دلم
برای
تو
تنگ
است...
و
این را نمیتوانم بگویم؛
مثل باد که از پشتِ پنجرهات میگذرد
و
یا درختها که خاموشاند...
سرنوشتِ عشق، گاهی سکوت است...
نمیدانم نهان از من،
چه نیکی کرده ای با "دل"....؟
که چون غافل شوم از او،
دوان سوی "تو" می آيد...
#مادران_انتظار
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_سه
💠 قوانین داخل آسایشگاه ـ ۱
🖐🤚 نــماز
تقریبا طی یکماه اول اقامه نماز به هر شکلی ممنوع بود.
لذا از آنجا که نماز در هیچ شرایطی ساقط نمی شود ، نماز را نشسته و مخفیانه بدون رعایت شرایط آن اقامه میکردیم .
حدودا تا شش ماه اول داخل آسایشگاه امکان طهارت نبود ولی بعد از آن که یک سطل پلاستیکی به ظرف دستشویی اضافه شد امکان طهارت با حداقل آب توسط پیاله خمیر ریش که حدودا به اندازه یک استکان بند انگشتی ظرفیت داشت امکانپذیر شد.
برای نمازظهر و عصر و مغرب و عشاء قبل از ورود به آسایشگاه همه در محوطه وضو می گرفتند.
برای نماز صبح هم با کمتر از نصف لیوان از آبی که توسط سطل ، قبل از ورود به آسایشگاه تهیه شده بود وضو می گرفتیم.
آب محدود بود و جایی برای وسواس و اسراف نبود.
بعد از اینکه یک مقدار اوضاع آرام شد اجازه دادند که بصورت انفرادی و به نوبت، نماز ایستاده و بدون مُهر خوانده شود. تعداد افراد قیام کننده نبایست تداعی جماعت می کرد.
کم کم اجازه استفاده از مهر هم داده شد و بچه ها از سنگهای داخل حیاط و بعضا از گِل باغچه مهر تهیه نمودند.
بعد از آتش بس برای همه مهر تربت کربلا هدیه آوردند و گفتند افسر مسوول از جیب خودش تهیه کرده که به احتمال قوی درست گفته باشند.
به مرور که فضا بازتر شد بچه ها در اوقات بیکاری نمازهای قضای احتمالی که به گردن داشتند اقامه می کردند و دوستانی هم بودند که بنا به اظهار خودشان نماز زمانی که در شکم مادر هم بودند اقامه کردند.
درفواصلی که بین پنجره ها وجود داشت امکان محدود برای یک نفر جهت اقامه نماز شب بصورت نشسته نیز وجود داشت هرچند که نماز شب یک عمل مستحبی است و امکان اقامه آن در هر شرایطی مهیاست لذا اکثر بچه ها حتی المقدور آن را بپا می داشتند و از فیوضاتش بهره می جستند.
البته برای نماز صبح امکان تجدید وضو و اقامه یکباره نماز وجود نداشت و برای وضو گرفتن باید به نوبت در مکان اختصاصی ابتدای آسایشگاه که ذکر آن رفت حاضر می شدی و بعد از ساعت ۹ شب که خاموشی می زدند هیچ کس حق ایستادن در آسایشگاه را نداشت و رفت و آمد به دستشویی نیز باید به حالت نشسته و به نوبت انجام شود.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستُیکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_865_650)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
172
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_عبدالرحیم_فیروز_آبادی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
دستی
تو را از شاخہ ام
چید و نمے دانست
#گل_ها
پس از پرپر شدن
هم عطرشان باقے ست...
#شهید_حاج_علی_قربانی
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada 🕊🕊
خودت به مابگوای شهید!
رمزورازاین خنده های مستانه ات چیست؟
بگوکه چگونه عندربهم یرزقون شدی؟؟؟
بگوبه من بدون تعارف😭دست منه گناهکاره روسیاه هم میگیرید؟ هوای
اینجادلگیروتاریک است روی زمین لحظه ای هم جای نفس کشیدن نیست😞
فقط میتونم بگم شرمنده که بهت میگم رفیق شهیدم!
ببخش که وصله ناجورشدم😓
بیابه حرمت رفاقتی که همیشه یکطرفه ازجانب شمابود،برای عاقبتمان دعاکن💔
#شهید_نوید_صفری
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای آشنایی عاشقانه❤️شهید نویدصفری
♦️دوستان محترم درکانال که مجردهستین وجورنمیشه ازدواج کنین دیدن این کلیپ ازدست ندید...
#شهید_نوید_صفری
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
راوی: همسر فاتح سوسنگرد
قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
✍راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده
#سردار_شهید_علی_تجلایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_چهار
💠 قوانین داخل آسایشگاه ـ ۲
هر اسیر حدودا ۵۰ سانتیمتر فضا برای خواب و استراحت داشت .
زیاد اتفاق می افتاد نیمههای شب فردی که جای خود را برای امری ترک می کرد به هنگام بازگشت جایش را نفرات کناری اشغال کرده بودند.
اگر کسی قوانین داخل آسایشگاه را رعایت نمی کرد و با نگهبان مواجه می شد روزگارش سیاه بود.
از آنجا که امکان باز و بسته کردن درِ آسایشگاه شبها مقدور نبود نگهبان نام و مشخصات فرد خاطی را یادداشت و تهدید می کرد که" انشاء الله باچرالصبح" یعنی فردا صبح خدمتت می رسم .
بیچاره طرف تا صبح خواب نمی رفت ، مثل محکومین به اعدام تا طلوع صبح جانش بالا می آمد.
اینجور مواقع فرصتی بود تا فرد با خدای خود خلوت کند و چه وعده هایی که به خدا (جل جلاله) نمی داد.
در قسمت قبل اشاره به ساعت خاموشی نمودم ، البته خاموشی بدان معنا که چراغها خاموش شود نبود و در طول شبانه روز مهتابی ها باید روشن باشد و کلید قطع و وصل آن نیز در راه رو و دور از دسترس بچه ها بود.
همچنان که قبلا هم توضیح دادم هدف از روشن نگه داشتن آسایشگاه ترس آنها از فرار با استفاده از تاریکی شب بود.
در مواقعی که برق می رفت همه نگهبانها بسیج می شدند و دستور خوابیدن زیر پتو صادر و با چراغ قوه میله های رکوب پنجره ها را چک می کردند که مثلا ما در فاصله چند دقیقه که برق قطع شده میلهها را با دست خالی نبریده باشیم و از ترسشان سر و صدای زیادی براه می انداختند.
حق هم داشتند چون در صورت فرار اولین نفراتی که بیچاره می شدند خودشان بودند.
یادم هست یکی از نگهبانها به نام مصطفی سر قضیهای در جمع بچه های آسایشگاه سه اظهار می داشت " شما بسیجیها وِردی میخوانید و میتوانید از دیوار رد شوید"
احتمالا منظورش آیه ۹ سوره یٰس معروف به آیه وَجَعَلْنٰا بود.
در زمستان که به علت سردی هوا پنجره ها را میبستیم به علت شلوغی آسایشگاه پنجرها مه آلود میشد و دائم باید تمیز می کردیم تا از بیرون قابل روئیت باشد و گرنه مجبور بودیم در هوای سرد پنجره ها را باز بگذاریم .
یکی از ابتکارات بچه ها کشیدن لایه ای نازک از صابون روی شیشه ها بود که باعث می شد قطرات ریز آب روی شیشه ننشیند و سُر بخورد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستُیکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_865_650)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
173
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_عصمت_الله_کریمی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝