eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 63 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: 🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
روزگارے تنهــا یڪ لبخنـــد و نور فانـوس محفل‌شان را گرم مے‌ڪرد؛ حالا تنهـــــا یاد آن روزگار است ڪہ محفل اهل دنیـا را گرم ڪرده ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ازش پرسیــدن چرا همیشہ دست به سینہ ای؟ گفت : نوڪر امام حسین (ع) باید همیشه دست بہ سینه باشہ... برادرش میگفت: از یڪ ماه 20 روز، روزه بود... @sangarshohada🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو منو مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت : نگاه کنید. دیگر این جسم را نخواهید دید. همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید. دوازده سال در انتظار بودم و با هرزنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم. تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند. فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد.. . شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند . گفتم چکار میکنید؟ گفتند مامور هستیم او را به کربلا ببریم. گفتم من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟، گفتند ماموریت داریم. . و یک مرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا این فرزند من است. فرمود: باید به کربلا برود او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم ... یکباره از خواب بیدار شدم. با هماهنگی واجازه نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا ماوا گردید... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سهـم شان ... از دو قوطی کنسرو بود ! گرفتند و با اخلاص رفتند ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
: اگر یڪ روز فڪر از ذهنت دور شد و آن را فراموش ڪردی ... حتما فردای آن روز را بگیر ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
گفتم : قلبم دگر از تاب شہادت آرام نیست انگار کہ این قلب دگر مال من نیست گفت : مراقب نگاهت باش! "اَلعَین بَریدُ القلب" چشم،پیغام رسان دل است... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_امیرالمومنین_ع : بہ يكديگر خوش رويے نشان دهيد و در ملاقات هايتان، اظهار شادمانے كنيد #مصباح_المتهجّد_ص757📗 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
شب بخیــر آی حـرمت شرح پریشانیہ ما #لبیڪ_یا_زینب #شبتون_شهدایے ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣5⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 259 شهیدی بود که با حرکات آب تکان میخورد؛ به ساحل نزدیک و گاهی دور میشد. ـ این جنازه کیه امیر؟ جواب امیر منقلبم کرد: «همت» همان همت آقایی که عادت داشت مثل مسیحی ها صلیب بکشد و حالا گلوله درست همانجا که دستش را میگذاشت یعنی وسط پیشانیاش نشسته بود. امیر گفت: «داشتم می اومدم که دیدم آب جنازه ای رو کنار ساحل آورد، دیدم همته. هنوز چشمهاش باز بود که اونها رو بستم.» در یک لحظه تمام خاطراتی که با او داشتم از ذهنم گذشت... شهدای دیگری هم روی سده افتاده بودند. روی یکی از شهدا پتو کشیده بودند. اسمش را پرسیدم.گفتند: «محمد زاهدیست.» ـ کدوم محمد زاهدی؟ آنها نمیدانستند ما دو محمد زاهدی داریم. پتو را از صورت شهید کنار زدم و شناختمش. همان محمد زاهدیای بود که پدرش روحانی بود. حالش دیدنی بود؛ مثل آدمهایی که وقتی خوابند پاهایشان را روی هم میاندازند، آرام دراز کشیده بود. پتو را روی شهید کشیدم و برخاستم. «عباسقلی احمدیزاد» را هم آنجا میان زخمیها دیدم که پاهایش زخمی شده بود. پیکر چند شهید هنوز در سطح آب شناور بود. با دیدن آنها دلم گُر میگرفت. تعدادی از بچه ها مشغول جمع کردن شهدا و انتقال مجروحان بودند و من نمیتوانستم زیاد آنجا بمانم. با امیر به سمت سنگرهای خط اول دشمن حرکت کردیم و یکراست به طرف جعبه هایی رفتیم که جابه جا کنار خاکریز افتاده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 260 در جعبۀ اول را که باز کردیم دیدم لوله های یک شلیکا داخل نایلون پیچیده شده. در جعبه های دیگر هم قسمتهای دیگر شلیکا را پیدا کردیم. معلوم بود عراق پیشبینی عملیاتی قریب الوقوع را کرده است و تعدادی شلیکا، دوشکا و دولول به منطقه آورده تا تجهیزاتش را در منطقه زیادتر کند اما سربازان عراقی فرصت نکرده بودند آنها را از جعبه ها بیرون آورده و سوار کنند. گفتیم: «هر کی بلده بیاد این تکه ها رو سوار کنیم.» در طول آن مدت نیروهایی از عقب به منطقه آمده بودند اما هنوز پلی نصب نشده بود و ادامه عملیات در روز هم امکان نداشت. بنابراین، ما تقریباً بیکار بودیم اما هواپیماهای کوچک عراقی حسابی مشغول بودند. بچه ها هر قدر به طرف آنها تیراندازی میکردند تأثیر زیادی نداشت و به محل حساسی نمیخورد که باعث سقوطشان شود. در آن میان «محمد تجلایی» توجهم را جلب کرد. در حالی که روی کول سه اسیر عراقی موشک سهند گذاشته بود به آن سمت می آمد. ظاهراً عراقیها را از پشت قرارگاه پیدا کرده بود. اتفاقاً تدبیر محمد همانجا ثمر داد؛ او یکی از هواپیماهای توپولف را که در آسمان منطقه ظاهر شده بود، هدف گرفت، گرچه موشک به هواپیما نخورد اما تا ساعتها، دیگر توپولفی در آسمان منطقه به پرواز درنیامد. هنوز تخته تاباقها بدون واهمه به کار خود مشغول بودند. من و امیر برای یکی از تیربارهای عراقی سنگری درست کردیم. به جز 60 تیرها چند جعبۀ بزرگ فشنگ هم از عراقیها برایمان مانده بود. از فشنگهای رسام استفاده میکردیم تا معلوم شود گلوله ها کجا میروند. قصد کرده بودیم هواپیماها را هدف بگیریم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷16🌷17🌷18🌷19🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 64 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_هادی_باغبانی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هزار قصہ نوشتیم بر صحیفـــــہ‌ ی دل... هنوز عشــــق تو عنوان سرمقالہ‌ی ماست... #شهید_روح_الله_قربانی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ڪاش هنـوز بچہ های تخریبــ بودند و از میان این همہ مین ضد معنــویت معبری بہ سوی سعادت بہ سوے خـــــدا برایمان مے گشودند ... #غواصان_تخریبچے #لشگر21_امام_رضا ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃ ✍اے خفتگان بیدار شوید. مرگ در ڪمین شما نشستہ است. بار گناهانتان را با توبہ سبڪ ڪنید. فڪر نڪنید شهادت بہ سادگے بہ دست مے آید. بلڪہ همانگونہ ڪہ امام فرمود: هدیہ اے است از جانب حق براے ڪسانے ڪہ لایق هستند. 📚ڪتاب شهید گمنام، صفحہ 69 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سلام بر شهدا.. تمثیل شـ‌هید، تمثیل رود بـے‌قراری است، کہ جز با وصول بہ اقیانوس، آرام نمےگیرد؛ نفوس مطمئنہ‌اے کہ جز در فناء اللہ، آرام نمےگیرند.. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ڪاش می شد بچہ ها را جمع ڪرد سنگر آن روزها را گــــرم ڪرد ... ڪاش می شـد بار دیگـر جبهہ رفت جنگ عشقــے ڪرد و تیرے خـورد و رفتـــ ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
همہ یڪ روز مے میرند... یکے با ننگ... یکے دلتنگ... یکے دیگر شہیدے میشود در جنگ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 261 من با دوربین نگاه میکردم و امیر تیراندازی میکرد. هفت هشت هواپیما در آسمان می چرخیدند که هر کدام بالای سر ما می رسید می زدیمش. میان رگبار تیربار داد میزدم: «امیر، بزن!...» و امیر هواپیما را توی دایره میانداخت تا به اصطلاح هواپیما در محاصره تیرها حداقل چند گلوله بخورد. از آن حجم گلوله گاهی یکی به هواپیما میخورد اما باعث سقوطش نمیشد. تا اینکه یکی از هواپیماها به سمت ما آمد، زیر زبانم گفتم: «ای خدا! خودت کمک کن لااقل این یکی رو بزنیم.» بالاخره بعد از کلی تیراندازی، دود از هواپیما بلند شد که با همان حال از منطقه دور شد. بعد از این اتفاق، تا مدتی سروکلۀ تخته تاباقها هم آن دور و بر پیدا نشد. ساعت حدود یازده بود و نیروهای ادوات وارد منطقه میشدند. هر کس از راه میرسیدموقعیت را می پرسید. وضع ظاهری من بدجوری توی چشم میزد؛ شب قبل هنگام گذر از سیم خاردارها لباسهایم پاره پاره و خونی شده بود. وضع پوتینهایم هم تعریفی نداشت، از قبل پاره بود و شب پر از گِل و لای شده و قابل استفاده نبود. لباسهایم را با یک پیراهن و شلوار عراقی عوض کرده بودم، پوتین هایم را هم درآورده و پابرهنه بودم. با این وصف بیشتر به هیبت یک اسیر عراقی به چشم می آمدم! با امیر در حالی که بیسیم، دوربین مادون و تیربار همراه داشتیم به سؤالات بچه ها جواب میدادیم. هر کس به ما میرسید چیزی میپرسید: «موقعیت چطوره؟ بچه ها کجان؟ اوضاع چطوره؟...» میدانستیم بچه های خط شکن فاصله حدود هزاروپانصد متری خط اول تا دجله را که در واقع مرحله اول عملیات بود، پیشرَوی کرده اند و خط آنجا تقریباً تثبیت شده است. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣6⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 262 گرچه گاهی عده معدودی از عراقیها که در منطقه پراکنده بودند، تیراندازی میکردند اما عمدۀ نیروهایشان تا خاکریز بزرگی که کنار دجله بود، عقب رفته بودند. این خاکریز برای ما اهمیت زیادی داشت چون در آن شرایط بزرگترین مانع ما از دید دشمن بود. قوای دشمن پشت آن خاکریز متمرکز شده و شاید آمادۀ تک بودند. امتداد همین خاکریز به منطقه تانکها میرسید که بیشترین تجمع نیرو و درگیری در آن قسمت بود. عدۀ زیادی از نیروهای امام حسین در آن منطقه که محور لشکر نجف بود، درگیر بودند. از کل گردان حدود صدوپنجاه نفر شهید یا زخمی شده بودند که «داوود نظافت» یکی از آنها بود که بعدها عکسش را دیدم که چه مظلومانه به شهادت رسیده بود. از باقیمانده بچه های گردان عدهای جلو رفته و عدهای به مجروحان میرسیدند و تعدادی مثل ما به پاکسازی و هدایت نیروهای تازهوارد سرگرم بودند. وقتی قایقهای بزرگی را دیدم که از پشت به منطقه لودر می آورند احساس شیرینی پیدا کردم؛ آمدن لودر به منطقه یعنی فراهم شدن مقدمات نصب پل. همه از پل حرف میزدند. پلی که مابین جزیره و خط اول عراقیها روی هور کشیده میشد. به امیر گفتم: «بیا بریم پل رو ببینیم.» میتوانستیم کنار پل پدافند بگذاریم و از این طریق انتقال نیرو و امکانات هم راحت تر می شد. ظهر بود که به سمت دجله به راه افتادیم. در طول این مدت آقا مهدی باکری را ندیده بودم. فقط میدانستم او و علی آقا تجلایی و عده ای از فرماندهان رده بالای لشکر جلو رفته و درحال فراهم آوردن مقدمات مرحله دوم عملیات اند. کنار دجله که رسیدیم گفتند: «اینجا سنگر درست کنید و بمونید. شب برای عملیات جلو میرویم.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷16🌷17🌷18🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 65 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_هادی_جعفری🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نیستے و بر لبــــم انگیزه ے لبخند نیست.. جز بہ دامان غمت ، دستم بہ جایے بند نیست... #شهید_حاج_محمد_پورهنگ #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
همیشہ ماندن دلیل عاشق بودن نیست، شـــــهـدا رفـتند ڪہ ثابت ڪنند عاشــق‌اند! #رزقک_شهادة ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊