سرگذشت حسن و اسد
این دوتا یه تفاوتهایی باهم دارن یه شباهتهایی.
شباهتهاشون این بود که دشمنا چشم دیدن کشورشونو نداشتن. کل دنیا جمع شدن کشور اسدو از بین ببرن و حکومتش رو ساقط کنن و 8سالی جنگ تو سوریه راه انداختن.
ایرانم همینطور، ولی با ایران از طریق جنگ وارد عمل نشدن چون نمیتونستن. دیدن ایران خطرناکه. با ایران از طریق مذاکره وارد عمل شدن.
حالا تفاوتهاشون چی
🔻اسد که خیلی قوی هم نبود، و همه تصور میکردن خیلی سریع میشه ساقطش کرد گوش به فرمان رهبری بود و 8سال جنگ رو با موفقیت گذروند و فاتح عرب لقب گرفت
🔻اسد اهل مقاومت بود، مقاومت کرد و پیروز شد
🔻ولی حسن اهل مقاومت نبود و اعتقادی هم به مقاومت نداشت، کاری به حرفها و راهنماییهای رهبری هم نداشت و کار خودشو کرد، الان هم تقریبا به پِت پِت افتاده.
هی رهبری گفت این آمریکا بدعهده، پیمانشکنه، نرو طرفش، خطرناکه حسن
ولی حسن گفت آمریکا کدخداس و باید با کدخدا بَست. خلاصه رفت با کدخدا بَست.
همه تشکیلات هستهایمونو به درخواست آمریکا ترکوند و هر چی امتیاز خواست داد، الانم 6سالی از برجام و مذاکره با کدخدا گذشته ولی خبری نشده. تُف هم کف دستمون ننداختن. نه تنها خبری نشده فشارها بیشتر شده، کدخدا هم بدعهدی کرد و رفت بیرون از برجام.
یکی دیگه از تفاوتهای حسن و اسد این بود که حسن کلید داشت ولی اسد نه.
سرگذشت حسن و اسد خیلی میتونه عبرتآموز باشه حسن.
#حسین_دارابی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣4⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 542
ناگهان حاجی میلانی را دیدم، معلوم بود بعد از نماز صبح خوابیده و حالا که حدود نُه صبح بود، بیدار شده اند. میخواستند بروند صبحانه بگیرند. حاجی میلانی تا مرا دید داد زد: «لوری...» بعد از ماجرای لورل و هاردی و بساطی که با شهید عبدالحسین اسدی راه میانداختیم هیچوقت مرا به اسم خودم صدا نمیزد. استقبال گرمی بود. بعد از روبوسی و خوش و بش وارد سنگرشان شدم. حبیب رحیمی هم آنجا بود. از دیدار هم خوشحال شده بودیم. با حبیب که آشنای قدیمی بودیم یاد خاطرات گذشته افتادیم. بچه ها مرتب می پرسیدند: «سید! میمانی یا نه؟!» جواب میدادم: «تو پدافند کم طاقت می یارم. حالا هم به خاطر جمع بچه ها چند روزی میمونم.» صحبتمان گل کرد و کشید تا ساعت دو ظهر. علی آقا پاشایی یکی را فرستاده بود و گفته بود: «برو سید نورالدین رو پیدا کن بیار ناهار بخوریم!» گفتم شب به سنگر آنها میروم. گفتند: «اینجا شب با عراقیها آتشبازی داریم.» بالاخره جمع و جور شدیم و آمدم پیش علی آقا. تا مرا دید دادش درآمد: «باباجان! اول کمی یه جا بنشین، ناهارت رو بخور بعد برو دنبال گشت و گذارت!» واقعیت این بود چنان با دوستان آخت بودم که دلم میخواست در همان اولین ساعات حضور به همه شان سر بزنم. کجای دنیا میتوانستم یک رنگتر و صادقتر از آن دوستان پیدا کنم؟!
ساعت حدود دو و نیم بود که ناهارمان را در سنگر خوردیم. فضای سنگر کمی خفه بود؛ نور ضعیفی از روزنه داخل سنگر میافتاد، شبها هم معلوم بود فانوس روشن میکردند اما نتوانستم زیاد بنشینم. ناهارم را بیرون سنگر بردم و دم در نشستم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :2⃣4⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 543
داد بچه ها درآمد: «خطرناکه... اینجا تو یه چیزیت میشه ها؟!» واقعاً هم در آن ساعات سه راهی را شدید میزدند. فاصله آن سنگر تا سه راهی بیشتر از سی متر نبود. می گفتند معمولاً بعد از ناهار زمانی که بچه ها برای وضو گرفتن کنار تانکرهای آب در سه راهی میروند، عراق خط را حسابی میزند. به خاطر همین، بچه ها کمی نمازشان را به تأخیر می انداختند تا وقتی آتش میبارد کسی آن دور و بر نباشد. بعضی از بچه ها مثل علی آقا برای نماز به نمازخانه کوچکی کنار سنگر دسته علیرضا سارخانی میرفتند.
همان روز اول فهمیدم بزرگترین مشکل بچه ها در آن خط کمبود دستشویی است. در کل خط یک دستشویی در نزدیکی سنگرهای نیروهای دسته حبیب رحیمی بود و یکی هم نزدیک سه راه. نیروهای علیرضا سارخانی هم که اصلاً دستشویی نداشتند و هر کس کار داشت کمی دور میشد و کارش را میکرد.
ـ دستشویی درست کردن که زیاد سخت نیست، با وسایل ساده ای میشه اینجا یه دستشویی درست کنیم.
هر روز میگفتم اما عملی نمیشد و با این شکل دستشویی رفتن واقعاً از اعمال شاق بود.
یک روز خواستم بروم پیش حاجی میلانی، اتفاقاً درگیری هم شدت گرفته بود. به طرف سنگر بچه ها میرفتم که یکدفعه با صدای شلیک آر.پی.جی در گرد و خاک گم شدم! گیج شده بودم... بعد از دقایقی متوجه شدم آر.پی.جی زنی روی خاکریز رفته تا آر.پی.جی بزند اما عقب را نگاه نکرده. آتش عقبه آر.پی.جی تا ده متر میسوزاند، شانس آوردم طوری ام نشد. رفتم به طرف آر.پی.جیزن و دستم را گذاشتم روی شانه اش. تا آن لحظه متوجه من نشده بود. جا خورد. گفتم: «برادر! آر.پی.جی رو چه جوری میزنن؟»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_ومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷5🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷14🌷15🌷17🌷21🌷22🌷23🌷24🌷26🌷27🌷28🌷29🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_472_913)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍بدانید پیروزی و موفقیت شما در دنیا بسته به عشق و دوستی شما نسبت به امام زمانتان دارد. آنها که عاشق مهدی (عج) هستند دیگر به هیچ چیز عشق نمی ورزند. تنها غم و ناراحتی آنها دوری از معشوق و اینکه چرا بیشتر آقا را دوست نمی دارند است. دلی که عشق مهدی (عج) در آن باشد هیچ وقت پیر نمی شود.
✍فرج امام زمان (عج) فرجی است که موجبات شادمانی حضرت زهرا (س) را فراهم می کند. ای خدا یاری کن تا در عشق او بسوزیم و بگرییم. ای خدا کوتاهی های ما را درباره ی او ببخش. ما را یاری کن تا وظایفی که در قبال او داریم به بهترین وجه انجام بدهید.
#شهید_عبدالله_میثمی🌷
📚کتاب مهر مادر، صفحه 33
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
رجب هنگامه
راز و نیاز است
برای عاشقان
فصل نماز است
رجب درگاه غفران الهی
برای بندگانش باز باز است
🍃🌸پیشاپیش ولادت
امام محمد باقر (ع) و
حلول ماه رجب مبارک باد 🌸🍃
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
#ویژه| چشمت روشن؛ نذرت قبول!
🔹مادر شهید مدافع حرم میگوید سه گوسفند نذر کرده تا پیکر پسرش که در سوریه مفقودالاثر شده بود، به آغوشش بازگردد. حالا بعد از ۴ سال بیخبری، مقداری استخوان بدستش رسیده و میخواهد فرداظهر هنگامی که مردم شیراز پیکر مطهر پسرش را تشییع میکنند، نذرش را اَدا کند.
🔸مادر شهید «محمد باقری»؛ چشمت روشن؛ نذرت قبول!
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﻣﺤﻤﺪﺑﺎﻗﺮي(ع)ﺷﻴﺮاﺯ
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :3⃣4⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 544
ـ به طرف دشمن میزنن دیگه!
ـ به عقب نگاه نمیکنن ببینن آدمی، مهماتی اونجا نباشه؟! آر.پی.جی زن نباید به فکر آتش عقبه اش باشه؟! آگه کمی غفلت کرده بودی من سوخته بودم!
شروع کرد به معذرتخواهی. اتفاقاً او هم سید بود و بعدها به شهادت رسید. آنجا جریان سوختگی و اولین مجروحیت شدیدم از آتش عقبه برایم تداعی شد. از او جدا شدم و راه افتادم به طرف سنگر حاجی میلانی. عراق با خمپاره 60 شروع کرده بود به شخم زدن منطقه! راهم را به طرف سنگر تدارکات کوتاه کردم و آنجا منتظر شدم تا آتش کمتر شود. در آن چند روز دیده بودم که یک بار در ساعت یک و دو ظهر آتش شروع میشد و یک بار دم غروب. یعنی ظهر کسی خواب نداشت. شب هم توپخانه ها و خمپاره اندازها چنان آتشی به پا میکردند انگار میخواهند همدیگر را همان دم بکشند! به جز ساعات آتش هر وقت که ماشینی در خط تردد میکرد خمپاره میزدند. کمی در سنگر تدارکات ماندم تا آتش کمتر شد. رفتم به طرف سنگر حاجی میلانی. آنها هم سخت درگیر تیراندازی بودند. حبیب رحیمی که مسئول دسته بود، تیربارچی را در دو سنگر گذاشته بود و در سنگر وسطی یک آر.پی.جیزن. تیربارها به نوبت کار میکردند و گاهی آر.پی.جیز ن که محل تیربار دشمن را پیدا کرده بود، بلند میشد و آر.پی.جی میزد. حبیب از بچه های گل جبهه بود؛ رزمی کار بود و مهربان و باصفا. چه میدانستم آخرین روزهای زندگی اوست... حدود یک ساعت این درگیری به شدت ادامه داشت تا اینکه کمتر شد و بچه ها رفتند داخل سنگر.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣4⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 545
این جور وقتها کار نگهبانها خیلی سخت میشد.
یک روز قصد کردیم با حاجی میلانی و «سید اسماعیل کهن مویی» به حمام برویم. پیاده به راه افتادیم. نزدیک کانال ماهی که رسیدیم عراقیها ما را دیدند. باران توپ و خمپاره باریدن گرفت. بیست، سی گلوله توپ در منطقه ریختند. پشت خاکریزهای اطراف جاده پناه گرفتیم. جاده را چنان میکوبید که به حاجی میلانی گفتم: «خبر داری! الآنه که از این ترکشها قسمت ما بشه!»
ـ نه بابا چیزی نمیشه...
تا خواستیم بلند شویم باز چند گلوله توپ دیگر دور و برمان افتاد. معلوم بود به جاده و کل کانال ماهی دید دارند. سه تایی تصمیم گرفتیم خودمان را به سمت دیگر جاده برسانیم. وقتی به دو از جاده میگذشتیم یک گلوله درست به محل قبلیمان افتاد! حاجی میلانی می گفت: «اگه اونجا مانده بودیم الآن هیچی ازمون نمونده بود!» زیر آن آتش به خودم نهیب میزدم: «تو که دو سه روز دیگه برمیگردی حالا چه هوس حمام کردی؟!»
از خیر آن حمام گذشتیم و بالاخره بعد از دو سه ساعت معطلی زیر آتش به خط رسیدیم. بعد از ناهار باز صحبت دستشویی پیش آمد در حالی که عراق دوباره شروع به آتش کرده بود و بدجوری سروصدا میکرد. طولی نکشید خبر زخمی شدن دو نفر از بچه ها در خط پیچید.
ـ حاجی میلانی و سید اسماعیل کهن مویی زخمی شده اند.
سید از هر دو پا زخمی شده بود و حاجی میلانی از ناحیه شکم، زخم بزرگی داشت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_ومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷5🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷14🌷15🌷17🌷21🌷22🌷23🌷24🌷26🌷27🌷28🌷29🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_472_913)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#دست_هاے_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مستمندان سبدکالا ک شامل برنج روغن ومرغ و حبوبات هست رو #مبلغی جمع کنیم تهیه کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده...
@FF8141
اجرتون با شهدا🌷
سنگرشهدا
#دست_هاے_خدا #روی_زمین_باشید سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مس
اولین کمک ۵۰۰۰۰واریز شد تا بتونیم در این وضعیت اقتصادی دل خانواده ای رو شاد کنیم ان شاء الله کلید این قدم خیر رو با نام نامی امیـــــرالمومنین حضرت علی ع و مدد روحانی شهید مدافع حرم محمد پورهنگ آغاز میکنیم
#بســــــــــم_اللــــــــــه