eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 49 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سید_رضا_طاهر🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عطر موهایت قرار از شهر مے گیرد بگو دل ربودن را ڪدام #عطار یادت داده است؟! #شهید_محمد_بلباسے #صبحتون_معطر_بہ_عطر_شهدا😍 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#بسم_رب_شهدا_والصدیقین دستِ پـــــدر را بوسيدن ثواب دارد ؛ امّـا براےِ بوسيدن #تابـــــوت چيـزے نَشِــنيده امـ ! #شهدا_شرمنده_ایم😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#در_محضـــر_شهیـــــد آنان ڪہ بہ من بدے ڪردند ، مرا هشیار ڪردند آنان ڪہ از من انتقاد ڪردند ، بہ من راہ و رسم زندگے آموختند  آنان ڪہ بہ من بے اعتنایے ڪردند ، بہ من صبر وتحمل آموختند آنان ڪہ بہ من خوبے ڪردند ، بہ من مهر و وفا ودوستے آموختند  پس خدایا ؛  بہ همہ ے آنانے ڪہ باعث تعالے دنیوے واخروے من شدند ، خیر ونیڪے دنیا وآخرت عطا بفرما . #شهید_دڪتر_چمران🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#نماز_عشق جاذبہ ها ، همیشہ بہ سمٺ پایین نیسٺند!! ڪافیسٺ پیشانیٺ بہ خاڪ باشد ... بہ سمٺ #آسمان خواهے رفٺ ... #اللهم_احفظ_قائدنا_خامنه_ای😍 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•✨﷽‌ ✨✧✦• تحلیلے نو از حرڪت امام حسین(ع) در : وقتی عبادت ما سنگ راه‌مان می‌شود! ✍قیام امام حسین(ع) در یوم‌الترویه، علیه عبادت بی‌محتوا بود؛ عبادتی که در آن جهاد، ولایت و نجات بشریت نیست. گاهی خودمان را به برخی عبادت‌ها و کارهای خوب عادت می‌دهیم، اما خدا کار مهم‌تری مثل «نجات مردم» را از ما می‌خواهد. اگر به این فرمان خدا توجه نکنیم، همان عبادت، سنگ راه‌مان خواهد شد.ما اگر می‌خواهیم دچار آفت عبادت و تصلب‌ها و تحجرهای دینی نشویم باید به یوم الترویه بپردازیم. ✍یوم‌الترویه به روز هشتم ذیحجه و یک‌روز قبل از عرفه گفته می‌شود؛ روزی که امام حسین(ع) با ترک مراسم حج، سفر به کربلا را آغاز کرد. (8ذی‌حجه): ۲۹مردادماه ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✾ ﷽✾ عرفہ آمد و من باز مصفا نشدم .... حاجے معتڪف یوسف زهرا نشدم ... همہ گشتند سفید و دل من هست سیاه باز هم شڪرکه پیش همه رسوا نشدم... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
حاجيان گرم طواف و برفت رفت سمت ڪربلاے پر بلا امشب حسين ...😭 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اینجابرای ضربه زدن صف کشیده اند این کوفیان که آمدنت را شنیده اند چندین هزار نامه نوشتند به تو ولی با درهمی تمامی شان را خریده اند iD ➠ @sangarshohada
✧✦•﷽‌ ✧✦• 💢 ✍شب نهم ذي الحجة، از شبهای متبرك و شب مناجات با قاضى الحاجات است و توبه در آن شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. ✍براى شب عرفه چند عمل وارد شده است: قرائت دعایی که با این عبارت آغاز میشود: " اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً... " كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد. ✍قرائت هزار مرتبه تسبيحات عشر. قرائت دعاى " اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ... " كه هم در شب عرفه و هم شب هاى جمعه وارد شده است. ✍زيارت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 235 سرانجام روزهای آموزش به سر رسید و قرار شد آموخته ها را در مانور تجربه کنیم. سعی کرده بودند منطقه را شبیه منطقۀ عملیاتی بدر کنند اما از آنجا که احساس کرده بودند عراق متوجه تحرکاتی شده و زمان بسیار کم است، نتوانسته بودند منطقۀ دشمن فرضی را خوب آماده کنند. مانور کوچکی برگزار شد که در مقایسه با مانورهای قبلی مرحلۀ آسانی بود. بعد از اتمام آموزش به دلیل تعداد کم بلمها، بلمهایی را که با آنها آموزش میدیدیم شبانه به جزیره مجنون منتقل کرده بودند تا در عملیات از آنها استفاده کنیم. در همین فاصله نقشه را توجیه و وضعیت منطقه و مأموریت ما را گفتند؛ ما باید حدود نُه کیلومتر در پیچ و خم آبراهها پیش میرفتیم تا به محور خودمان برسیم و به خط اول دشمن بزنیم. دشمن در منطقه حدود چهل تا پنجاه کمین داشت که نیروهای آماده بعثی از آنجا تحرکات و وضعیت آبراههای منطقه را زیر نظر داشتند. از آنجا که کوچکترین حرکت در آب زود مشخص میشد و آب موج برمیداشت یا نیها تکان میخوردند، نیروهای اطلاعات به خاطر رعایت جوانب حفاظتی کمتر به منطقه رفته بودند. به ما میگفتند آخرین شناسایی پانزده روز قبل، انجام شده و بچه ها تا نزدیک محورهای درگیری پیش رفته اند. تعدادی از مسیرهای حرکت همان آبراه هایی بود که از عملیات خیبر مانده بود و حالا بیشتر از یک سال از عملیات خیبر میگذشت. با این تفاوت که حالا عراق سر آبراه ها کمین گذاشته بود. در مانور و توجیه عملیات تذکر میدادند: «سعی تون رو بکنید تا از کنار کمینگاها آروم و بدون درگیری عبور کنید.» با این همه تعدادی هم مسئول خاموش کردن کمینها بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 236 این کمینها در حدود دو کیلومتری خط اول دشمن ایجاد شده بودند و اگر ما در آن نقطه درگیر میشدیم سختی کارمان تا رسیدن به خط اول دشمن چند برابر میشد. حتی به ما گفته بودند: «آگه گشتی های دشمن اومدن، شما زود وارد نیزار بشید و تا آغاز عملیات حق درگیری ندارید.» بعد از مرور همه موارد، بیست وچهار ساعت وقت داده شد تا به کارهای خصوصی مان برسیم؛ آخرین کارهای قبل از عملیات. عده ای میخواستند غسل کنند، عده ای در پی نوشتن نامه یا وصیتنامه بودند، عدهای سرگرم تمیز کردن و آماده کردن اسلحه هایشان بودند و عدهای مشغول نماز و مناجات و توسل به اهلبیت(ع). هنوز در منطقۀ آموزش هور بین بستان و سوسنگرد بودیم. خوب یادم هست تنها وصیت نامه ای که در طول جنگ نوشتم، همانجا بود. امیر که آن روزها صمیمیت مان زبانزد بود گفت: «بیا وصیتنامه هر دو نفرمان یکی باشد.» حدود ساعت نُه صبح بود. کنار آب نشسته بودیم و برای نوشتن وصیتنامه تبادل نظر میکردیم. ـ آخه چی بنویسم! نه چیزی داریم که به کسی ببخشیم. نه طلبی داریم که از کسی بگیریم... بالاخره وصیتی نوشتیم و سفارش کردیم به پدر و مادر که صبر کنند و اگر ما شهید شدیم ناراحتی نکنند و از این حرفها. خنده ام گرفته بود. ـ چرا میخندی سید!؟ ـ آخه مطمئنم این بار هم طوری نمیشه و برمیگردم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷17🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 50 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مرتضی_عطایی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
میشوم دلتنگ تـــــو، یادت #خرابم میڪند بغض خیسم در گلو آهستہ آبـــم میڪند.. #شهید_مرتضی_عطایی #شهید_عرفہ #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عرفہ روضہ ے زینب چقَدَر میچسبد عرفہ دیده ے بارانے و تر میچسبد سر ارباب جدا شد جلوے نهر فرات روضہ خوان،روضہ بخوان روضہ سر میچسبد #عرفہ #الـتماس_دعا ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نگاهَتـ اُفق را به زندگیَمـ نشان میدهد... زندگے ڪه نهایتش خداوندست نگاهتـ آنقدر #مطمئن هست ڪہ دلمـ با خیره شدن بِهِشان قرصِ قرص میشود... #شهید_عرفه #شهید_احمد_ڪاظمے🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔸شهید آوینـی : #شهـــــــادت قلبے است ڪہ خون حیات را در شریان هاے سپاه حق مے دَواند و آن را زنده نگہ مےدارد. #شهدای_عرفه #یادشان_گرامی_باد🌷 @sangarshohada🕊🕊
✨بسم الله الذی خلق النور من النور.✨ ‌✍خدایا امروز روز عرفه بود الان شب عید قربان....حاجیان در عرفات بودند و الان هم در فکر قربانی فردا، جان به قربان حسین که عرفاتش نیمه ماند و قربانی اش را هم برد برای کربلا... ✍بارالها: چندیست به لطف و کرم شما اسمم جزء نوکران خانوم زینب کبری ثبت شده است....شکرت....توفیقم ده زودتر برم کمکم کن در میدان عمل کم نیاورم و روزیم کن در جوانی به پای اسلام فدا شوم...خدایا شهیدم کن محسن حججی عرفه 94/7/1 نسیمی جان فزا می آید بوی کرب وبلا می آید به گوش ای عاشقان ثارالله آید ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دشمنانمان بدانند ؛ اگر از سرهایمان ڪوه بسازند.. فرزندانمان #هـــرگز درڪتاب تاریخ خود نخواهند خواند ڪہ امام خامنـہ اے تنها ماند.. #سایه_ات_مستدام_حضرت_یار😍 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سومین سالگرد شهادت زمان: پنج شنبہ ۹۷/۶/۱ ساعت ۱۵ مکان: گلزارشهدای قلعہ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید قربان زنده دارد یاد قربان‌گشتگان را واسیران و بہ خون آغشتگان را خیز و دراین عیدقربان سوے رو ڪن معنے بیت وحرم را درشهادت جست‌وجو ڪن  🌸🍃 @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 237 ـ آخه تو از کجا میدونی؟ ـ میدونم دیگه! حس درونی ام میگفت این بار هم به سلامت برخواهم گشت، اما وضع سخت عملیات کمی مشکوکم کرده بود. وقتی به طرح عملیات فکر میکردم با خودم میگفتم: «سالم رسیدن به خط دشمن شق القمره!» اگر خدای نکرده از پانصد متری خط دشمن و داخل آب درگیر میشدیم، چه میتوانستیم بکنیم؟ قبل از آن همیشه در خشکی درگیر شده بودیم و چاله ای، خاکریزی یا پستی و بلندی بود که میشد آنجا پناه گرفت، اما حالا وسط آب بودیم با بلمهایی که به قوت بازو باید حرکت میکرد، اگر مجبور به تیراندازی میشدیم... اگر یکی از پاروزنها تیر میخورد... اگر اسلحه هامان آب میخورد و کار نمیکرد... اگر... آن وقت میشدیم یک هدف ثابت برای دشمن! همۀ اینها بود و صدها دلیل شبیه این، همه میدانستیم عملیات عجیبی پیش رو داریم اما باز هم باورمان این بود که امکان هر چیزی به دست خداست و او هر چه را بخواهد میکند و ما مطیع ارادۀ او بودیم. نسیم عملیات می وزید. با حضور حاج صادق آهنگران عزاداری قشنگی به پا شد. به این خاطر قشنگ میگویم چون عزاداریها با هم فرق دارند. یک وقت برای یک شهید عزاداری میکنی و یک وقت کنار کسانی به عزا می نشینی که شک نداری تا چند روز دیگر عده ای از آنها شهید میشوند. اصلاً به صورت همدیگر که نگاه میکردیم، گریه مان میگرفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣3⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 238 دلم میخواست همۀ آن ساعت را به چهره ها نگاه کنم. این احساس در همه مشترک بود. برخلاف عملیاتهای قبلی دیگر موقعیت یکسانی نسبت به دشمن نداشتیم و این احتمال بود که همۀ نیروهای خطش کن به شهادت برسند مثل همه بچه ها دعا میکردم که: «خدایا ما رو شرمنده نکن، خودت خوب میدونی ما فقط برای تو حرکت میکنیم پس کمک مون کن نه برای اینکه سالم بمونیم، بلکه به هر قیمتی شده تو شکستن خط اول، موفق بشیم تا عملیات ادامه پیدا کنه و موج دوم نیروها بتونن پیش برن.» آن شب در نوحۀ آهنگران فهمیدیم که اسم عملیات «بدر» است. بچه ها به عادت شبهای حمله حنا آماده کرده بودند. در بیشتر شهرستانها رسم است شب عروسی انگشتانشان را حنا می گذارند. بچه ها با ذوق و شوق عجیبی به سر انگشتان شان حنا می گذاشتند. صورت بعضیها را اشک جلا میداد و بعضیها را خنده، هم خنده ها روحیه بخش بود و هم گریه ها و هر کس بسته به حال خودش در حفظ روحیه بچه ها کاری میکرد. قرار بود بعد از تاریکی هوا ماشینها ما را به منطقه منتقل کنند. بعد از غروب کمپرسیها آمدند. تصمیم بر این بود ماشینها هر قدر میتوانند عده بیشتری را سوار کنند تا تردد در منطقه زیاد نشود. بچهها با فشار و زحمت کیپ هم پشت کمپرسیها سوار میشدند. سوار ماشین که میشدیم اسلحۀ یکی میخورد به دیگری. صدای بچهها بلند بود: «خفه شدم!... مُردم.» اما فقط جواب میرسید: «حتی شده روی هم سوار بشید تا برای بقیه هم جا بشه.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷1🌷2🌷3🌷4🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷28🌷29🌷30🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊