#سلامبرابراهیم۱📚
اخلاص
برای همین الگوئی برای تمام دوستان بود . حتی جائی که حرف از گناه زده میشد سریع موضوع را عوض میکرد . هر وقت میدید بچهها مشغول غیبت کسی هستند مرتب میگفت : صلوات بفرست!و یا به هر طریقی بحث را عوض میکرد . هیچگاه از کسی بد نمیگفت ، مگر به قصد اصلاح کردن . هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوناه نمیپوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول میکرد . زمانی هم که علت آن را سوال میکردیم میگفت : برای نَفس آدم،این کارها لازمه . شهید جعفر جنگروی تعریف میکرد : پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم . داشتیم با بچهها حرف میزدیم . ابراهیم در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچه ها رفتند . آمدم پیش ابراهیم . هنوز متوجه حضور من نشده بود .
#سلامبرابراهیم۱📚
برخوردصحیح
پاییز ۱۳۶۱ بود . با موتور به سمت میدان آزادی میرفتیم . میخواستم ابراهیم را برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسانم . یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد . خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت . نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد . ابراهیم گفت : سریع برو دنبالش!
من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم . بعد اشاره کردیم بیا بغل ، با خودم گفتم : این دفعه حتماً دعوا میکنه . اتومبیل کنار خیابان ایستاد . ما هم کنار آن توقف کردیم . منتظر برخورد ابراهیم بودم . ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوال پرسی گرمی کرد!
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود ، توقع چنین سلام و علیکی را نداشت .
بعد از جواب سلام ، ابراهیم گفت : من خیلی معذرت میخوام ، خانم شما فحش بدی به من و همه ریشدارها داد . میخواهم بدونم که...راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت : خانم بنده غلط کرد ، بیجا کرد!