❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍اے خفتگان بیدار شوید. مرگ در ڪمین شما نشستہ است. بار گناهانتان را با توبہ سبڪ ڪنید. فڪر نڪنید شهادت بہ سادگے بہ دست مے آید. بلڪہ همانگونہ ڪہ امام فرمود: هدیہ اے است از جانب حق براے ڪسانے ڪہ لایق هستند.
#شهید_عمران_پستچی🌷
📚ڪتاب شهید گمنام، صفحہ 69
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمهوری اسلامی توی این ۴۰ سال چیکار کرده؟
هجدهمین اقتصاد جهان با توجه به آمارهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول .این درحالی است که ایران تحت شدیدترین تحریمهای جهانی به این رتبه رسیده است😎🇮🇷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣4⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 441
رحیم تیربارچی و باقی بچه ها سخت مشغول بودند وقتی متوجه منظور عراقیها شدم حجت و چند نفر از بچه ها را فرستادم به کناره های کانال و گفتم: «نذارین عراقیها جلو بیان.» آنها درگیر شدند و من دوباره برای سامان دادن به وضع بچه ها در کانال عقب دویدم. آن شب آنقدر در کانال دویده و فریاد کشیده بودم که همه بچه ها صدایم را شنیده بودند. در این رفت و آمدها و درگیریها تلفات را میدیدم و بی آنکه متوجه شوم دست و پای بچه هایی را که در کانال بودند له میکردم. بیش از دو ساعت بود که عراقیها ما را زمینگیر کرده بودند و بچه ها روحیه شان را باخته بودند. در حالی که از روحیه عراقیها بیخبر بودیم و فقط سرسختی شان را میدیدیم.
در همان لحظات، علی چرتاب آمد و وضعیت جلو را پرسید. گفتم که کانال را بسته ام.
ـ میتونم برم اونجا رو ببینم.
علی رفت و نمیدانستم در حین بستن کانال، سوراخ کوچکی در فاصله گونیها خالی مانده و تقدیر است از همانجا، علی سهمش را ـ که یک گلوله بود ـ بگیرد! دقایقی بعد علی چرتاب لنگان لنگان آمد.
ـ چی شده؟ میلنگی!
ـ هیچی! از کانالی که تو بستی تیری به من خورد!
همه امیدمان داشت به یأس بدل میشد. نیروهای مصطفی پیشقدم طرف دیگر درگیر بودند و نیروی پشتیبان دیگری در خط نبود تا به کمک ما بفرستند. باز هم زمزمه عقب نشینی بلند شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣4⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 442
مرتب در طول کانال حرکت میکردم. جلو میرفتم تا ببینم وضعیت از چه قرار است و عقب برمیگشتم تا چاره ای بیابم؛ هروله ای میان بیم و امید در حالی که حاضر به خالی کردن کانال نبودم. در همان شرایط باز هم فکر استفاده از خمپاره ذهنم را مشغول کرد. ناگهان یاد خمپارهای که کنار تیربارچیمان دیده بودم، افتادم. معطل نکردم و به طرفش دویدم. خمپاره را برداشتم. انبار مهمات هم آن نزدیکی بود و عراقیها از قبل موشکهای خمپاره را داخل گونیها گذاشته بودند. خمپاره را برداشتم و گونی مهماتش را روی دوشم انداختم. سنگین بود اما آن لحظه همۀ امید ما به همان خمپاره بود. عقب میدویدم در حالی که در تاریکی کانال نمیتوانستم ببینم دست و پای چه کسی زیر قدمهای من له میشود؛ یک زخمی، یک شهید یا بچه هایی که در کانال پخش بودند و میان خستگی و ناامیدی گاهی رگبار میزدند. خمپاره را کنار برادر زاهدی زمین گذاشتم. حاجی غلام و دوستش هم آمدند و خمپاره را سوار کردیم. اما تا خواستیم اولین گلوله را توی خمپاره بگذاریم، متوجه شدیم ترکش به سر خمپاره خورده و دیگر به درد نمیخورد! بدجوری حالمان گرفته شد. در همان لحظه یادم آمد قبل از بستن کانال یک خمپاره طرف عراقیها دیده بودم. در همان وضع خستگی و اضطرار در کانال پیش رفتم. جایی که کانال را بسته بودم هنوز رحیم با تیربارش نشسته و درگیر بود. قادر و عده ای دیگر هم بودند. آن سوی کانال را دید زدم؛ خمپاره حدود پانزده متر با ما فاصله داشت و به عراقیها نزدیکتر بود تا ما. گفتم: «میرم طرف عراقیها تا اون خمپاره رو بیارم. شما آتیش بریزید...»
بچه ها نگران بودند و سعی میکردند منصرفم کنند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷6🌷7🌷8🌷9🌷10🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_443_480)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
سهشنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت که هر وقت میخواست برود سفر از آن استفاده میکرد .
آن سال از من خواسته بود که شال عزایی که دو ماه محرم و صفر روی شانهاش بود را نشویم .آن را همانطور همراه با چفیه در ساکش گذاشت. دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست. برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، میدانستم که دارد به جنگ میرود . سرش را انداخت پایین و از در خارج شد دیگر نتوانستم تحمل کنم یکباره به او گفتم : بایست تا با هم خداحافظی کنیم . دستش را گذاشت روی در و نگاهی عمیق به من کرد .دویدم به سمتش آینه قرآن را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین رفت.
وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با تشر گفتم : حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم ، برگشت ، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد،
دستهایم را گذاشت روی صورتش
و بعد روی سینهاش کشید و عقب رفت .
اتفاقا همرزمش بعد از شهادت به من گفت : که از حسن پرسیده : چطور با مادرت خداحافظی کردی؟ که جواب داده است : نگذاشتم صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
راوی #مادرشهید🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
32.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند " #خارج_از_دید ۲ " که از شبکه سه سیما پخش شد...
قسمت #اول
در این مستند نشان میدهد که موسوی و کروبی چه جنایتهایی در حق ملت ایران کردند (هر جای دنیا بود باید سران فتنه ۷ تا کفن میپوسوندن نه این که خواهان رفع حصرشون بشن...)
چگونه سران فتنه طی یک نامه به سناتور آمریکایی خواهان تحریم ایران شدند و باعث شدند هزاران بیمار به خاطر تحریم دارویی دچار مشکل شوند
چگونه رسانههای لاشخور اصلاحطلب در زمان تحریم نفتی ایران نقش پیاده نظام دشمن را بازی کردند و در حالی که ایران میخواست در تولید بنزین خودکفا شود آنها شایعه پراکنی کردند که "بنزینها استاندارد نیست" تا جلوی خودکفایی کشور رو بگیرند ...
چگونه خاوری در دولت هاشمی به نظام بانکی نفوذ کرد و محرمانه ترین اطلاعات مالی ایران رو به آمریکاییها داد
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊