eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣2⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 128 نمیدانستم بعد از تمام کردن دورۀ آموزش نظامی در تبریز مسئول پایگاه محله شان شده و بعد هم در شهر طاقت نیاورده و به جبهه آمده است. هر چه قدر من از دیدن او خوشحال بودم او با دیدن حال و روز من ناراحت بود. در مسجد دوستان دیگری هم پیدا کردم از جمله «صمد نیک پیران» که با برادرش یعقوب از قبل دوست بودم. با شروع برنامه های گردان به ما گفتند که باید آموزش کوهنوردی ببینیم. بالا رفتن از صخره ها و کوهنوردی برایم سخت بود. سعی میکردم در جمع بچه ها در تمرینات حاضر شوم البته به من زیاد سخت نمیگرفتند. با اینکه در کردستان مرتب در کوهنوردی بودیم اما اولین بار بود به آن شکل کوهنوردی میکردم. بچه ها از طنابهایی که از بالای ارتفاع کشیده شده بودند، میگرفتند و بالا میرفتند. کار سختی بود. فرمانده گردان، برادر رهبری روی گردان خیلی کار میکرد. قرار بود در عملیات کوهستانی آینده، گردان امام حسین قبل از بقیه بالا بکشد از این رو مسئولان گردان روی آموزش بچه ها حساس و جدی بودند. برادر رهبری میگفت هر کس بدون سروصدا از این منطقه عبور کند میتواند شب عملیات هم زیر پای دشمن از ارتفاع بالا بکشد و دشمن را غافلگیر کند. تمرینات هر روز پیگیری میشد. از اولین دقایقی که بچه ها شروع به حرکت میکردند شعارهای حماسی خواندند و صدایشان در صخره ها طنین می انداخت. داغدا داشدا گزر اسلام اردوسی اسلام اردوسونون یوخدی قورخوسی ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷5🌷6🌷7🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
در #عشـــــق یا وارد نشو یا مـــــرد رفتن باش ... این جاده اصلا دوربرگـــــردان نخواهد داشت ... #شهید_مجید_قربانخانی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💢آنچه در یمن میگذرد.... 🔻چرا ساکتیم؟؟؟😔 چرا کاری نمیکنیم؟؟😭 چرا را نمیشکنیم و مردم دنیا را از وضعیت کنونی یمن،مطلع نمیکنیم؟؟ @sangarshohada 🕊🕊
#عزیزم_حسن سالیانیست ز ویرانے وتخریب بقیع میگذرد و هنوزم ڪہ هنوز است حسن بے حرم است.. #من_بمیرم_که_حسن_بی_حرم_است #سائل_الکریم ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#امام_خامنہ_ای 🔷شهادت، مرگ انسان های زیرڪ و هوشیار است ڪہ نمیگذارند این جان بہ مفتی از چنگشان در برود . #شهید_محمد_پورهنگ @sangarshohada 🕊🕊
سہ . . . سہ . . . سہ . . . شهیدان مدافع حرم حضرت زینب (س): تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۴/۱ بہ مناسبت سالگرد شهادت ..🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ خواب دیدم . خواب را ، حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند : "تو هم مال این دنیا نیستی خودت را صاف کن ، اعمالت را صاف کن ، بیا پیش ما ..." . اگر به زیارت کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید : . "ارباب غریبم ، دلم برایتان تنگ شده بود ، ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان برمن واجب تر است ..." راستی به جای من سفر مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است. . 🌷 @sangarshohada🕊🕊
شاهرخ دايی پور پانزدهمين مدافع حرم حضرت زينب(س) از استان كرمانشاه در سوريہ بہ شهادت رسيد. @sangarshohada 🕊🕊
#مهدے_جان آلوده ایم، حضرٺ باران ظهور ڪن آقا تورا قسم بہ شهیدان ظهور ڪن گاهے دلم براے شما تنگ مےشود پیداترین ستاره‌ے پنهان ظهور_ڪن #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نگاه هاے شمـا چیزی از جنس نجات است! #چشمتان کہ بہ گوشہ این شهر مےخورد... یادتان باشد ... سخت #محتاج گوشہ چشمتان هستیم! کمے نور مهمانمان ڪنید... #شهدا_گاهے_نگاهے😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣2⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 129 بیشتر اوقات یکی از نیروها به نام رسول شعار میداد و بچه ها که ستونی از کوه بالا میرفتند جواب میدادند. شوخ طبعی و سرزندگی بچه ها جریان داشت و من داشتم روزهای سخت مجروحیتم را آنجا از یاد میبردم تا اینکه یک روز اتفاق دیگری افتاد. آن روز طبق معمول حدود یک کیلومتر از سطح زمین بالا رفته بودیم. همیشه در فواصل و نقاط مشخصی نیروها جمع میشدند و کمی استراحت میکردند تا مرحله صعود بعدی انجام شود. قبل از اینکه به آن توقفگاه برسیم در حین کوهنوردی سنگی از زیر پای نفر جلویی من که «میرمحمد ستاری» بود در رفت و به سر من خورد. من کمی گیج شدم اما به هر ترتیب، خودم را به بچه ها رساندم. حالم زیاد خوب نبود. بعد از مجروحیت زودتر از بقیه خسته میشدم، در واقع هنوز تا رسیدن به شرایط عادی فاصله داشتم. وقتی بچه ها حرکت کردند و نوبت من رسید هنوز حالم جا نیامده بود. علی اکبر رهبری که بالای صخره ایستاده بود صدایم زد: «نورالدین! بیا بالا!» ـ اجازه بدید من بمونم. آخر همه میآم بالا. ـ نه! بیا بالا! ـ سنگ خورده تو سرم. حالم زیاد خوب نیست، بذار... ـ بهانه نیار... بیا بالا! دست بردار نبود. دست انداختم به طناب کمکی. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣2⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 130 این طناب کمکی را اغلب دور کمرمان می بستیم تا در حین بالا رفتن اگر طنابی که با دست گرفته ایم، مشکل پیدا کرد یا اتفاق دیگری افتاد مطمئن باشیم سقوط نمیکنیم اما برادر رهبری بدجوری مراقبم بود. گفت: «نه! بدون طناب بیا بالا!» چیزی نگفتم... به دلم افتاده بود به هر حال امروز بلایی سر من خواهد آمد! از طناب گرفتم و خودم را بالا کشیدم. چند متری بالاتر نرفته بودم که دیگر همه چیز برایم تمام شد... وقتی چشم باز کردم توی سنگر بودم. فهمیدم از کوه پرت شده ام. خدا رحم کرده بود و در قسمتی از کوه کمی پایینتر از جایی که از آنجا حرکت کرده بودیم، متوقف شده بودم. نمیدانم بچه ها چطور مرا در فاصله یک کیلومتری از کوه پایین آورده بودند؛ با قاطر یا روی کول خودشان! من همه آن مدت را بیهوش بودم. در سنگر فهمیدم زخم شکمم سرباز کرده است. مرا به اورژانس منتقل کردند و آنجا هم بلافاصله تشخیص دادند باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار بگیرم. همان شب مرا به کرمانشاه و از آنجا به تبریز منتقل کردند. قبل از شروع عملیات سهمیه زخمم را گرفتم و برگشتم. حدود دو هفته در بیمارستان امام تبریز بستری بودم. هر روز وضعم بدتر از روز پیش میشد. فقط با سِرُم تغذیه میشدم. یکی دو بار که غذای آبکی خوردم شکمم به شدت درد گرفت و بلافاصله استفراغ کردم. زخم شکمم از عملیات مسلم عمیق بود و بعد از آن اتفاق انفجاری در بیمارستان مشهد و حالا در کوه، واقعاً به هم ریخته و هیچ نشانی از بهبودی نداشت. همۀ دکترها از من قطع امید کرده بودند. یادم هست دکتر بالای سرم به دانشجویانی که دور مرا گرفته بودند، توضیح میداد که فلان قسمت روده های این مریض پوسیده و اینجوری شده. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷6🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
صبحانه اگر هست از آن خوانِ بهشتی یڪ لقمه به مـا اهلِ زمین هم بچشانید ... #صبحتون_شهدایی🌷 #مردان_بی_ادعا @sangarshohada🕊🕊
💢اینجا تهـــران است خیـــابان پاسداران گلســـــــــتان هفــــــــتم هرگز نمی گذاریم با #تزویر و #هیاهو جای تو را با #جلاد عوض کنند؛ اے #شهــــید #شهید_محمدحسین_حدادیان🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دلتنگـــے درد عجیبیست، آدمـــ را... آرامـــ ... آرامـــ ... ناآرام میڪند.... ✍ومــادرے که مُـدام ذکـر لبـش این‌است: رفتـہ بــودے که زود بــرگردے چقــدر طــول کشیــد.. @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍اگر مےخواهید ڪارتان برڪت پیدا ڪندبہ خـــانواده شـهدا سر بزنید ، زندگینامہ شـهدا را بخوانید سعے ڪنید در روحیہ خــود شـهادت طلبے را پـرورش دهید ... iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
کبوترها ، کبوترها به دلجويی از آن بالا نگاهی زير پا گاهی اسيران قفس‌ ها را خوشا پروازتان با هم بلنـد آوازتـان با هم به ياد آريد ما را هم در آن پـرواز کردن‌ها 🔹شهادت : ۱۳۹۳/۰۴/۰۲ تله انفجاری ، حماه سوریه #شهید_سردار_دادالله_شیبانی #شهید_حشمت_سهرابی #سالـروز_شهـادت 🌷 @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از سنگرشهدا
از چنگِ فـراق ، نفسی نیست رهایی هر روز کِشیم بارِ عزیزی، به جدایی ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 131 در جواب این سؤال: «این مریض چقدر دوام میآره؟» با صراحت گفت: «دو سه روز!» من هم می شنیدم و میفهمیدم اما کاری از دستم برنمیامد. حتی چند بار به خودم گفتند: «کاری نمیشود برای تو کرد، رفتنی هستی!» حرفشان آزارم میداد اما نا امیدم نمیکرد. یک روز که مادرم به ملاقاتم آمده بود حرف دکتر را برایش نقل کردم. حاج خانم خیلی اعتماد به نفس داشت گفت: «نه! تو طوریت نیست، اصلاً خودت چی فکر میکنی؟» ـ والله به نظر خودم که به این زودیها رفتنی نیستم! مادرم بزرگترین روحیه ام بود. آن روز گذشت و روز بعد برادران سپاهی که به بیمارستان آمده بودند به من خبر دادند آقای «حمید چیت چیان» فرمانده سپاه منطقه 5 برای بازرسی به بخش مجروحان جنگی می آید. او مرا از قبل میشناخت، سراغم آمد و حالم را پرسید. جریان را گفتم که دکترها میگویند فوقش دو سه روز دیگر زنده ام. ـ کی گفته؟! ـ دکتر... آقای چیتچیان بلافاصله دکتر طوفان، رئیس وقت بیمارستان امام را صدا زد و گفت: «برای این مجروح هر کاری میتونید بکنید.» صحبت کردند و قرار شد صبح فردا من به اتاق عمل برده شوم. صبح دور و برم شلوغ بود. خانواده، بچه محلها، فامیل و آشنایان و... خیلیها به نیت وداع آخر آمده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 132 گفتم: «اگه بحث عوض کردن بخیه هاست حاضرم همینجا این کارو بکنند.» واقعاً در اتاق عمل قبلی روحیه ام آنقدر خراب شده بود که حاضر بودم بدون بیهوشی درد را تحمل کنم و آنها کارشان را بکنند. پرسیدند: «طاقت میاری؟!» نمیدانستند قبلاً چه بلاهایی را از سر گذرانده ام. همانجا محیط را آماده و سر زخم را باز کردند. بوی بد عفونت اتاق را پر کرده بود. قبلاً مریض های اتاق را به اتاق دیگر برده بودند. آنجا تصمیم گرفتند روی زخم را باز بگذارند چون به دلیل عملهای متعدد زخم شکمم بخیه را رد میکرد و جوش نمیخورد. از آن به بعد هر روز یک بطری آب اکسیژنه روی زخم میریختند و گاز استریل میگذاشتند. این کار مؤثر بود و حالم داشت رفته رفته بهتر میشد اما هنوز از خوردن خبری نبود. یک روز به یکی از دوستانم جریان عمل و دکتر بیهوشی را گفتم و گِله کردم. روز بعد سروکله دکتر بیهوشی پیدایش شد. مثلاً آمده بود برای معذرت خواهی. گفتم: «آقای دکتر! من یک سؤال از شما دارم. ما از تبریز بلند شدیم رفتیم خوزستان، جنگیدیم و زخمی شدیم، آگه حرف تعصب هم باشه شما که دزفولی هستید، خیلی بی انصافیه به آدمی که تو منطقه شما زخمی شده اینطوری بگید. اونم توی اتاق عمل و اولین لحظه های بیهوشی...» ـ نه! به دل نگیر من شوخی کردم! ـ اینطوری شوخی میکنن؟! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷6🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
دستم بگیـــر تا ڪہ بھشتم بنا شود.. شاید سرم قبول ڪنی خاڪ پا شود.. بالے بده ڪہ #بال بگیرد اسیر تو.. شاید ڪبوتر حرم کربلا شود.. #شهید_امیر_سیاوشی #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊