ابعاد و اهداف داخلی آمریکا برای تروریست خواندن سپا.m4a
7M
نگاه و اهداف داخلی آمریکا برای تروریست خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#سیداحمدرضوی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
نتیجه طرح تروریستی خوانده سپاه توسط آمریکا.m4a
5.86M
نتیجه محتوم طرح آمریکا برای تروریست خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#سیداحمدرضوی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#خاطرات_شهید
آقاقاسم(مهدی) در همه کارها به خدا توکل میکرد. نمازش را در هر شرایطی اول وقت میخواند. احترام زیادی به پدر و مادرش میگذاشت و هر کاری از دستش بر میآمد برایشان انجام میداد و هرگز کوتاهی نمیکرد. اهل غیبت نبود و اگر کسی در جمعی غیبت میکرد، حتماً متذکر میشد. مهدی من گوش به فرمان رهبری بود و پشتیبان ولایت فقیه، به طوری که در وصیتنامهشان به همه تأکید کرده است که پشتیبان ولایت باشید و از خط ولایت فاصله نگیرید. ایشان آرام و قرار نداشت و آنقدر از شهادتش مطمئن بود که میگفت در نماز شبت هر چی از خدا بخواهی میدهد.
#شهید_قاسم_غریب🌷
راوی: #همسر_شهید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :3⃣ ✍ به رو
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :4⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
خیلی از بچهها حین دودیدن در کانال سمت چپ نقش زمین میشدند.
نمیدانستیم از کجای نیزارهاهدف قرار میگیریم. در چراغچی بچههای گردان امام علی علیهالسلام بعد از یک درگیری سخت و نفس گیر، چراغچی را از دشمن پس گرفتند.
چراغچی که آزاد شد،خیالمان از پشت سرمان راحت شد .
چهل هلیکوپتر عراقی در سمت چپ جاده در آسمان سروکلهشان پیدا شد.
درگیری شدید شده بود، قرار بود دو گردان از بچههای لشکر ۸ نجف به کمکمان بیایند،
که زیر آتش شدید دشمن نتوانستند به ما ملحق شوند. میزان آتش ما در مقابل دشمن، مثل مقایسهی یک قایق در برابر یک ناو جنگی هواپیمابر بود.
به همراه بچهها به طرف سنگر بزرگی که در صد متری روبهرویمان قرار داشت، دویدیم.
رکنی با صدای بلند میگفت مواظب پشت سرمان باشیم،حواسمان به نیزارهای کناری باشد و از پشت سر غافلگیر نشویم.تصورم این بود که یگانهای دیگر به کمکمان بیایند.
باورم نمیشد تنها بمانیم.امروز هیچکس نتوانست به کمکمان بیاید، تنها بودیم،
نه نیروی کمکی، نه زرهی ، نه آتش تهیهای، بدون عقبه، آب غذا و . . .
امروز فقط ایمان و ارادهی بچهها میجنگید.
بچهها در استفاده از مهماتشان با تدبیر و قناعت عمل میکردند. چون مهماتمان کم بود، به جای رگبار از تک تیر استفاده میکردیم.
با اینکه آقای محسن رضایی دستورعقب نشینی داده بود و سمت چپ ما تخلیه شده بود، بچهها ترجیح دادند تا بمانند و مردانه مقاومت کنند تا منطقه سقوط نکند.هیچکس حاضر نبود برگردد عقب، حتی محمدحسین حقجو که پنج دختر داشت. عبدالرضا دیرباز در چراغچی از او خواهش کرده بود بماند و جلو نیاید. اما حقجو به او گفته بود ما تا گلوله آخر میجنگیم.
حقجو بهمان گفت : میدانم چرا شما دلتون نمیخواد من برم جلو، نمیخواد نگران دخترای من باشید، دخترامو به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها سپردهام .
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :4⃣ ✍ به رو
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :5⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
بعضی از شهدای بین ما وضعیت خانوادگی خاصی داشتند.شهید "اکبر آخش" فقط بیست روز میشد که ازدواج کرده بود.شهید "حنیفه خلیلی" هجده روز قبل تنها فرزندش به دنیا آمده بود.شهید عبدالرضا دیرباز قرار بود این بار که برگردد ازدواج کند.به او قول داده بودم در عروسیاش شرکت کنم !
دولادولا از توی کانال کمعمق سمت چپ جاده داشتیم جلو میرفتیم که با انفجار خمپارهای نقش زمین شدم.نفهمیدم چه شد، احساس کردم قسمت جلوی ران پای چپم داغ و خیس شده، ترکش خورده بودم،ترکش از گوشت رانم را برده بود. خونریزیام شدید بود. صفرعلی کردلو با چفیهاش پایم را بست. ترکش گودیای به اندازه کف دستم ایجاد کرده بود. به خاطر قطع شدن رگها و مویرگهایم پایم حس نداشت اما توان حرکت داشتم.
عراقیها برای بار دوم چراغچی را گرفتند. این بار با تمام قدرت حمله کردند.هدایت الله به بچههایی که با چنگ و دندان جلوی رخنهی عراقیها را گرفته بودند گفت : هر کس فرماندهی خودشه، هر جوری میدونید بهتره بجنگید، منتظر دستور کسی نمونید. هیچ کدوممون زنده برنمیگردیم، ما تو محاصرهایم، یا شهید میشیم یا اسیر. حالا که قراره سرنوشتمون این باشه ، به دشمن رحم نکنید، انتقام بچهها را بگیرید.
بیشترهمراهانم شهید شده بودند. به دلیل محاصره امکان انتقال هیچ شهید و مجروحی به عقب وجود نداشت.محمد اسلامپناه، سینه و صورتش بر اثر اصابت ترکش خمپاره آبکش شده بود.استخوانهای دست راستش از آرنج خُرد شده بود و از تشنگی و ضعف نای حرف زدن نداشت. وقتی زخمهایش را بستیم، گفت : جان ما فدای یه تار موی امام.تا لحظهای که جان داد، قرآن میخواند.
درگیری شدت گرفته بود،دشمن برای تصرف جاده کوتاه نمیآمد.
شک نداشتم کارمان تمام است. بین شهادت و اسارت باید یکی را انتخاب میکردیم. نسبت به اسارت احساس بدی داشتم. همیشه در جنگ آرزو میکردم تقدیرم به اسارت ختم نشود.
آز آن جمع حدود هشتاد نفری فقط ده، دوازده نفرمان زنده مانده بودیم.
نمیتوانستم به خودم بقبولانم جاده خندق سقوط کند.فکر کردن به سرنوشت جزیرهی مجنون عذابم میداد. توی کانال با بچهها لحظهای دور هم نشستیم که در لحظات آخر چه کنیم ؟! نظر بچهها بر ماندن بود. هم پیمان شدیم تا گلولهی آخر بایستیم حتی اگر مقاومتمان تاثیری در حفظ جاده خندق نداشته باشد .
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_وچهارمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷21🌷22🌷25🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_486_626)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇
instagram.com/_u/sangareshohada
لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
May 11
🔴📷
🔻عملیات روانی
🔸تکنیک تصویرسازی
💢تصویری که شبکه فاکس نیوز از قاسم سلیمانی به مردم نشان میدهد ...
در حالی که این شبکه لقب تروریست را به سپاه چسبانده است؛ این تصویر را که حاوی ضعف و استیصال و درماندگی است از قاسم سلیمانی منتشر کرده اند تا مردم او را همینگونه در ذهن تصور کنند ...
❓اینقدر قاسم سلیمانی برایتان وحشتناک است که زورتان را رسانه ای میزنید؟
#جنگ_رسانه_ای
#عملیات_روانی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#آخوند_واقعی
خبر رسید که #ضدانقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج ، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم.
مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود. پیش_مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند .
باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل
#خاطرات_شهید
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :5⃣ ✍ به رو
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
مهماتمان رو به اتمام بود.
تنهای بیسیمچی گردان که لحظه به لحظه همراهمان بود،با عقبه در تماس بود.فرماندهان مدام به ما روحیه میدادند اما واحدهای توپخانه و ادوات هیچ گلولهای نداشتند تا بچهها را پشتیبانی کنند.بیسیمچیمان هم شهید شد. دیگر هیچکس فرصت نداشت بنشیند و با عقبه حرف بزند. ارتباط با عقبه دردی را دوا نمیکرد. در میان ذرات معلق خاک و دودی که کم رنگتر میشد، جسد مطهر شهدا به زمین افتاده بود.
سید محمد علی غلامی مجروح شده بود و خون زیادی از او میرفت، به زمین که افتاد سعی کرد خودش را به کانال کنار جاده برساند. ترکشی به گونهی چپش خورده بود و صورت و چشمش پُر از خون بود. از تشنگی رمق نداشت. در حالی که از سینه و سرش خون میریخت حاضر نبود دراز بکشد ! صدای عراقیها شنیده میشد، نمیتوانستم از او جدا شوم.نگاهم به چهرهاش بود که با آرامش خاصی گفت :
السلام علیک یا اباعبدلله . . .
اشک و خونابه از چشمانش سرازیر شد. دو دستش را پشت سرش روی زمین قرار داده بود تا تکیهگاهش باشد.در لحظات آخر با کلاه آهنی از آبراه کناریام برایش آب آوردم، نخورد!حتی حاضر نشد لبهایش خیس شود!سرانجام سید تشنه شهید شد!
صدای هلهله و شادی عراقیها به گوش میرسید.
آفتاب سوزان تیرماه بر جنازه شهدا میتابید. گرما امانمان را بریده بود. جنازه یکی از شهدا از پشت روی نیزارها افتاده بود. از سینه به پایینش درون آب و سر و سینهاش روی نیها بود.تا زنده بود، نیها را چنگ میزد که غرق نشود !
شش نفر مانده بودیم ! عراقیها هر لحظه نزدیکتر میشدند. دو نفرشان که پرچم عراق دستشان بود،جلوتر از بقیه حرکت میکردند! فاصله ما با دشمن کمتر از سیمتر شده بود .
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :6⃣ ✍ به رو
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :7⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
چند راه بیشتر پیش رویمان نبود. یا باید دست روی دست میگذاشتیم تا عراقیها جلو بیایند و اسیرمان کنند، یا با همان مقداری گلولهای که داشتیم میجنگیدیم و یا خودمان را درون آبهای کنار جاده انداخته و شانسمان را برای زنده ماندن امتحان میکردیم ولی با چه دلی میخواستیم برگردیم، همهی آنهایی که شهید شدند میتوانستند برگردند و زندگی خوبی داشته باشند.
در قسمت راست جاده راحتتر میشد به عراقیها که از کانال روبهرو جلو میآمدند، تیراندازی کرد. به سالار گفتم: میرم اونور جاده، از تو کانال منو نزنن، مواظبم باش !
- تو جاده میزننت !
- از سنگر بلند نشو. بین سنگر و نیها تیراندازی کن. قناسهچیهاشون میزننت!
برای اینکه به راست جاده بروم، چند متری سینهخیز رفتم، دشمن از کنار نیزارها و کانال روبهرویم هر جنبندهای را هدف قرار میداد. به وسط جاده که رسیدم،بلند شدم و به طرف تیرباری که ده، دوازده متر جلوترم بود، لنگان لنگان دویدم. عراقیها به طرفم تیرانداری کردند. یک لحظه احساس کردم از سمت راست بدنم کوتاهتر شدهام ! به زمین افتادم،نگاه کردم ببینم چه شده، از اتفاقی که برایم افتاده بود، شوکه شدم !
استخوان ساق پای راستم خُرد شده بود گلوله به بالای قوزک پای راستم اصابت کرده بود، پاشنه و مفصل مچ پایم سالم بود، اما گوشتهای ساق پایم تکه تکه شده بود، حدود هفت، هشت سانتیمتر از بالای مفصل مچ پایم استخوانهایش خُرد شده بود. پاشنه پایم از مقداری پوست و رگ آویزان بود ! استخوانهای ساق پایم چنان خُرد شده بود که پاشنه پایم به هر طرفی میچرخید. خونم بند نمیآمد، فکر میکنم وقتی به زمین افتادم، عراقیها خیال کردند کشته شدهام، به همین دلیل کمتر به طرفم تیراندازی شد.
خودم را روی زمین کشیدم و به گودال سمت چپ جاده رساندم. باروم نمیشد در چنین شرایطی پایم را از دست داده باشم. امروز بیشتر از هر زمان دیگر به پایم نیاز داشتم.در همان لحظه اول که تیر خوردم، خون از پایم فواره زد.
افکار درهم و برهمی داشتم. ذهنم سراغ همه میرفت، پدرم، برادرانم، خواهرانم، رفقایم، ساکم، دوربینم و دوچرخهام !
دلم نمیخواست بدون پا و با این وضعیت گیر دشمن بیفتم، هیچ راهی نبود بتوانم خودم را از این معرکه نجات دهم، در این فکر بودم که چند لحظهی دیگر عراقیها سر میرسند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_وچهارمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷21🌷22🌷25🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_486_626)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇
instagram.com/_u/sangareshohada
لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
May 11