شهدا ...
امام زادگان عشقند ؛
و مزارشان، زیارتگاهِ اهل یقین
تصویر هوایی گلزار شهدای
بهشتزهرا تهران سال ۱۳٦٤
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبودِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
#قيصر_امين_پور
📎پ.ن: آخرین داع
همسر شهید وحید فرهنگی والا
با پیکر مطهر شهید
#شهید_وحید_فرهنگی_والا 🌷
@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_یک
💠 خدا ( جل جلاله) از نگاه عدنان
عدنان شکنجه گر معروف تهدید و نصیحت می کرد که چه مطیع باشید چه نباشید این را بدانید که کتک هر روز هست ولی اگر اطاعت کنید کتک کمتر هست.
در یکی از ایام که هر سه آسایشگاهِ بند یک را در محوطه مورد ضرب و شتم قرار می دادند ، عدنان که خود فارسی صحبت می کرد میگفت :
" کاری بر سرتان بیاورم که خدا دلش برایتان بسوزد و برای کمک از آسمان به زمین بیاید ، آنوقت خدا را هم آنقدر بزنم که برگردد به آسمان و پشیمان شود" .
ما با همچون موجوداتی طرف بودیم
روز افتتاح اردوگاه به هنگام استحمام و تعویض لباسهای نظامی خودمان ، لباسها را داخل چاله ای انداخته و آتش زده بودند یکی از صحنه هایی که اغلب به یاد دارند انداختن یکی از بچه ها که ریش بلندی هم داشت داخل این گودال آتش بود.
در همان ابتدا که به حجم سیم های خاردار میافزودند عدنان دو نفر از بچه ها را برهنه کرده و داخل سیم خاردار حلقوی نمود و با پای روی بدنش ایستاد .
یکی از آن عزیران را چنان با لگد به فک و صورتش کوبید که دو سه دندانش بیرون افتاد.
ما این صحنه ها را می دیدیم و امکان اعتراض و حتی نگاه کردن به صحنه را هم نداشتیم .
کوچکترین بهانهای مساوی بود با شکنجه.
قبل از خروج از آسایشگاه باید بصورت ردیف پنج تایی روی پا می نشستیم و سرها را پایین و در میان پاها قرار میدادیم بشکلی که از دور که نگاه می کردی افراد را بدون سر می دیدی .
اگر هم سر فردی طبق خواسته بعثی ها پایین نبود کمترین پاسخ ، ضربه کابل بود که بر سر فرود می آمد .
در بعضی مواقع این حالت نشستن ساعتها ادامه مییافت .
خصوصاً زمانی که اسرای جدید می آوردند یا افسر بالا رتبه ای وارد اردوگاه می شد و یا واقعه ای مثل شهادت عزیزی زیر شکنجه های دردناک اتفاق می افتاد.
در شرایط عادی روزانه حد اقل ۸ مرتبه در همین حالت شمارش می شدیم ، قبل از خروج از آسایشگاه ـ ورود به حیاط ـ قبل از ورود به آسایشگاه ـ بعد از ورود به آسایشگاه و همین داستان عصر ها نیز تکرار میشد که اکثرا شمارش با کابل صورت می گرفت و اگر کابلی خوب روی پشت فردی نمی نشست انگار در شمارش اشتباهی صورت گرفته باشد .
ضمن اینکه اغلب در شمارش اشتباه میکردند و این پروسه بارها تکرار می شد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 13 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_862_600)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
170
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_وحید_نومی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#شهید_محمدحسین_محمدخانی ❤️
تــــو خندیدی و چشمانت
ز یادم بُـــــرد رفتن را
من از لبخنـــــدت آموختم
ز این دنیــا گذشتن را ...
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم....
او زودتر از من سرش رو آورد بالا....
بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!"
وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!"
خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت...
✍راوی: همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قصه_دلبری❤️
#سالروز_شهادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#عکس_ناب
ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بیپا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... !
تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ،
به شهر ، روستا و خانههای ما باز نگردد ...
#یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
غم مخور ؛
منتقمِ آن شه بی سَر برسد
مرد احیاگر خون شهدا میآید ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پیرمردان_دفاعمقدس
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_عبدالمجید_رحیمی
به خاطر جثه کوچکش
هم اسلحه از قدش بلندتر بود
و هم کلاه برای سرش بزرگ؛
اما تصمیم گرفت که خونش
در راه اسلام ریخته شود و شد.
عبدالمجید که سنش کمتر از ۱۵سال بود
جملهای سوزاننده دارد که با آن میخندد
به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبونِ
دو عالمند.
میگوید: « همه خیال میکنند
جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته،
اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم»
@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هشتاد_و_دو
💠 رعایت قوانین ارتش بعثی
عدنان که در جمع آسایشگاه امر و نهی می کرد ، به دیوار آسایشگاه اشاره کرد و گفت همه جواب بدید ؛ این دیوار چه رنگیه ؟
بچه ها همه گفتند ؛ سفید
یک دور به کمک سایر نگهبانها همه را نوازش کرد و گفت : من میگم سیاست.
حالا این دیوار چه رنگیه؟
بچه ها همه گفتند: سیاه
بارها این جمله را تکرار می کردند که بالجیش لیش ماکو: یعنی در ارتش چرا نداریم .
هر چند ما جرأت هیچگونه اعتراضی نداشتیم .
به هنگام ورود و خروج از آسایشگاه باید طبق قوانین موجود در سربازخانه های ارتش عراق قوانین نظامی را رعایت می کردیم .
به هنگام اجرای فرامین نظامی و فرمان "از جلو نظام - خبر دار" بر عکس نظام ارتش ایران که باید پای راست را کنار پای چپ بچسبانیم * در اردوگاه باید پای راست را محکم به زمین می کوبیدیم و با توجه به اینکه داخل آسایشگاه کفش نداشتیم و در محوطه نیز تا شش ماه اول هیچگونه پاپوشی نداشتیم باید چنان پا را محکم به زمین میزدیم که به قول عراقی ها نفت از زمین بیرون بزند .
بچه ها هم کم کم یاد گرفتند که جهت ایجاد صدای بیشتر به هنگام انداختن دستها که همزمان با کوبیدن پا بود ، کف دست را محکم به ران پا بزنند و عراقی ها فکر کنند صدای پای ماست ، چون واقعا همچنان که گفتم تکرار این عمل در طول روز فشار زیادی به پای بچه ها وارد می کرد .
در محوطه هر گاه نگهبانی از نزدیکِ فردی عبور می کرد باید خبردار می ایستادی و ادای احترام نظامی می کردی.
سربازان صِفر و بی سواد عراقی که بیرون از اردوگاه عددی نبودند از این عمل کیف می کردند و گاها عمداً در محوطه گشت می زدند تا بچه ها احترام کنند و احیانا اگر مورد رضایت واقع نمی شدی بخششی در کار نبود چون آنها دائم دنبال کوچکترین بهانه ای بودند تا تنبیه کنند .
اینکه گفته میشود آنها بیسواد بودند اغراق نیست .
پس از مدتی که روی پنجره هر آسایشگاه تهویه ای نصب کردند ، بودند سربازانی که شبها به هنگام عبور از کنار پنجره جلوی هواکش می ایستادند و خود را خنک می کردند و موهای خود را مرتب مینمودند.
شاید فکر می کردند تهویه ، پنکه ای است برای خنک کردن خودشان .
* نظام و قوانین نظامی ارتش های جهان اکثرا تابع دو بلوک شرق و غرب می باشد و ارتش عراق تا آن تاریخ تابع بلوک شرق (شوروی سابق) بوده است
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_بیستُیکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 2 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_862_650)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊