eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 مسوولیتها و تکالیف ۲ در زمان سختگیریِ بعثی‌ها اتحاد و صمیمیت بیشتری بین بچه ها حکمفرما می شد. عراقی ها هم زیاد عنوان می داشتند که شما باید زور بالای سرتان باشد ، که خوب طبیعت هر فرد زندانی است که آزادی بیشتری را طلب کند ضمن اینکه انصافا ما هم نباید انتظار بیشتری از آنها می داشتیم چون نگهبانها هم خودشان به نوعی دیگر در اسارت بسر می بردند و بارها این جمله را تکرار می کردند که ما اسیر شما هستیم نه شما اسیر ما . شاید هم به زبانی دیگر می خواستند بگویند که ما و شما هر دو اسیر صدام و حزب بعث هستیم. به هنگام ورود و خروج اسرا از آسایشگاه و اجرای فرامین نظامی هر سه آسایشگاه که شامل یک بند می شد توسط یک مسوول فرامین نظامی را اجرا می کردند که این یک نفر به عنوان مسوول بند ، از بین مسوولین سه آسایشگاه انتخاب و به فرماندهی گردان شباهت داشت . یکی دیگر از مسوولیتهای طاقت فرسا مسوولیت بچه‌های آشپزخانه بود که در شرایط سخت امنیتی سه وعده در خدمت بچه ها بودند. مسوولیتهایی نظیر نظافت آسایشگاه ـ دریافت غذا و چای ـ اخذ نان ـ توزیع غذا ـ شستشویی ظروف ـ تخلیه و نظافت ظرف دستشویی و...نیز در هر آسایشگاه مسوول جداگانه ای داشت که بالنسبه نوبت به همه می رسید. مدیریت تنظیم و نوبت دهی حمام و سرویسهای بهداشتی از مسوولیتهای سخت و طاقت فرسایی بود که در بند یک و دو مسوولیت آن به عهده آقای گلستان زاده و همکارش بود که ایشان و همکارانش در بند سه و چهار بر گردن همه ما حق دارند و تقریبا تمامِ وقت خودشان در زمان آزادباش در اختیار بچه‌ها می‌گذاشتند و انصاف یکی از محدود مسوولیتهایی که تمام و کمال خدمت ارائه می کرد مسوولیت ایشان بود. یکی از نکاتی که در قسمت ۷۸ مغفول ماند و لازم دیدیم به آن اشاره کنم در ارتباط با نحوه اضطرای قضای حاجت در یکی از اردوگاههای صیلب دیده است و آن اینکه آن عزیزان نیز امکان استفاده از سرویس بهداشتی در شب را نداشته و در مواقع اضطرار با قرار دادن پلاستیک داخل قوطی شیر خشک یا هر قوطی دیگری قضای حاجت می کردند که با توجه به دسترسی به نایلون و قوطی در آن اردوگاه ، یک درجه از ما پیشرفته تر بودند. این هم از مزایا و امتیازات صلیب سرخ جهانی که اسرای صلیب دیده از آن برخوردار بودند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 10 📿 11 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
اللّهم اِنّا لانَعلَمُ مِنْهُ اِلّا خَیْرا♥️ /1:20 رهبرم! ای تمامِ وصیت سردارم..! ۳۱۳ روز گذشت؛ از آن سحرگاهی که مالک اشترت را ناجوانمردانه در خاک میهمان و نه از راه زمین، بلکه آسمان پرپر کردند. سوگند به قطره قطره اشک هایت، انتقام خون علمدارت را خواهیم گرفت.✊ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 176 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ باید باشی تا طعمِ جمعه های تقویم عوض شود.. ━━━━💠🌸💠━━━━ 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هادی قبل از اینکه جذب سپاه شود ودربسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق بودکه به سوریه برود. ایشان توسط که ازبچه های اسلامشهربودو2سال پیش در سوریه به شهادت رسید، آموزش نظامی دیدوارادت ویژه ای به این شهیدداشت. وقتی خبرشهادت محمودرضا راشنید بغض عجیبی گلویش راگرفته بود، سپس گفت بایدانتقام راازاین تکفیری ها بگیرم. 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
. اگر چه ظاهرش رختشویی است اما روح و باطنش «تهذیب نفس» بود... 📎پ ن : عملیات خیبر، جزیره مجنون، سال ۱۳۶۲، عکاس : محمود عبدالحسینی j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مـیــخــانـه را نَـبَـسـتَـنـد تو عجب تنگه ی عابرکشی ای معبر عشق که به جز کشته ی عاشق نکند از تو عبور شهدایی که چهره های نورانی آنها را زیارت می‌کنیم به ترتیب عبارتند از : 🌷جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 🌷 شهید جواد الله کرم 🌷 شهید روح الله قربانی 🌷 شهید محمد حسین حدادیان 🌷 شهید محمد هادی ذوالفقاری 🌷 شهید رسول خلیلی 🌷شهید مصطفی صدرزاده 🌷 شهید سجاد عفتی 🌷 شهید حامد سلطانی 🌷 شهید مهران عزیزانی 🌷 شهید مهدی نوروزی 🌷 شهید مرتضی عطایی 🌷شهید مسعود عسگری 🌷شهید حسن شاطری 🌷 شهید مهدی عزیزی 🌷شهید محمد آژند 🌷شهید رضا فرزانه 🌷 شهید محمد حسین محمدخانی 🌷 شهید سید مصطفی موسوی 🌷 شهید میثم مدواری 🌷 شهید حاج حسین همدانی 🌷 شهید حاج قاسم سلیمانی . j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
اَلا اِنَهُمْ اَنْصارُ الْمَهدی او خواهد آمد ... با سپاهی از شهیدان j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 قرعه فال ۱ هنوز چند روزی از افتتاح اردوگاه نگذشته بود که هر روز شاهد شنیدن صدای آه و ناله بچه‌ها زیر شکنجه بودیم . در بند یک و دو علی آمریکایی و عدنان و نگهبان قوی هیکل دیگری که مدت زمان کمی در اردوگاه حضور داشت هر دم دنبال سوژه‌ای می‌گشتند تا به صورت ویژه وی را زیر ضربات چوب و کابل قرار دهند. در واقع آنها نیاز به بهانه نداشتند می‌خواستند با این کار دو نشان بزنند هم سفره شکنجه اشان پهن باشد و هم زهر چشمی گرفته باشند. هرروز بعد از ورود به آسایشگاه و پایان آمارگیری بعثی‌ها اگر خود سوژه ای نمی‌یافتند از مسوول آسایشگاه می‌خواستند چند نفر را به عنوان خلافکار یا مُخل نظم و یا هر عنوان دیگری معرفی و به دست آنها بسپارد تا دمار از روزگارش در آورند. مسوولین آسایشگاهها هم خیلی که جوانمردی نشان می دادند سوژه یابی را به خود بعثی‌ها واگذار می کردند. البته آنها مجبور نبودند و می‌توانستند سیاست بخرج دهند و با آنها همکاری نکنند ، نهایت اینکه از مسوولیت آسایشگاه عزل می شدند و یا خود مورد خشم و غضب قرار می گرفتند. حتی اگر شکنجه هم می شدند وجدان راحت تری داشتند. در هر صورت تصمیم گیری در چنین لحظاتی که فرصت تفکر و اندیشه وجود ندارد سخت است . به هر حال هروز باید یکی دو نفر قربانی گردند تا شکنجه گران بعثی ارضا شوند. درست مثل ضحاک مار دوش پادشاه افسانه ای که هر روز دو نفر قربانی را به مسلخ می کشید. اواسط اسفند ماه سال ۶۵ پس از اخذ آمار و فرمان آزادباش در آسایشگاهِ سه ، علی آمریکایی از مسوول آسایشگاه خواست که چند نفر را معرفی کند و او نیز بی درنگ این حقیر و آقایان حسن سیفی و موسی الرضا حسن زاده و دوستش بچه گیلان که فکر کنم نامش اسماعیل بود را معرفی کرد. اولین حضور و تقسیم‌بندی داخل آسایشگاه بشکلی بود که هر کس به اتفاق دوست و همشهری خود در مکانی کنار دیوار جای گرفته بود. بنده نیز که از ابتدا با آقای سیفی از یک محل اعزام شده بودیم سعی می کردیم از هم فاصله نگیریم و همیشه در کنار هم باشیم. آقای حسن زاده و دوستش و سایر بچه‌ها نیز همینطور. در این چند روزی که از افتتاح اردوگاه گذشته بود مسوول آسایشگاه ما که فردی نظامی بود طبق خواسته بعثی ها خواستار سکوت مطلق در آسایشگاه بود و چند مورد تذکر نیز به ما داده بود. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 11 📿 21 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 177 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝