تـوی محل کـار
ده ساعـت کار میکـرد .
اما هفت ساعـت بہ عنـوان
ساعت کاری میـزد!!
میگفت : فکر میکنـم
فلان کار شخصـی هم انجـام دادهام !
#شهید_مجید_شهریاری🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_پنج
💠 قوانین اردوگاه
لباس زرد p.w
بعد از حدود یکی دو ماه لباسهای زرد که حروف اختصاری پی دابلیو p.w پشت و روی آن درج شده بود تحویل دادند که مخصوص بیرون از آسایشگاه بود.
روزهای جمعه پوشیدن لباس راحتی آزاد بود و فرصتی بود برای شستشوی لباسهای زرد پی دابلیو .
لباسهای زرد از جنس نخ معمولی و بیکیفیت و در مدت کوتاهی فرسوده می شد و بچه ها از جیبهای بزرگ پیراهن آن به عنوان وصله استفاده می کردند .
علت انتخاب رنگ زرد هم سوای اینکه به رنگ تنفر معروف است و شاید مد نظر آنها نبوده باشد جهت روئیت و دید بهتر از منظر نگهبانها به هنگام فرار احتمالی در نظر گرفته بودند.
در اواخر یک دست بلوز و شلوار نظامی به رنگ سبز تیره که مخصوص فصل زمستان ارتش عراق بود به هر نفر دادند که نسبت به لباس های زرد از کیفیت خیلی بهتری برخوردار بود.
عنوان p.w هم حروف اختصاری عبارت prisoner of war ـ
به معنی زندانی جنگ می باشد.
یکی دیگر از قوانین آسایشگاه سکوت بود
در ایام اولیه حتی در طول روز کسی جرات صحبت کردن با نفر کناری را نداشت و به حدی داخل آسایشگاه سکوت حاکم بود که احساس نمی کردی موجود زنده ای داخل آسایشگاه حضور داشته باشد.
دورهم نشینی و تجمع بیش از دو نفر داخل آسایشگاه و قدم زدن بیش از دو نفر در محوطه نیز ممنوع بود و در اوایل کسی جرات تخطی از این فرامین را نداشت چون به مرور آموخته بودیم که نباید بهانه ای دست بعثی ها داد و هیچ کس دلش نمیخواست قرعه فال شکنجه بنامش زده شود .
اگر نگهبانی یکی را برای کاری صدا می زد و فرا میخواند همه بلااستثناء باید جواب مثبت داده و در کمترین فرصت خود را به نگهبان برسانند وگرنه همه تنبیه می شدند.
زمانی که عملیات ساخت و ساز در اردوگاه صورت میگرفت عدنان بچه ها را فرا میخواند و در فرصتی محدود از بچه ها می خواست یک کامیون شن و ماسه را بدون هیچ وسیله ای جابجا کنیم و دائم ناسزا می گفت و ورد زبانش این بود که " بدرِ بدرتان(پدرِ پدرتان) در میآرم " بچه ها در چشم بهم زدنی ماسه ها را با استفاده از دامن پیراهن خود و بعضاً تکه های گونی جابجا میکردند.
حقیقتا که خواستن توانستن است .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستُیکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_865_650)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
174
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مسلم_خیزاب
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#شهید_سید_مجتبی_حسینی ❤️
دردِ بے درمان شـنیدے؟
حالِ مـن یعـنے همـین!
بے تو بودن،درد دارد
مے زند مـن را زمـین
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
💠حق الناس
●رضا همرزم ، علی اکبر در سوریه بود.
میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت ، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد.چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم ، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود.
●در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم ، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه.با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده ، هوا هم خیلی سرد بود.
●وقتی اومد داخل اتاق ، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت؛آقا رضا ، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن ، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن.من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟
#شهید_اکبر_شیرعلی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
بہقوݪشہیدابراهیمهادے↓
هرڪسظرفیٺ مشہورشدنوندارھ
ازمشہورشدنمھمتراینهڪه؛
آدمبشیم...!(:"
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
@sangarshohada🕊🕊
تنہا خدا میداند
ڪہ ذره هاے دڸ تو
با هر سرفہ
بیشتر از ذره هاے آبِ ڪپسول،بالا و پایین مے پرد...
اینجا قانون اتصالات فرق مے ڪند....!!!
#جانبازان
#مردان_بی_ادعا🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
°
ما برای رفتن شما گریستیم
و شما خندهکنان پرگشودید
اشک ما بر خاک چکید و
لبخند شما به افلاک رسید...
.
.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_ششم
💠 نامه سرّی ارتش بعث
🏷 نصب اتیکت
حدودا اواخر سال ۶۶ نصب اتیکت روی پیراهن اجباری شد و هر کس باید علاوه بر درج مشخصات کامل شناسنامهای خودش شامل نام ، نام پدر و پدربزرگ روی اتیکت و نصب آن روی سینه ، بسیجی یا سرباز بودن خود را نیز با حروف ب (بسیجی) یا ج (جُندی = سرباز) مشخص نماید.
البته علاوه بر عنوان بسیجی و سرباز ، عنوان دیگری هم بود که عراقیها خیلی اصرار داشتند روی سینه بچهها ببینند تا دمار از روزگارش درآورند و آن عنوان حرس یا همان پاسدار بود.
لذا بچه های پاسدار از همان بدو اسارت آموخته بودند که لو رفتن هویتشان مساویست با مرگ زیر شدیدترین شکنجهها .
در بازجوییهای ابتدای اسارت وقتی به واژه سؤالیِ " حرس خمینی ؟ " بازجوها پاسخ مثبت می دادی و به باد کتک گرفته می شدی می فهمیدی که این عنوان هرچه هست خطرناک است و باید جواب منفی داد .
هر چند که بعثیها از قرائن و شواهدی درست یا نادرست پی به پاسدار بودن بعضی از بچهها برده بودند .
برادران عزیزی چون یوسف بوشهری و مسعود مشهدی و انصاریان و... را به همین جرم تا سر حد شهادت شکنجه نمودند .
و عزیزانی هم قبل از ورود به اردوگاه در شکنجه گاه های بصره و بغداد و.. به خیل شهدا پیوستند.
بعثیها از مقامات بالا ترشان دستور داشتند تا در همان میدان جنگ با پاسداران به عنوان جنایتکار جنگی رفتار شود.
📑 نمونه ای از بخشنامههای صادره در این زمینه .
شماره : س/۴۴۸/۱۷
تاریخ: ۸۱/۱/۱۴
از: تیپ زرهی ابن الولید
به : واحدهای تحت امر
نامه سپاه سوم سری و فوری به شماره ۵۵۰ مورخ ۸۱/۱/۴ که بوسیله نامه لشکر ۹ زرهی سری و فوری به شماره ۸۱ مورخ ۸۱/۱/۹ به این یگان ابلاغ شده به شرح زیر است .
اخیرا مشاهده شده است بعضی از یگانها همچنان پاسداران مجروح خمینی را جهت معالجه به بیمارستانها انتقال میدهند.
لذا تاکید می کنیم که با پاسداران خمینی به عنوان جنایتکاران جنگی در صحنه نبرد رفتار شود.
خواهشمند است بنا به دستور فوق اقدام نمایید.
سرهنگ دوم ستاد
خطاب عمر نجم
از طرف : فرمانده تیپ زرهی ابن الولید.
✔️نوشتن مشخصات هم روی پارچه ای جداگانه که خود بچه ها با نخ و سوزن گلدوزی می کردند صورت می گرفت .
البته یکسری از اتیکت ها هم بچههای نقاش اردوگاه که در کارگاهی کنار اتاق استراحت نگهبانها واقع در بند یک و دو فعالیت می کردند با خطی زیبا و به رنگ آبی تهیه می کردند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستُیکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_865_650)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
175
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_کامران
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝