eitaa logo
همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) ارتباط بامدیر کانال @zafarba
229 دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
33.6هزار ویدیو
284 فایل
زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر شهادت نیست کانال همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) لینک کانال @saqqah
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌷 از مجید سوزوکی تا مجید بربری 🌼خیلیها مجید سوزوکی فیلم اخراجی‌ها رو باور نکردن! اما تو همین زمانه شهید مجید قربانخانی که توی محله شون به شهره بود بعد از یک سفر به کربلا متحول میشه و به سوریه میره تا یک گلوله هم سمت آجرهای حرم خواهر امام حسین(ع) شلیک نشه! ✅ میگن شب آخر وقتی داشته جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه، یا پاک میشه. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت...💔 🕊 #شهدا۰۱۲۰ 🦋🦋🦋
🔺از مجید سوزوکی تا مجید بربری 🌼خیلیها مجید سوزوکی فیلم اخراجی‌ها رو باور نکردن! اما تو همین زمانه شهید مجید قربانخانی که توی محله شون به شهره بود بعد از یک سفر به کربلا متحول میشه و به سوریه میره تا یک گلوله هم سمت آجرهای حرم خواهر امام حسین(ع) شلیک نشه! ✅ میگن شب آخر وقتی داشته جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه، یا پاک میشه. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت...💔 🕊
تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بودهمیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسدخیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل و یک نگاه به گنبدامام حسین کردم وگفتم‌ آدمم کنید ╰┅─────────┅╯
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود: چه چیزی از امام حسین خواستی؟ مجید گفته بود: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل(ع)کردم ویک نگاه به گنبد امام حسین(ع) و گفتم: آدمم کنید. 🌹سالروز تولدتون گرامی باد🌹 ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ؟؟‌ بہ ما خوردهـ نگیرید| ڪہ چرا اینقدر از میگوییمـ...]•° ما بہ ازاے هر زینبـ در جبهہ ها🧨 عباس ها دادهـ ایمـ••🕊 . . 🖤 🦋🦋🦋
مجید خیلی شجاع بود خیلی جنگید برا حمایت از دین جانش را می‌داد. نترس و بود... مجید تو گریه میکرد که بی بی بخرتش میگفت ببین اشکامو نوکرت اومده ببین منو بخر، ⇜بزار بشم فدات ⇜بشم مثل مثل علی اکبرت ⇜عرباَ عِربا بشم ⇜بزار مثل علی اصغرت جون بدم .. مدافع حرم ...🌷🕊 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود: چه چیزی از امام حسین خواستی؟ مجید گفته بود: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل (ع) کردم ویک نگاه به گنبد امام حسین(ع) و گفتم: آدمم کنید. ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌
🕊 🕊 ● شهید مدافع حرم مجید قربانخانی که در محله او را مجید بربری صدا می زدند به واسطه شهادت در سوریه و تحولی که در او رخ داد حر مدافعان حرم نام گرفت. ● مجید قربانخانی را به واسطه کار در مغازه نان بربری داییش «مجید بربری» صدا می زدند، خیلی از پسران جوان محله یافت آباد چه پیش از شهادت او و چه حالا که به عنوان «حر مدافعان حرم» معروف شده مجید را خوب می شناسند، پسر شر و شور متولد سال ۱۳۶۹ که شیطنت داشت، بازوهایش را خالکوبی کرده بود، قلدری می کرد و خیلی اهل نماز نبود، اما سرشت پاک او در روز هایی که حرم عمه سادات در خطر هجوم تکفیری ها قرار گرفت از غبار معصیت پاک شد و از او مجید دیگری ساخت. مجید با همه اشتباهات و اشکالاتی که داشت ویژگی های خوبش مثل دستگیری از فقرا و زیر بار ظلم نرفتن او را رستگار کرد، با همین روحیه ظلم ستیزی وقتی فهمید تکفیری ها به حرم (س) جسارت کردند دلش طاقت نیاورد، با هر ترفندی که بود خودش را بین مدافعان حرم جا کرد و به سوریه رفت و در همان اعزام اول در 21دی ماه 1394 در خان طومان سوریه به شهادت رسید. 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام و نام خانوادگی🌷مجید قربانخانی محل تولد🌷 یافت آباد تهران تاریخ ولادت🌷۱۳۶۹/۵/۳۰ تاریخ ش.هادت 🌷۱۳۹۴/۱/۳۰ محل ش.ها.د.ت🌷خان طومان حلب مدت عمر🌷۲۵ سال محل مزار🌷 گلزار ش.ه.دای یافت آباد کتاب مربوط به این ش.هی.د🌷پناه- مجید بربری 🌹🍃🌹🍃
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». مجید هم جواب داده «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه» روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجامجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر می‌خورد بعد از یک مدت بی‌هوش می‌شود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یک‌بند شوخی می‌کرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اگر مستمندی را میدید؛ هرچه داشت می بخشید فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن نیاز داشته باشد. گاهی یک روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینش را از من می گرفت! ته و توی کارش را که در می آوردی می فهمیدی کل پولش را بخشیده است... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
اگر مستمندی را میدید؛ هرچه داشت می بخشید فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن نیاز داشته باشد. گاهی یک روز کلی با نیسانش کار می کرد اما روز بعد پول بنزینش را از من می گرفت! ته و توی کارش را که در می آوردی می فهمیدی کل پولش را بخشیده است...