتم به صورت یک شهید نگاه میکردم آرام به من گفت:آخرین ساعاتی است که من درمیان شما هستم بعداز نماز صبح وقبل ازطلوع فجردیگردرمیان شما نخواهم بود،منطقه رابه شما میسپارم مواظب باشید! با تعجب ونگرانی بهش نگاه کردم نمیخواستم باور کنم که فرمانده دیگه بین مانیست.
○تازه هواروشن شده بود که گلوله توپی به سنگرمصطفی برخوردکرد،مصطفی باچهره ای آرام روی سجاده خونینش افتاده بودو ترکش پیکرپاکش راتکه تکه کرده...
فرازهایی کوتاه از وصیت نامه شهید:
○«شب ها خواب میبینم که تمام وسایل خود را جمع میکنم و به زیارت حج می روم وشما دوستان وهمرزمان مواظب منطقه هستید»
○بارالهی!من نمیخواهم که دربستربمیرم
یاری ام کن تابه راحت دردل سنگربمیرم
دوستدارم درمیان آتش و خون وگلوله
در راه اسلام و آزادی کشوربمیرم
#شهید_مصطفی_پژوهنده
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#مردان_بی_ادعا
این نسخہ فقط و فقط بـــرای من پیچیده شده...
من خیبـــری ام
اهل نی
هـــــور
آب
خیـــــبری ساکته
دود نـــــداره
ســـــوز داره...
#جانبازان_اعصاب_و_روان🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●هرچی پشت صحنه دیدید فراموش کنید😔
●پشت صحنه مصاحبه با همسر شهید حسینی و واکنش فرزندانشون را از دست ندید...
#عند_ربهم_یرزقون
#شهید_محمدجعفر_حسینی 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #کدامین_گل
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_سی_و_پنجم
●نویسنده :مجیدخادم
یکی دو روز بعد توی مقر حال و هوای خداحافظی است بچه ها یکی یکی یا گروه گروه دارند برمیگردند شیراز.
چند تا از رفقای نزدیک تر فرهاد دورش را گرفته اند و دارند بلند بلند می خندند.
«عامو نترس نمی آییم خونتون»
جوان بسیجی کم سن و سالی از بچه های بوشهری گردان به فرهاد گیر داده بود که آدرس خانه تان را بده می خواهم شیراز بیایم دیدنت. فرهاد طفره رفته و بقیه هم پا پیچ شدهاند.
عبدالحمید باز با خنده میگوید:« بچه پولدار میترسی هممون با هم بیاییم؟»
فرهاد سرش را خم کرده و نگاهش روی زمین است به جوان بسیجی می گوید :«خب پس بنویس»
جوان خودکار و کاغذ را آماده می کند
_شیراز را که بلدی؟
همه باز می زنند زیر خنده
_حالا بلد نباشم میپرسم یاد میگیرم
_خوب وقتی رسیدی اول بگو فلکه قصرالدشت.
فرهاد مکثی میکند
_«بعدش؟!»
سرش را بلند می کند چشم هایش برق می زنند ادامه می دهد :«از اونجا یه ماشین بگیرم مستقیم بگو دارالرحمه.»
خنده ها شدیدتر میشود جوان بسیجی با دقت می نویسد.
_بعد میگی قطعه ۳۰ پلاک ۱۸ نشون میدن»
جوان بسیجی فرهاد را میبوسد و قول میدهد هر وقت آمد شیراز سر بزند. با چند بوشهری دیگر کیسه هایشان را برمیدارند و میروند تا حرکت کنند به سمت سنندج.
خنده هایی که فروکش میکند مصیب نیکبخت میگوید:
_آقا فرهاد تو که اهل شوخی و دادن دست ملت نبودی !این زبون بسته رو گذاشتی سرکار؟!!
_نه اُس مصیب، سرکاری نیست.
_خوب مرد حسابی قطعه فلان پلاک فلان آدرس دارم بهش دادی! این بدبخت فکر کرد آدرس درست و حسابیه.!
_آدرس درسته .یه وقتی خودت هم میای سر میزنی حالا چهار تا قطعه پلاتین وریا اونورتر.
بچه ها که جدیت فرهاد را در پشت آن لبخند ملایم همیشگی میبینند همه دمق میشوند و چهره هاشان توی هم میرود. تا چند روز بعد بیشتر بچه ها رفته بودند عبدالحمید داشت با فرهاد کلنجار می رفت که بماند تا با هم بروند.فرهاد کوتاه نمیآمد می گوید تو باید بروی من هم بعدش میآید نامه و بسته را هم میدهد که عبدالحمید ببرد در خانه شان.
عبدالحمید باقری از اتاق بیرون میرود و همان موقع ابیاتی برای خداحافظی می آید.
_آبیاتی اگه میتونی نرو. کاکو پشیمون میشیا...
_آقای شاهچراغی من باید برم. زن و بچه هام رو خیلی وقته ندیدم.
_از ما گفتن حالا اگه نهایتاً رفتنی شدی سلام ما را هم به خانوادت برسان
_نه دیگه من همین امروز دارم میرم خبردادم که می آیم
۲۰ نفری بیشتر باقی نمانده بودند آنها که انتخابشان کرده بود برای عملیاتی محرمانه .مقرر سپاه را هم که تحویل نیروهای جدید دادند همه حرکت کردند به سقز.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 26 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_798_854)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
58
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#عهد_با_شهدا
✍امروز چهارشنبه ۱ مرداد
⇦ به عشق #شهید_داریوش_رضایی_نژاد 💔
عهدمی بندم که به کمک ایشان #دروغ_نگوییم
وثواب آن رابه این شهید وامام زمان ارواحنا فداه
تقدیم میکنم☺️
ان شاء الله تاثیرات آن را میبینیم..🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
با لبے خندان #شهیدان مے روند
از میان جمع یاران مے روند
مے روند تا آسمانها ،تا خدا
همچو عطر گل خرامان مے روند..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌸🍃🌸🍃
عقد #زهـــــرا_و_علے
در آسمانها بستہ شد
سرنوشت عشق هم بر
زلف آنها بستہ شد
🌸🍃🌸🍃
سالروز ازدواج آسمانے
حضرت علے ع
و حضرت فاطمہ س
مبارک باد.💞
#تبریڪ_امام_زمانم❤️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
💠خط شکنی از جنس علم
¤در یک مسأله علمی پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمیکردیم. گفتیم رضایینژاد میتواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم.
¤بیتوجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم میخوره؟
ما هم گفتیم: نه، به دردی نمیخوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل میکنه.
داریوش گفت:
¤من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچگوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ کس مثل اون رو نداره یا مسألهای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده.
✍راوی: همکارشهید
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
#شهید_علم_و_ترور
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊