سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 489
وقتی فکم قفل میشد دندان هایم به هم می چسبید و به هیچ طریقی باز نمیشد نه با ماساژ و نه با زور و فشار. فقط باید حدود پانزده روز با آن وضع کنار می آمدم و صبر میکردم. در آن مدت درد عجیبی در فکم داشتم، فقط با تکان لب هایم حرف میزدم و تغذیه ام در آن شرایط منحصر به شیر میشد که بچه ها به آن عسل میزدند و میتوانستم بمکم. گاهی بیسکویت را در آب خیس میکردم و مک میزدم. در روزهای آموزش غواصی همه چیز دیدنی بود حتی نبرد جدید من و زخمهای قدیمی! زخمهایم در سرمای شب و روز انگار دهان باز میکردند و تازه میشدند. علاوه بر قفل شدن دندانهایم وقتی وارد آب میشدم احساس میکردم رگهایم به هم میچسبند و خشک میشوم... عضله هایم میگرفت و چنان درد میکرد که نفسم بالا نمی آمد. علاوه بر این هنگام آموزش غواصی وقتی مجبور میشدم زیر آب بروم به خاطر از بین رفتن دیواره بینی ام، آب از سوراخ بینی به شکمم سرازیر میشد! بچه ها از این بابت مشکلی نداشتند ولی عده ای که میترسیدند آب توی بینیشان برود از دماغگیر استفاده میکردند که همیشه به گردنشان بود. در این میان کار من از ترس گذشته بود و اوضاع بینی ام چنان بود که اصلاً به طور ارادی نمی توانستم جلوی ورود آب را بگیرم؛ به محض فرو رفتن در آب، آب با سروصدا داخل شکمم میریخت! برای همین سعی میکردم همیشه دماغگیر بزنم. رحیم صارمی دماغگیری داشت که بهتر از بقیه بود. نمیدانستم از کجا گرفته بود، یک روز که دیدم کارم بدون دماغگیر زار است رفتم سراغ فرمانده گردان آقا سیدفاطمی، و گفتم: «آقا سید! باید به من دماغگیر بدید.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وپنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷6🌷7🌷8🌷13🌷🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷🌷27🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_461_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهدا
يكي از همكارانش ميگفت ابوذر هميشه سر كار روي يك برگه مينوشت: شهيد ابوذر امجديان. خوش به سعادتش و به او غبطه ميخورم و ميگويم ابوذرجان مگر قول ندادي بروي و بعد بيايي من را ببري سوريه زيارت همرزمانش از جسارت و شجاعتش هم برايم بسيار ميگويند. تعريف ميكردندكه هميشه آقا ابوذر با روي گشاده به عمليات میرفت و به رزمندهها ميگفت: بچهها بدويد برويد عمليات بدويد برويم حمله و همه می خنديدند. دوستش ميگفت: لحظات آخر آب برايش بردم و او نخورد و با لب تشنه به ديدار اربابش امام حسين(علیه السلام) رفت.
#حرف_دل
مي خواهم بگويم عمه جان، ابوذرم آمد تا مدافعت شود. هواي من را داشته باش. هواي بيقراريهايم را و دل بيتابم را. خانم جان دست من را هم بگير تا بتوانم مدافعت شوم. تو خود ميداني كه من چقدر ابوذرم را دوست داشتم و او را به تو هديه كردم. من از دوستداشتنيترين زندگيام گذشتم تا به لبخند رضايتي از تو برسم. من از او گذشتم تا تو بار ديگر بندهاي اسارت را نبيني. بيبي جان عاقبت من را هم چون ابوذرم شهادت قرار بده و زيارتي كه حلاوتش طعم تلخ فراق را از من دور كند.
#شهید_ابوذر_امجدیان🌷
#راوی: #همسرشهید
@sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣8⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 490
ـ از اینها هست.
ـ آقا سید! رحیم یکی از خوباشو داره. اونو بگیر بده به من! بقیه دماغگیرا مطمئن نیستن!
بعد رفتم سراغ رحیم که آنجا ایستاده بود: «آقا رحیم! آقا سید دستور دادن اون دماغگیرو بدی به من!»
ـ بعله دیگه!... همه چیزای این سید نورالدین باید یک باشه!
راست هم میگفت. لباس غواصی من در آستینها و پاهایش زیپ داشت و راحت پوشیده میشد در حالی که لباسهای دیگر فقط یک زیپ داشت و باید به کمک یک نفر دیگر پوشیده میشد. فینها هم خوب و بد داشتند، نوع کانادایی نرم بود و با آن میشد راحت و سریع حرکت کرد اما نوع ایرانی خشکتر بود و باید با نیرو آنها را در آب حرکت میدادیم. من طرفدار فینهای خوب بودم! رحیم شکایت مرا پیش آقا سیدفاطمی کرده بود.
ـ این سید نورالدین همه وسایلش نمونه است! لباسش، فین هایش و... حالا دماغگیر منو میخواد!
او حق داشت. ما در آموزش غواصی هم با مشکلات طبیعی مثل هوای سرد و شرایط ضعف جسمانی خود درگیر بودیم و هم با مشکلاتی که به ضعف امکانات برمی گشت، مثل همین لباسهای غواصی یا کمبود غذا که در یکی دو هفته اول آموزش آزاردهنده بود. بعد از حدود دو هفته وضع کاملاً فرق کرد. آنقدر غذا میرسید که بیشتر وقتها بچه ها گوشتش را میخوردند و برنج همیشه اضافی بود. در مورد امکانات، علاوه بر مشکلاتی که بعضی لباسها داشتند، اغلب لباسها اندازه بچه ها نبود و تعدادی از آنها از عملیاتهای قبلی مانده و مستعمل بودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣9⃣4⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 491
فینها طوری بودند که خیلی از بچه ها آنها را با نخ یا طناب به پایشان می بستند تا موقع فین زدن درنیایند. بعضی اوقات فینها از پای بچه ها درآمده و در نزدیکی سده در گل و لای فرو میرفت. همیشه کنار ساحل بچه ها پاهایشان را روی زمین می کشیدند تا اگر به فین خورد بتوانند درشان بیاورند. قرارمان این بود هر کس چیزی پیدا کرد میتواند خودش استفاده کند. اتفاقاً فینهای زیادی را که به دلیل سنگینی در گل و لای فرو میرفتند، پیدا میکردیم.
یک روز در حین آموزش در قایق نشسته بودم و بچه ها را میدیدم که زیر آب حرکت میکردند و مسیر حرکتشان از روی اشنوگرها مشخص بود. ناگهان یکی از بچه ها از آب بیرون آمد و دوباره رفت زیر آب. دقت کردم باز بالا آمد و فریاد زد: «خفه شدم»
ـ دستتو از طناب ول کن.
دستش را از طناب رها کرد و ما به طرفش رفتیم. یک قبضه آر.پی.جی در دست داشت که آن را هم رها کرده بود. او را روی قایق کشیدیم و فهمیدیم فیلتر اشنوگرش خراب شده و آب یکدفعه وارد دهان و ریه اش شده است. او به شدت گریه میکرد.
ـ حالا چرا گریه میکنی؟
ـ آقا سید! آر.پی.جی رو ول کردم توی آب!
ـ... اشکالی نداره! بذار ببینم چه کار میشه کرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_بیست_وپنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷6🌷7🌷8🌷13🌷🌷15🌷16🌷17🌷19🌷20🌷21🌷22🌷24🌷25🌷🌷27🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_462_900)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊