بزنگاه!.mp3
2.23M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 بزنگاه!
※ لحظهای که میتواند:
شیرینترین یا تلخترین لحظهی تمـــام عمرمان باشد!
منبع: مجموعه سفر پر ماجرا
#استاد_شجاعی
🔹ملکی جلو آمد و گفت...
مرحوم آیت الله #حق_شناس به نماز اول وقت و جماعت خیلی اهمیت می داد. ایشان در روزگار جوانی به علت بیماری تجربه نزدیک به مرگ پیدا کرد. روح از بدنش خارج شد.
می فرمود: می خواستند مرا ببرند، ملکی را دیدم که جلو آمد و گفت: این جوان اهل نماز اول وقت و جماعت است. به او فرصت دوباره بدهید تا مقامات و درجاتش را در دنیا بالا ببرید.
برای همین می گفت که نماز اول وقت این قدر قدرت و اهمیت دارد که مرگ ناگهانی را به تاخیر بیاندازد.
📚 برگرفته از کتاب نسیمی از ملکوت. اثر جدید گروه شهید هادی
#پندانـــــــهـــ
🔻 قهوه تلخ است و تلخی آن با قند یا شکر از بین نمیرود، اما قابل تحمل میشود.
🔸️ وقتی شکر کنار قهوه قرار گیرد، دلچسب و دلنشین و گوارا میشود و دیگر آن تلخی آزاردهنده را ندارد.
🔹️ مشکلات هم تلخ اند، ناگوارند، هیچگاه هم شیرین نمیشوند؛ اما میشود کاری کرد که قابل تحمل باشند.
🔺️ آنچه مشکلات را قابل تحمل میکند صبر است. اگر در کنار مشکلات صبر قرار بگیرد، مشکلات، شکلات و شیرین نمیشوند؛ اما قابل تحمل میشوند.
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
✨ شهید چمران✨
تو اتاق نشسته بود … یه دفعه دید که صدای دعوا میاد …
با دست بند، رضارو آوردن تو اتاق!
رضارو انداختنش رو زمین...
_ این کیه آوردید جبهه ؟!
رضا شروع کرد به فحش دادن … دید که شهید چمران توجه نمیکنه …. یه دفه داد زد:
کچل با توام …!!!! ”
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد:
چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ؟ چه اتفاقی افتاده؟
_ قضیه این بود: …. آقا رضا داشت میرفت بیرون …. بره سیگار بگیره و برگرده … با دژبان دعواش شده بود ….
شهید چمران:
آقا رضا چی میکشی ؟!! ….
برید براش بخرید و بیارید …!
شهید چمران و آقا رضا توی سنگر تنها شدند.
آقا رضا : میشه یه دو تا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای، چیزی !!
شهید چمران : چرا؟!
آقا رضا : من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده … تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه …
شهید چمران : اشتباه فکر می کنی …! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده … هی آبرو بهم میده … تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی میکردی بهت خوبی می کرده …!
گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم … یکم مثل اون شم …!
آقا رضا جا خورد ، رفت تو سنگر نشست … زار زار گریه می کرد … اذان شد…
آقا رضا اولین نماز عمرش بود، رفت وضو گرفت … سر نماز ، موقع قنوت صدای گریش بلند بود وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد ……
صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد …
آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد. فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش...
توبه واقعی و یه نماز واقعی!