eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان برای یکی از خادمین سنگرشهدا مشکل پیش اومده برای رفع مشکلشون گرفتیم هرکی میتونه با نفس خیرش تو این ختم شریک بشه به این ای دی پیام بدید @FF8141 اجرتون با بی بی ۳ساله
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
خوشم به بند تو، صیدت رها ز دام مکن ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
: «…برادرها! باید که اسرائیل ازجهان زدوده شود وشما مردان بزرگ، باید که حرف اماممون رو جامه عمل بپوشونین…» 📎پ ن: شامگاه ۲۱ خرداد ۱۳۶۱_ ورود رزمندگان قوای محمدرسول الله «ص» به فرودگاه بین المللی دمشق ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#سردار_حاج_احمدمتوسلیان: «…برادرها! باید که اسرائیل ازجهان زدوده شود وشما مردان بزرگ، باید که حرف ا
💠21 خرداد سالروز اعزام به لبنان در سال61 برای کمک به مردم لبنان در نبرد با صهیونیست‌ها است. . ●《 از رزمندگان می‌گوید: «برادرهای ما گرم کار شناسایی بودند که پیامی از به دست‌مان رسید. حاجی در این پیام، خیلی کوتاه و صریح نوشته بود: تصمیم گرفته شده که ما برای جنگ با اسرائیل، عازم لبنان بشویم. سریع وسایل و تجهیزات تیپ را جمع کنید و بیایید تهران، .» . ●نیروهای اعزامی، صبح روز جمعه بیستم خرداد 1361‌ یعنی یک روز پیش از عزیمت به سوریه‌ـ‌ به فرمان در پادگان امام حسین (ع) گرد آمدند. . ● مسئول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ 27 می‌گوید: «هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. قریب به هزار نفر بودیم؛ حدود هشتصد نفر از نیروهای کادر سپاه، و مابقی، بچّه‌های تکاور تیپ 58 ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین (ع) صف کشیده بودند.در مقابل ما و روی جایگاه، علاوه بر حاج‌احمد و ، و تعدادی از فرماندهان محترم ارتش جمهوری اسلامی ایران هم حضور داشتند؛ اصحابی که دیگر گمان نکنم اَحدی بتواند مثل و مانند آنها را در یک جا گردآوری کند. ●حاج‌احمد در جمع این رزمندگان، سخنرانی هیجان‌انگیزی ایراد کرد. پشت میکروفن، با چهره‌‌ای برافروخته و لحنی حماسی گفت: برادران، این راه، راهی بی‌بازگشت است! کسی که با ما می‌آید، باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازة هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. تنها دالان هوایی تهران به دمشق،‌ از فراز ترکیه می‌گذرد و این کشور، به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسرائیلی‌ها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعاً این تنها دالان هوایی را هم، به روی هواپیماهای ترابری ما خواهد بست. شاید ما اوّلین و آخرین مجموعه رزمندگانی باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین، برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود... ‌● برادرها، درحال حاضر دشمن، وسیع‌ترین تهاجم خودش را علیه سرزمین اسلامی لبنان شروع کرده و بر همه مسلمانان آزاده جهان واجب است که به فریاد مردم مظلوم لبنان برسند. ما نیز برای ادای همین تکلیف و تحقق بخشیدن به فرمایش امام عزیز بود که به اینجا آمدیم... من صحبت دیگری با شما عزیزان ندارم. با توکل به خداوند آماده پیاده شدن از هواپیما باشید.» . j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
●محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت در حالی كه برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود،به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمد و پس از سال ها اسارت، توسط رژیم بعث عراق به رسید. ●وزیری که خودش شخصاً برای بازدید از زیر مجموعه‌اش راهی مناطق جنگی می‌شود، شاید باور کردنش در این زمانه که بعضی‌ها خودشان را ژنرال جنگ می‌دانند ولی در موقعیت ‌های حساس پنهان می‌شوند کمی سخت باشد! 📎پ ن: مهندس شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت دولت شهید رجائی که در تاریخ ۹ابان ماه سال ۵۹ به اسارت رژیم عراق درامد و پس از تحمل سالها اسارت به درجه رفیع شهادت نائل گردید.پیکر مطهرش در اذرماه ۱۳۷۰ به میهن اسلامی ایران بازگردانده شد.. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
📹پسر شهید محمد قنبری: به پدرم افتخار میکنم که در راه نظام مقدس به شهادت رسید برادر شهید محمد قنبری: 🔹برادرم در راه دفاع از امنیت و ناموس به شهادت رسید. مادر شهید محمد قنبری: 🔹شهادت روزی پسرم بود. ۵ تا بچه داشت الان بچه‌هاش چیکار کنن؟ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 32 راستش من کمی جا خوردم، اولین بار این موضوع رو می شنیدم تا حالا نه تو کتابی و نه
33 💠 آقای مدیر تقریبا آخرین نفری بود که داشت می رفت ، من رو که دید تعجب کرد ، چون هیچ وقت تا اون موقع منتظر نمی موندم و پدرم اومده بود تا آقای مدیر اومد پیش من ، پدرم رسید پدرم به احترام آقای مدیر پیاده شد و باهاشون دست داد و احوالپرسی کرد آقای مدیر خیلی از من تعریف کردند ✳️ آقای مدیر: این بچه شما بسیار عالی هست و درس خوان ، از نظر معنوی و دینی هم ماشالله همه چی تمام هست ، تو این سن که خیلی بزرگترها بعضی چیزها رو نمی دونن، این آقا واقعا نعمت هست، آدم وقتی این جور بچه ها رو می بینه ، دلش از آینده این کشور و اسلام نمی لرزه و پر از امید میشه 🌀 خدا به شما عمر باعزت بده که همیشه بالای سر این گل پسرتون باشین و یک سرباز امام زمان (عج) تربیت کنین من که خیلی ازش راضی هستم ، معلم کلاسش هم همین طور ، حتی بچه های مدرسه هم ازش راضی هستن ایکاش مثل ایشون چندین نفر داشته باشیم 🔰 پدرم هم کلی تشکر کرد و گفت من و مادرش از اول تربیتش و حتی در دوران بارداری همسرم، حواسمون بود که کوچکترین حرکتی که باعث تاثیر بد روی بچه میشه انجام ندیم روایات رو دیده بودیم ، کتابهای تربیتی خوب از جمله کتاب آقای فلسفی خدا بیامرز رو خونده بودیم و واقعا تلاش کردیم بچه خوبی تربیت کنیم ⬅️ تو دوران بارداری و حتی شیرخوارگی ، خونه اقوامی که یه مقدار حساب و کتاب خمسی و دینی ضعیف داشتن ، کمتر می رفتیم و وقتی هم می رفتیم سعی می کردیم کمتر غذا بخوریم و همون قدری هم که می خوردیم سریع خمسش رو حساب می کردیم و پرداخت می کردیم تا اثر سوء نذاره خانمم با وضو ، بچه رو شیر می داد ،هرروز سعی می کرد زیارت عاشورا و آل یس رو بلند بلند بخونه تا بچه هم بشنوه خلاصه خیلی تلاش کردیم طبق موازین دینی بچه رو بزرگ کنیم، حالا نتیجه چی باشه ، خدا میدونه 👈 از چهارسالگی هم روی علم آموزی بچه کار کردیم ، وقتی عزیزانی بودن که در سه و چهار سالگی قرآن رو حفظ کردند ، پس میشه روی سواد آموزی بچه هم کار کرد تقریبا پایان 5 سالگی ، کاملا خوندن رو یاد گرفته بود و بعدش هم با کتاب خوندن آشناش کردیم ، براش جایزه در نظر گرفتیم که اگه فلان کتاب رو تمام کنی فلان چیز رو برات می خریم ، اینجوری بچه با ذوق و شوق کتابها رو می خوند و تا الان کلی کتاب خونده و تمام کرده از جمله داستان ، شعر و کتابهای دینی و... انشالله یه ذره بزرگتر بشه ، کتابهای تاریخی هم شروع می کنه ، فعلا زوده براش فعلا تمام تلاش ما این هست که تو همین سنین دوران ابتدایی ، مسائل دینی و اعتقادی خودش رو کامل یاد بگیره ، انشالله برنامه های دیگه که براش داریم رو اجرا می کنیم ، البته با همراهی خودش! اینکه می بینین کمی بزرگتر از سن خودش بلد هست، برای همین کتاب خوندن ها و مستند دیدن هاست 🌀 آقای مدیر که داشت با دقت گوش میداد ، با حسرت سرش رو تکون داد و گفت راست میگین ، کار درست رو شما دارین انجام میدین ایکاش همه خانواده ها همین قدر به تربیت درست بچه خودشون اهمیت میداد نه اینکه بچه رو کلا آزاد و رها کنن و وقتی بزرگ شد تازه به فکر تربیتش بیوفتن...
34 🔰 آقای مدیر: واقعیتش این هست که اصلا بعضی خانواده ها هیچ تعهدی نسبت به دین و ایمان بچه هاشون ندارن، ذوق دارن که بچه هاشون شعر انگلیسی حفظ کنن ، اما اینکه قرآن و حدیث بلد باشن یا نه ، اصلا براشون مهم نیست مهم نیست نماز بخونن یا نخونن ، اما کارهای دیگه انجام بدن براشون کلی ذوق داره ولی دیدن امثال شما ، ما رو دلگرم می کنه ، ما رو خوشحال می کنه که هنوز میشه به جامعه و آینده امیدوار بود 🌀 با احترام خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم باباهادی دستی به سرم کشید و من رو بوسید و گفت خوشحالم کردی پسر ، بریم برات یه جایزه بخرم 😊 چی دوست داری؟ منم با کمی مکث گفتم سجاده نماز ! پدرم تعجب کرد و گفت اونو که داری ، چند تا میخوای دیگه؟ گفتم برای خودم نمیخوام، برای ساسان میخوام، میگفت تو خونه خودشون سجاده اصلا نیست، مهر رو روی زمین میذاره، دوست داره سجاده داشته باشه، میخوام برای اون بخرم تا خوشحال بشه و انگیزه ای هم باشه برای نماز خوندنش حالا شما بگو چرا دیر اومدی؟ سابقه نداشت تا حالا 🔰 باباهادی : سر راه که میومدم، ماشین یه ینده خدا خراب شده بود، ایستادم و کمی کمکش کردم، بعدش رفتم دنبال یه مکانیک تا بیارمش سر ماشین، برای همین دیر شد باباجان می دونم دیر شد و ناراحت شدی، اما ثواب این کمک باشه برای شما 😊 اما یادت باشه پسرم که کمک به دیگران خیلی مهمه تا جایی که امیرالمومنین (ع) می فرمایند شیعیان ما را به اهمیت دادن نماز اول وقت و کمک به برادران دینی خود ، بشناسید ، همه چیز به نماز و روزه که نیست ، کمک به دیگران هم مهمه گفتم نه باباجون ، ناراحتی چیه؟ می دونستم حتما کار مهمی دارین ایکاش منم بتونم به دیگران کمک کنم ، ✅ گرم صحبت شده بودیم که اصلا فراموش کرده بودم باید سوال مهمی رو از بابا بپرسم گفتم باباجون یه سوال مهمی امروز ساسان ازم پرسید، جوابشو بلد نبودم گتفم از شما می پرسم و بهش می گم پرسید که میگن قرآن دستکاری شده و قرآن اصل نیست ، تو شبکه های ماهواره ای مدام اینو میگن، آخه پدرش مدام پای این شبکه ها هست و با بعضی از اون افراد هم رفیقه و شب ها تلفنی حرف میزنه ، من میدونم قرآن دست کاری نشده ، اما جوابی بلد نیستم که بدم ✳️ باباهادی گفت... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
گرفت گریه‌ کنان از رضا (ع) شهادت را حرم همیشه پُر از هدیه‌های سلطانی‌ست @sangarshohada 🕊🕊
°•🌱 یاصاحب الزمان🌱 بی تو مهتاب کجا؟ کوچه کجا؟ شعر کجا؟... بی تو از باقی عمر گذشتــــــم... @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 معجزه ای به نام «سردار دلها» چطور حاج قاسم مقدمه ساز ظهور شد... سخنران : شیخ قمی @sangarshohada 🕊🕊
📸تصاویری از حضور کم نظیر مردم شریف خوزستان 🔹 امروز مردم آمدند و سنگ تمام گذاشتند برای شهید محمد قنبری آمدند تا جار بزنند پشت حق هستیم و پشت ناحق را خالی میکنیم حتی اگر هم قوم ما باشد @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرزنان بختیاری پای کار انقلابند... ما را از مرگ می‌ترسانند؛ غافل از آنکه مادران این مردان در عزای به خون غلتیدن عزیزشان خدا را شکر می‌کنند! و زینب وار ایستاده‌اند... 🔹مادر شهید محمد قنبری به عنوان یک نمادی شد برای غیرت و شجاعت تا دشمنان این آب و خاک بدانند تا امثال این شیرزنان باشند سیدعلی خامنه‌ای خیالش راحت است... @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 34 🔰 آقای مدیر: واقعیتش این هست که اصلا بعضی خانواده ها هیچ تعهدی نسبت به دین و ایم
35 بابا هادی گفت : وقتی یه چیز اصلی داشته باشی، کسی اگه ازش چیزی کم کنه یا بهش اضافه کنه ، آدم به راحتی متوجه میشه 🔰 مثلا فرض کن الان دست همه شما بچه های کلاس اول ، کتاب آموزش زبان فارسی و الفبا هست ، درسته؟ یعنی الان کل کشور بری مدارس رو ببینی، همه جا همین کتاب رو دارن درس میدن و همه بچه ها هم همین رو می خونن حالا اگه کسی بیاد چند صفحه از این کتاب کم کنه ، همه متوجه میشن که اصل نیست و دست کاری شده یا بیاد برخی جملاتش رو حذف کنه همه می فهمند پس نمیتونه دستکاری کنه و کسی نفهمه ✳️ الان قرآن هم همینه ، قرآنی که تو خونه ما هست ، با قرآنی که تو مدرسه شما هست با قرآنی که در کل کشور دست مردم هست با قرآنی که در کل جهان دست مسلمان های دیگر کشورها هست ، یکیه فرقی نداره اگه قرار بود قرآن دست کاری شده باشه ، قطعا باید این قرآن ها فرق می داشتند همانطور که الان خود مسیحی ، 4 نوع انجیل دارن اما قرآن ما یکی هست و فرقی نداره اگر هم کسی بگه مثلا 300 سال قبل همه قرآن ها رو دست کاری کردن، باز باید بالاخره چیزی یا کتابی به اسم قرآن باشه که با این قرآن فرق کنه ، در حالیکه قدیمی ترین نسخه های قرآن به دلیل کم کاری خود مسلمان ها، الان در موزه های انگلیس و فرانسه هست و هیچ کدوم اون قرآن ها با قرآن های امروزی ما فرقی ندارن و یکی هستن 🌀 به این دستکاری کردن قرآن ، میگن تحریف قرآن اگه کسی ادعا داره قرآن دستکاری شده ، باید الان یه قرآن بیاره و بگه این قرآن قدیمی هست و این آیات رو داره که قرآن های امروزی اون آیات رو ندارن و کسی هم تا حالا نتونسته چنین کاری کنه 🔰 با این حرفهای بابا خیالم راحت شد که تونستم یه جواب محکم پیدا کنم تا فردا به ساسان بگم سر راه رفتیم یه فروشگاه لوازم مذهبی ، یه سجاده خوشگل برای ساسان گرفتیم ، می دونستم کلی خوشحال میشه ، یه تسبیح سبزرنگ زیبا هم براش گرفتم تا بذاره تو سجاده اش
36 🔰 موقع اذان مغرب که شد ، و پدرش و مادرش رفتن مسجد ، شب شهادت امام کاظم (ع) هم بود بعد از نماز ، مراسمی ساده تو مسجد برگزار شد ، حاج اقا عسکری ، پیش نماز مسجد هم چند دقیقه ای سخنرانی کردند 🌀 خدا خیر بده به ایشون ، عادت داشتن هر وقت شب شهادت و ولادت هر یک از معصومین می شد ، حدیثی از آن امام درباره امام زمان (عج) می گفتند. اون شب ایشون حدیثی از امام کاظم (ع) گفتند که برای خیلی عجیب بود امام کاظم (ع) فرمودند: 🌺 خوشا بر احوال شيعيان ما كه در غيبت قائم ما به رشته ولایت ما متمسّك هستند و بر دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما ثابت قدم هستند، آنها از ما و ما از آنهائيم، آنها ما را به امامت و ما نيز آنان را به عنوان شيعيان پذيرفته‏ايم پس خوشا بر احوال آنها و خوشا بر احوال آنها بخدا سوگند آنان در روز قيامت 👈هم درجه ما هستند. 🌺( کمال الدین و تمام النعمه ، ج 2 ، ب 34 ، ح 5 ) ⬅️ خود حاج اقا عسکری وقتی حدیث رو تمام کرد، بغضش گرفت ، هیچی دیگه نمی تونست بگه آقا هادی هم داشت گریه می کرد 👌 واقعا حدیث نابی بود ، جا داشت آدم ساعت ها روی این حدیث فکر کنه و در خلوت خودش گریه کنه ✅ حاج اقا عادت داشت بعد گفتن حدیث کمی هم درباره اون توضیح بده ، اما بغض و گریه اجازه نمی داد بالاخره تونست به خودش مسلط بشه و گفت این هست ارزش منتظران زمان غیبت ، کسانی که اسیر دنیا نشدن ، کسانی که گناهشون به حدی نرسید که قلبشون سیاه بشه ، کسانی که آلودگی قلبشون به اون مرزی نرسید که امام زمان (عج) رو انکار کنن ، کسانی که هنوز نور ولایت تو دلشون هست ، کسانی که هنوز ذکر یا صاحب الزمان گوشه لب هاشون هست ، کسانی که هنوز توسلاتی به حضرت دارن ، کسانی که برای ظهورش دعا می کنن این چنین افرادی فردای قیامت هم درجه اهل بیت (ع) هستند چه درجه ای، چه جایگاهی ، چه نعمتی ، چه بهشتی البته توجه بشه منظور از هم درجه بودن فقط از نظر جایگاه مکانی هست وگرنه از نظر معنوی که فاصله بسیار است... و باز هم باید مومنین محترم توجه کنن ، شیعه و منتظر واقعی ، تعریف خودش رو داره ، نه فقط لقلقه زبان بلکه هم باید زبان و عمل انسان هم یکی باشه ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
ول کن جهان را زندگی چای تازه دمی است که دیر بجنبی از دهن می‌افتد..! 🌷 @sangarshohada 🕊🕊
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجـی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهـه و جنـگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود.... ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واڪس خورده و بـرّاق جلویِ چــادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟ و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عملـيات ... وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خـودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم ! 🌷 ۱۳۶۶ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه ایستاده بودن وسط راه، من و علی هم از منطقہ بر می‌گشتیم. تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون...‌ پرسید: ” ڪجا  میرین؟ “ مرد گفت: ڪرمانشاه . علی گفت: رانندگی بلدی؟ گفت بله بلدم . علی رو کرد به من گفت: سعید بریم عقب .... مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا ... عقب خیلی سرد بود. گفتم: آخہ این آدم رو می‌شناسی گه این جوری بهش اعتماد ڪردی؟ اون هم مثل من می‌لرزید، لبخندی زد و ... گفت: آره! اینا همون کوخ نشینایی هستن ڪہ امام فرمود به تمام کاخ نشین‌ها شرف دارن.تمام سختی‌های ما توی جبهه به خاطر ایناس.... 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن! @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جگرم سوخته بود خیلی زود ماجرای زندگی‌مون تموم شد ... 📎 روایت دردناک لحظه شنیدن خبر شهادت شهید عباس دانشگر از زبان همسرشان 🌷 @sangarshohada 🕊🕊