#شهیدانه🕊
مهرماه ۶۴، زمانی که شهر محل تولدش دزفول، در موشکباران رژیمبعثی عراق میسوخت، به دنیا آمد.
● زندگی او شبیه همه افراد دهه شصتی گذشت. یک چیزی در این میان، متفاوت بود، شاید زندگی او و همشهریهایش شبیه خیلی از شهرهای دیگر بودند، اما حال و هوای شهری که او در آن به دنیا آمدهبود، یعنی دزفول، شبیه شهرهای دیگر نبود. شهری که در روزهای جنگ، جوانانش دلیرانه برای بیرون کردن دشمن جنگیده بودند. بسیاری از جوانان شهر اما حالا، شهید شدهبودند و جای خالیشان در خانه حس میشد. شاید همه اینها باعث شد او و بسیاری از جوانان دیگر شهر بخواهند به عنوان نایب شهید، کارهای خانوادههای شهدا را انجام دهند.
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی مانند دوستان دیگرش، به کارهای پدر و مادرهای شهدا رسیدگی میکرد؛ برایشان خرید میکرد، کارهای خانهشان را انجام میداد و اگر پدر و مادر نیاز داشتند به دکتر بروند یا کار اداری انجام دهند، این نایبان بودند که هوایشان را داشتند و کارها را انجام میدادند.
● یک سالی به عنوان نایب شهید، با والدین شهیدی در رفتوآمد بود. یک سال بعد اما داستان زندگی علیرضا، به شکل دیگری ادامه پیدا کرد. درست یک سال بعد که او به جای شهید، فرزند خانواده شدهبود، خود به عنوان مدافع حرم، ثبتنام کرد و به سوریه اعزام شد.
● والدین شهیدی که علیرضا نایبش شدهبود، دوباره داشتند فرزندی را به جبهه میفرستادند، علیرضا اما در بهمن ۹۴، زمانی که در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا در سوریه در حال دفاع بود، به مقام شهادت رسید و به شهیدی که نایبش شدهبود، پیوست.
#سالروز_شهادت🌹