✳️ هر وقت با من خداحافظی میکرد،
لحظه ی آخر می گفت: «دعــاکـن اگـه شهید شدم جسدم نیاد و گمنام بمونم. همه ی ما از خاکیم و بـه خـاک بــرمی گردیم؛ چه بهتر که با شهادت بریم و نزد خدا روزی بخوریم.»
▫️ هیچ وقت طاقت شنیدن این حرفهایش را نداشتم همیشه فقط سکوت می کردم. عاقبت هم به آرزویش رسید.
🌷 بدنش تا ده سال بعد از شهادتش کنار دجله، میان نیزارهای هورالهویزه ماند. بعد از ده سال چند تکه استخوان و پلاک و پوتینش را برای ما آوردند.
🔺راوی خواهر شهید
📚برگرفته از کتاب «ازانتظار بسوخت» خاطراتی از شهید؛
#حسین_منتظری
#شهیدانه
#پایگاه_نظامی_سجیل
@mensejjil