eitaa logo
همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) ارتباط بامدیر کانال @zafarba
222 دنبال‌کننده
35.5هزار عکس
35هزار ویدیو
348 فایل
زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر شهادت نیست کانال همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) لینک کانال @saqqah
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 ولادت : ۱۳۶۶/۱۲/۹ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۳ محل شهادت : سوریه_دیرالزور مزار : تهران_بهشت زهرا سلام الله علیها 💍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همه زندگی با ایشان خاطره و درس بود. آقا مرتضی دوست داشت شروع زندگی مشترکمان همراه با معنویات باشد. حتی شب عروسی که تولد حضرت معصومه (س) بود بعد از مراسم عروسی زیارت شهدای گمنام واقع در شهرک محلاتی رفتیم و مناجاتی با شهدا داشت که برایم خیلی جالب بود. مطیع رهبر بود و خیلی ویژه ایشان را دوست داشت. 🌸 ویژگی بارز مرتضی تکلیف مداری بود. با آنکه خیلی رفیق داشت، ولی همه را از خود راضی نگه می‌داشت. آن هم به خاطر تشخیص دقیق و لزوم حضور به موقع ایشان بود. در آخرین اعزامش به سوریه در آزاد‌سازی گذرگاه القایم در عراق هم حضور داشت. القایم گذرگاه بین استان الانبار عراق و دیرالزور سوریه است که نیرو‌های داعش از ابتدای بحران سوریه و عراق بر این گذرگاه مسلط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی می‌شد، رزمنده‌ها باید از عراق به پایانه مرزی بو‌کمال برمی‌گشتند. 🕌 به واسطه این پیروزی همانجا بین رزمندگان قرعه‌کشی می‌شد که اسم هرکس بیفتد می‌تواند به نیابت همه بچه‌های آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعه‌کشی به اسم آقا مرتضی می‌افتد. با آنکه خودم هم همان موقع برای بار اول در اربعین راهی سفر کربلا بودم و اگر آقا مرتضی می‌آمد آنجا می‌توانستیم همدیگر را ببینیم و با هم به زیارت برویم، اما آقا مرتضی انصراف می‌دهد و می‌گوید نه من به مرز بو کمال برمی‌گردم و بین تکلیف جهاد و زیارت ایشان جهاد را انتخاب می‌کند. می‌گوید تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است تا اینکه در همان منطقه به شهادت می‌رسد. «همسر شهید»
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 ولادت :۱۳۶۲/۸/۲۸ شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۴ محل شهادت : سوریه_حلب مزار : قلعه سفید 🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارادت عجیبی به حضرت زهرا (س) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشت. بغلش می کرد، بو می کرد و همه اش می گفت که تو فاطمه من هستی. 🔸 تا جایی که می توانست اهل کمک به بقیه بود. خیلی وقت ها از خودش و از ما می زدند تا به بقیه کمک کند. با این که خیلی صبور بود ولی با ناراحتی و مریضی فاطمه زینب بعضی وقت ها گریه می کرد. یک مرتبه فاطمه زینب تب کرد از شب تا صبح خیلی مواظب بود که تبش بالا نرود. اگر حشره ای پای بچه را می گزید جای آن را بوس می کرد و می گفت: بابا ببخشید این ها نمی فهمند که تو فاطمه ی منی. همیشه کف پای بچه را بوس می کرد و روی چشمانش می گذاشت. ☘ دوست داشت هر کاری که انجام می‌دهد، فقط برای رضای خدا باشد، وقتی کسی می گفت: فلان کار ثواب دارد، انجام بده، در جوابش با متانت همیشگی‌اش می گفت: خوب است که کارها را نه فقط به خاطر ثواب اش، به خاطر خدا و برای رضای خدا انجام دهیم.
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 💐 به همسرش می گفت: وقتی برای خواستگاری آمدم، بار سنگینی بر سینه ام احساس می کردم، اما وقتی شنیدم که نامت زهراست، آرام شدم. ☀رمز زندگی ما نام حضرت زهراست. در فتح المبین با رمز یا زهرا مجروح شدم، همسرم زهراست. ارادت ویژه ای به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت. ▪در روضه حضرت به حالت عجیبی گریه می کرد و از خود بی خود می شد. طاقت شنیدن روضه های بانوی دو عالم را نداشت می گفت: گره همه کارها به دست حضرت زهرا سلام الله علیها باز می شود و در آخر هم در عملیات بدر با رمز «یا فاطمة الزهرا» به شهادت رسید. 📚 برگرفته از کتاب «مهرمادر» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ..............................
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 ولادت :۱۳۶۸/۱۲/۵ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۱۳ محل شهادت: سوریه_حلب مزار : گلزار شهدای روستای باشی شهرستان تنگستان محمد خيلی آدم صبور و توداری بود. حرف هيچ كس را به زبان نمی آورد. از ديگر نكات مثبت محمد اين بود كه اصلاً غيبت نمی كرد. اهل نماز شب بود و نمازهای مغرب و عشا را در وقت خودشان به جا می آورد. يعنی همزمان با هم نمی خواند. هميشه كارمندان محمد م یگفتند او زودتر و قبل از همه سر كار می رود و بعد از آنكه همه می روند، محل كارش را ترك می كند و به خانه می رود. از حسنات ديگر محمد که بعد از شهادتش متوجه شديم اين بود كه برادرم ماهانه نيمی از درآمدش را خرج مردم روستاي باشی و نيازمندانش می كرد. حتی در روستا‌های همجوار روستای باشی به خانواده‌هايي كه تحت پوشش كميته بودند سركشی و كمك می كرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📝برادران و خواهران عزیزم شما را به تقوای الهی و ایستادن در خط ولایت‌فقیه سفارش می‌کنم و علاوه بر شما به مردم عزیز کشورم سفارش می‌نمایم که فریب جوسازی‌های دشمنان این خاک و اسلام ناب محمدی(ص) را نخورید و در خط ولایت باشید و از امام عزیزم، امام خامنه‌ای مدظله‌العالی حمایت کامل و جامع نمایید. مبادا از خط ولایت‌فقیه خارج شوید که من شهادت می‌دهم که شما از خط اهل‌بیت خارج شده‌اید.
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🏡 آمده بود تبریز ، خانه ی ما. داشتم سریال آمریکایی فرار از زندان (Prison Break) را می‌دیدم. آمد نشست کنار لپ تاپم و بی‌مقدمه گفت: می‌بینی چطور دارد آمریکا را تبلیغ می‌کند؟! ✅ معلوم شد سریال را قبلا دیده. من آن موقع چون روی دیالوگ‌های سریال به زبان اصلی کار می‌کردم، بار سومی بود که داشتم آنرا می‌دیدم اما همیشه این سریال را بخاطر این که تاریکترین زوایای سیاست داخلی آمریکا را به تصویر کشیده بود تحسین کرده بودم. و این نظر خودم هم نبود! جمله‌ای بود که در تیزر این سریال، گوینده ی شبکه ی تلویزیونی فاکس آمریکا آن را می‌گوید. به خاطر همین، از جمله‌ای که محمودرضا در مورد سریال گفت تعجب کردم! 👥 کمی بحث کردیم. دیدم سریال را خوب دیده و فریبی که در پس سیاست آمریکایی هست را بخوبی تشریح می‌کند. حواسش جمع بود! 🌀 راوی: برادر شهید 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷یک روز اومد خونه بدون این‌که به حاج آقا حرفی بزنه ماشینو برداشت برد. چند روز بعد فهمیدم به علت کمبود امکانات در خرمشهر و آبادان، ماشینو اومده برده برای جابجایی مهمات! بعد از چند وقت دیدم اومد خونه و ماشین همراهش نبود؛ حاج آقا گفت: ماشین کجاست؟ سرش رو انداخت پایین و گفت: پارکش کرده بودم توی آشیانه تانک؛ راننده تانک هم بی‌خبر از همه جا اومد و رفت رو ماشین و اونو له کرد. حاج آقا نگاهی بهش کرد و گفت: فدای سر امام (ره) و تو. تا این حرف رو شنید خیالش راحت شد، لبخندی زد و رفت صورت بابا رو بوسید. 🗣راوی: برادر گرامی شهید ...............................
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌منظوری که سال‌ها بعد فهمیدم! 🌷وقتی من داشتم برنامه روايت فتح را نگاه می‌كردم. داشتند با خانواده‌های شاهد مصاحبه می‌كردند. محمدجعفر هميشه مرا مشهدی فاطمه صدا می‌زد با اين‌كه هنوز به مشهد نرفته بودم! با لحن خاصی به من می‌گفت: مشهدی فاطمه يك روز هم می‌آيند و با تو مصاحبه می‌كنند. من از اين حرف او تعجب كردم و به او گفتم: اين چه حرفی است كه می‌زنی؟ گفت: بالاخره من هم شهيد می‌شوم. 🌷....بعد از اين قضيه دو ماه بعد همسرم عازم به جبهه شد و در عمليات كربلای ۴ به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و بعد از ۱۰ سال مفقودالاثری پيكر اين بزرگوار را به شهرستان آوردند و بعد از يك سال برنامه روایت فتح آمد و با من و بچه‌هايم مصاحبه كرد و بعد من منظور گفته آن شهيد را فهميدم. 🗣راوی:فاطمه.خدری،همسرگرامی‌شهید 📚منبع: سایت نوید شاهد
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🏀 یک بار با محسن سوار ماشین بودیم. گرم حرف بودیم که یک توپ بادی افتاد جلویمان. نتوانستم بکشم کنار. رفت زیر ماشین و ترکید. محسن گفت: بزن کنار! پیاده شد رفت سمت بچه ای که سر کوچه دمغ شده بود. دست کشید روی سرش و گفت: ناراحت نشو! برو با دوستات یه بازی دیگه بکن تا من برات توپ بخرم. جلوی یک مغازه ترمز کردم. دو تا توپ بادی خرید؛ مثل همان توپی که ترکیده بود. خوشحال بود که در این دوره و زمانه هنوز بچه هایی پیدا می شوند که دست از موبایل و بازی کامپیوتری بکشند و بیایند در کوچه خودشان را سرگرم کنند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روح‌الله خیلی اهل رعایت بود. هیچوقت اجازه نمی‌داد در بالکن و یا پشت بام آپارتمان جوجه کباب درست کنیم. میگفت بوی کباب به همسایه‌ها می‌خوره و مدیونشون می‌شیم.. اگر مسافرت می‌رفتیم و یا جایی بودیم که فضا باز بود و خیلی کسی آنجا نبود، آتش و بساط کباب را برپا می‌کرد... اگر کسی آنجا بود و بوی کباب بهش می‌خورد، حتما تعارف می‌کرد. گاهی هم فقط قارچ و گوجه کباب می‌کرد که خیلی بویی نداشت.🥺💔
🌷 گفتـم:عـاشقۍࢪاازکھ‌آمـوختۍ؟! گفـت:ازآטּشھیـدگمنـٰامۍ‌کھ‌معشـوق‌ ࢪاحتۍبھ‌قیمتِ‌ازدسـت‌دادטּهویتش خࢪیـداࢪبود...!💔 در‌آرزوے‌ ☘ ﴿ مثل‌شھدا‌باشیم ﴾