❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍دیروز از هرچہ بود گذشتیم، امروز از هرچہ بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاڪریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامے بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
✍جبهہ بوے ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو مےدهد. آنجا بر درب اتاقمان مے نوشتیم یا حسین فرماندهے از آن توست؛ الآن مے نویسیم بدون هماهنگے وارد نشوید.
✍ الهے نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان ڪن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان ڪن تا اسیر نگردیم.
#شهید_نورعلی_شوشتری
#مسیح_بلوچستان🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🔰 مردم تبریز در گام دوم انقلاب هم پیشگام باشند
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مردم آذربایجان شرقی:
🔸️ یومالله ۲۹بهمن از روزهای خدایی است. این یومالله را که از روزهای جلوهی ویژهی خداوند است، مردم تبریز آفریدند.
🔹️ در حوادث اول انقلاب، تبریزیها شقالقمر کردند و توطئهی دشمن به دست خود مردم خنثی شد. امام (به این مضمون) فرمودند: نگران نباشید؛ تبریزیها خودشان جواب خواهند داد. و همین هم شد.
🔸️ بعد در #دفاع_مقدس و حوادث #سال۸۸ هم مردم تبریز پیشگام بودند. همهی کشور در #۹دی بیرون آمدند، اما تبریزیها در #۸دی راهپیمایی کردند. در این گام دوم هم پیشگام باشید و انشاءالله خواهید بود.
🔹️ مردم تبریز به یومالله #۲۹بهمن افتخار میکنند. ببینید، عدهای ضعیف و بیچاره و منفعلاند، یک روز هم ممکن است یک حرکت انقلابی کرده باشند اما زیر فشار دشمن و البته تمایلات دنیایی، از گذشتهی خود شرمسارند.
🔺️ مردم تبریز مثل اکثریت ملت ایران به خودشان افتخار میکنند که حرکت اربعینها را راه انداختند. ۹۷/۱۱/۲۹
💻 @khamenei_ir
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#دست_هاے_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای یک دختر خانم نیازمند کمک هزینه واسه جهیزیه #مبلغی رو جمع کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده...
@FF8141
اجرتون با شهدا🌷
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :3⃣1⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 514
از این طرف چادرها را جمع و جای گردان را مرتب کردیم. هر کس آخرین کارهایش را انجام میداد تا ماشینها از راه برسند. قبلاً برای انتقال به خط از کامیون و کمپرسی استفاده میشد اما ظاهراً این قضیه هم لو رفته بود. بنابراین، برای انتقال نیرو تریلی آورده بودند. بچه ها تجهیزاتشان را آماده کرده و در حال سوار شدن پشت تریلی بودند. هر گروهان سوار یک تریلی شد. من جزء آخرین نفراتی بودم که سوار شدم. بعد نوبت به کشیدن چادر پشت تریلی رسید. واقعاً نشستن پشت تریلی هنر میخواست. ارتفاع چادر از کف تریلی کمتر از یک متر بود و بچه ها باید در آن فضای کوچک جمع و جور میشدند. باز سروصدای بچه ها بلند شد.
ـ وای خفه شدم! کی میرسیم؟!
ـ این چیه رفت تو کمرم؟!
ـ برادر! بیزحمت اسلحه تو بکش کنار!
واقعاً در آن فضای بسته نمیشد نفس کشید. مخصوصاً بچه هایی که قبل از همه سوار شده بودند و جلوی تریلی بودند جایشان تنگ تر بود. به اجبار با سمبه و چاقو چادر را سوراخ کردیم تا کمی هوا بیاید که خیلی نافع بود. در تاریکی پشت تریلی حرفهای بامزه و خنده داری هم شنیده میشد.
ـ دایی!
ـ بله؟!
ـ یه چای سیاه بده بخوریم!
بچه ها حاج رضا داروئیان را دایی صدا میکردند. او مسئول سماور بود و اغلب همه از او چای میخواستند، حالا هم شوخی بچه ها گل کرده بود و سربه سر هم میگذاشتند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣1⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 515
با این اوضاع از خرمشهر گذشته و به جاده ای که به نهر عرایض میخورد، افتادیم. ساعت حدود دو نیمه شب تریلی ایستاد. هر کس پایین میپرید اول یک نفس قشنگ میکشید. خیلی ها هم بلافاصله میپرسیدند: «اینجا توالت کجاست؟» چند نفر مشغول تخلیه وسایل شدند. یکی، دو نفری که زیر چادر رفته بودند تا وسایل را از آخر تریلی بیاورند و خالی کنند، نمیتوانستند برگردند! واقعاً بچه ها بزرگواری کرده و دو سه ساعت در فشار و تنگی و تاریکی زیر چادر سر کرده بودند.
بعد از تخلیه وسایل در آن شرایط همه چیز قاطی شده بود. یکی می آمد، میگفت: «اسلحه من اشتباهی افتاده.» حالا بیا و بین صد تا اسلحه، مال او را پیدا کن! به هر ترتیب، بچه ها تا حد امکان وسایل خودشان را پیدا کردند و بعد گفتیم بقیه وسایل را بردارند تا جلو صاحبشان را پیدا کنیم.
وقتی جلو میرفتیم «حسن خوشبو» را هم دیدم که گردانش را جلو میبرد. حسن فرمانده گردان سجاد بود و از مدتها قبل که همدیگر را میشناختیم هر وقت مرا دید میگفت: «بیا به گردان ما.» آن شب هم مرا که دید پرسید: «آقا سید کجا میری؟»
ـ میبینی که داریم میریم خط!
ـ سید! به من جواب ندادی!
منظورش رفتن به گردان آنها بود. گفتم: «حالا من تو فکر بچه ها و این عملیاتم. انشاءا... اگه سالم برگشتم می یام پیش شما.»
ـ از خونه چه خبر؟!
ـ خیلی وقته بیخبرم!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷6🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷🌷14🌷15🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_467_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❓ #دشمن کجاها را میزند ؟!!!
✍️ این خیلی مهم هست که بدانیم در جنگ نرم و جنگ رسانه ای، دشمن کجاها و چه اشخاصی را میزند و برای چه میزند؟!!!
⏪ آیت الله #علم_الهدی
⏪ آیت الله #مصباح_یزدی
⏪ آیت الله #جنتی
👈 میگویند برای زدن #ولایت_فقیه ، اول حلقه اطرافش را بزنید .
⁉️ این همه امام جمعه داریم ، چرا آیت الله علم الهدی را نشان گرفته اند ؟!!!
✔️ چون امام جمعه انقلابی و از حامیان سرسخت ولایت فقیه است.
⁉️ این همه پیرمرد تو این مملکت هست ، چرا جوکهای عمر حضرت نوح و این خزعبلات را فقط نثار آیت الله جنتی می کنند ؟!!
✔️ چون از حامیان سرسخت ولایت فقیه هست.
👈 دشمن میداند برای زدن ریشه نظام جمهوری اسلامی ایران ، باید ولایت فقیه را بزند و چون نمیتوانند از ابتدا سراغ ولایت فقیه بروند ، حلقه اطراف را میزنند!!!
⁉️ چرا استاد #حسن_عباسی ؟!
⁉️ چرا استاد رحیم پور #ازغدی ؟!
⁉️ چرا استاد #رائفی_پور را تخریب می کنند؟!!!!
✅ چون اینها سخنگوی #انقلابیون هستند. چون اینها خط شکن جبهه انقلاب هستند ، چون صحبتهای اینها بسیاری از مردم و جوانان را بیدار نگه میدارد. چون اینها دشمنان داخلی و خارجی را رسوا می کنند!!!
⚠️ مراقب باشیم ، دشمن جاهایی را میزند که مهم هستند. شخصیتهایی را تخریب می کند که حامی اصلی ولایت فقیه و #جبهه_انقلاب هستند.
⚠️مراقب باشیم ما را با شایعات و سیاه نمایی ها فریب ندهند.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍ پدرش می گفت :آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت .
نیمه شب با صدای ناله اش از خواب پریدم . رفتم پشت در اتاقش .سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد .میگفت : خدایا اگرشهادت را نصیبم کردی.میخواهم مثل مولایم امام حسین (ع) سر نداشته باشم .مثل حضرت عباس (ع) بی دست شهید شوم .دعایش مستجاب شد .و یکجا سر و دستش را داد .
راوی : پدر سردار بی سر
#شهید_ماشالله_رشیدی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣1⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 516
مثل بقیه از هم خداحافظی کردیم اما حرف حسن یک لحظه مرا یاد خانه انداخت. حدود یک ماه و نیم بود به خانه نرفته بودم و در طول آموزش خبری از آنها نداشتم. این خوش و بش مرا از بچه ها عقب انداخت. آنها وسایل مرا برداشته و برده بودند. مثل همه کارهایی که در حق من میکردند و شرمنده شان می شدم. دویدم و در کانال به بچه ها رسیدم. در ادامه نخلستان نزدیک خط سنگرهایی درست شده بود و آنها محل هر دسته را می گفتند؛ سه سنگر برای هر دسته. در هر سنگر حدود دوازده نفر جا میگرفتند و به جز نگهبانها کسی حق نداشت از سنگر بیرون بیاید.
آن نخلستان در خرمشهر جای عجیبی بود، حدود دو و نیم کیلومتر با آب و خط عراق فاصله داشت، استراحت کردیم و نماز صبح را میان نخلها خواندیم. در گرگ و میش صبح به راحتی میشد انبوه خرماهای سیاهرنگ را بالای نخلها دید. تا آن روز کسی آنها را نچیده بود. خرماها آنقدر زیبا بودند که وسوسه میشدیم از خرماها بچینیم اما میگفتند به نخلستان بمب شیمیایی خورده و هیچکس به خرماها دست نزند. تأکید میشد نگذاریم کسی از سنگرها بیرون بیاید. همین را به بچه ها گفتیم. بچه ها هم انصافاً گوش دادند و بیرون نرفتند. اما صبح نیروهای گردان امام حسین را دیدیم که دسته دسته در نخلستان میگشتند.
ـ چطور شد؟! ما تو سنگر بمونیم و اونا راحت بگردن؟
دیگر نمیشد کسی را در سنگرها نگه داشت. چشم بچه ها روی زنبیلهای خرما مانده بود. ظاهراً قضیه شیمیایی هم جدی نبود. به نظرم اولین لنگه کفشی که به طرف خرماها پرتاب شد، مال امیر خردمند بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣1⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 517
لنگه کفش که به سر نخل رسید باران خرما باریدن گرفت، چه خرماهای خوشمزه ای! با آن فک به هم چسبیده نتوانستم از خیر خرماها بگذرم و به هر مکافاتی که بود دلی از عزا درآوردم.
فکر کردم بهتر است چرخی در منطقه بزنم ببینم اوضاع از چه قرار است. توی نهرها، قایق های پر از مهمات را به نخلها بسته بودند. برای استتار روی قایقها را با نی پوشانده بودند. البته با روشن شدن هوا بمباران هواپیماهای دشمن هم شروع شده بود اما می گفتند اینجا معمولاً بمباران میشود.
علی پاشایی خیلی ما را خنداند. حرفهای عجیبی میزد. مزه میپراند و بچه ها می خندیدند. هر کس چیزی میگفت. یکی داستان، یکی خاطره، یکی لطیفه... از گریه سیر شده بودیم، میگفتیم: «مرگ، مرگ است، فعلاً ما خنده هامونو بکنیم تا بعد!»
حدود ظهر به سمت دهی در منطقه رفتیم، خانه های روستا ویران شده و دیوارها فرو ریخته بودند. نیروهای سایر لشکرها هم می آمدند و دسته دسته از آنجا توجیه میشدیم. حال و هوای ده برای من جالب بود. درب بعضی خانه ها سر جایش بود و کاملاً حال و هوای یک ده را میشد یافت. عجیب یاد ده خودمان افتاده بودم. در یکی از خانه های بزرگ ده که اتاقهای بزرگی هم داشت دوربین گذاشته بودند. اتاقها پر از نیرو بود. نمیدانم نیروهای کدام لشکر بودند، یکی از چهار قرارگاه عمل کننده در عملیات را هم تا آنجا جلو کشیده بودند.
یواش یواش صدای بیسیم ها بلند میشدند و فضای عملیات را میشد دریافت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷12🌷🌷14🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_467_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#دست_هاے_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای یک دختر خانم نیازمند کمک هزینه واسه جهیزیه #مبلغی رو جمع کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده...
@FF8141
اجرتون با شهدا🌷
دلتنگـــــ تر می شویمـ ....
با دیدن لبخندهایے ڪہ
#جاماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند....
ڪبوتر با ڪبوتر...
باز با بـــاز.....
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
بی ادعا اما پر ڪار
بی منت اما با #جرات
بیشترین تاثیر اما با ڪمترین امکانات
یعنی #بسیجی با غیرت...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍بدانید پیروزی و موفقیت شما در دنیا بسته به عشق و دوستی شما نسبت به امام زمانتان دارد. آنها که عاشق مهدی (عج) هستند دیگر به هیچ چیز عشق نمی ورزند. تنها غم و ناراحتی آنها دوری از معشوق و اینکه چرا بیشتر آقا را دوست نمی دارند است. دلی که عشق مهدی (عج) در آن باشد هیچ وقت پیر نمی شود.
✍فرج امام زمان (عج) فرجی است که موجبات شادمانی حضرت زهرا (س) را فراهم می کند. ای خدا یاری کن تا در عشق او بسوزیم و بگرییم. ای خدا کوتاهی های ما را درباره ی او ببخش. ما را یاری کن تا وظایفی که در قبال او داریم به بهترین وجه انجام بدهید.
#شهید_عبدالله_میثمی🌷
📚کتاب مهر مادر، صفحه 33
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
02.mp3
4.11M
#قدرت_تشخیص 2
💢 تو میتونی هر کسی رو توی انتخابات ها انتخاب کنی، ولی توی هر گناهی که اون فرد انجام میده قطعا شریک خواهی بود...
✅ داستان جذاب موسی و خضر و راهی که نیمه تمام ماند...
استاد پناهیان
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣1⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 518
از آنجا با دوربین منطقه را دید زدیم. توضیح کلی در مورد منطقه داده شد. اینکه کجاییم و کجا باید برویم. بعد از توجیه رفتم به طرف نیروهای اطلاعاتی یکی از لشکرها که در خانه مجاور بودند. میخواستم ببینم چه میکنند. تا وارد شدم دیدم همه چیز دارند و حسابی مشغول خوردن هستند. سلام علیکم گفتم و جواب شنیدم. آنها به فارسی از من پرسیدند: «از نیروهای کدام لشکری؟»
ـ عاشورا.
ـ غواصی؟!
ـ بله!
احترامشان مضاعف شد. میدانستند نیروهای غواص را برای توجیه به ده می آورند. احترام کردند، برایم چای و کمپوت آوردند. حدود یک ساعتی که توجیه کادر گردان طول کشید، من هم آنجا بودم. از آنها وضعیت جلو را پرسیدم، گفتند: «همه چی خوبه!»
وقتی از آنها جدا شدم، دیدم دنبال من میگردند. ما را رحیم صارمی آنجا برده بود که آن موقع معاون گردان حبیب بود. قرار بود آقا سیدفاطمی شب حمله با لشکر باشد.
تا عصر به همین ترتیب سر کردیم. عصر قرار بود کادر گردان را برای شناسایی منطقه جلوتر ببرند. آهسته به راه افتادیم و یواش یواش تا پشت خاکریز رسیدیم. قرار بود تنها یا دو سه نفری همراه نیروی اطلاعات جلو برویم. جایی که عبور میکردیم معبری بود که دو طرفش مین گذاری شده بود. مهدیقلی رضایی از بچه های اطلاعات ما را جلو میبرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊