هدایت شده از 🇵🇸دِمـــاٰءُالشُــــهَداءْ🇮🇷
✍مادر جان من نمی توانم اينجا بمانم بايد بروم.
🔹احمد به مرخصی آمده بود مراسم روضه خوانی داشتيم و او كمک حالمان بود پدرش می خواست گوسفندی را ذبح كند احمد هم به كمكش رفت زمانی كه سر گوسفند را بريدند او با ديدن صحنه دست و پا زدن حيوان خيلی ناراحت شد عقب رفت و گوشه ای نشست كنارش رفتم و به او گفتم چی شد چرا يک دفعه ناراحت شدی...
🔸در حالی که سعی می كرد بغضش را پنهان كند گفت ياد لحظه تيرخوردن و جان دادن بچه ها در جبهه افتادم آنها آنجا به كمک احتياج دارند آن وقت من اينجا هستم مادر جان من نمی توانم اينجا بمانم بايد بروم طولی نكشيد كه ساكش را بست و عازم جبهه شد.
💢فرازی از وصیت شهید احمد عرب پور...
🔸سفارش می کنم شما را به روی آوردن به قرآن آن را بخوانيد و به آن عمل كنيد كه سعادت شما در عمل كردن به قرآن است.
#شهید_احمد_عرب_پور
❬اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمـَّد!❭