eitaa logo
همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) ارتباط بامدیر کانال @zafarba
221 دنبال‌کننده
35.6هزار عکس
35.1هزار ویدیو
352 فایل
زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر شهادت نیست کانال همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) لینک کانال @saqqah
مشاهده در ایتا
دانلود
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید شدن دل مےخواهد… دلے کہ آنقدر قوے باشد و بتواند بریده شود.. از همہ تعلقات! دلے کہ آرام لہ شود زیر پایت! و شهدا دلدارِ بےدل بودند..🕊❤️‍🩹 ╭─✨🌸─↷ │   
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک بار حاج قاسم و دخترش زینب همراه هم رفته بودند حرم حضرت زینب (س) برای زیارت. درگیری‌ها زیاد شد و به اوج رسید. حاجی گفت: «همه محافظ‌هایی که همراه من هستن، وایسن از حرم دفاع کنن.» هر چه به ایشان گفتند که خطرناک است، گوش نداد و ایستاد به نماز. هر بار که می‌آمدند و درخواست می‌کردند: «حاجی بیا بریم…!» او با آرامش می‌گفت: «دارم نماز می خونم، نمیام. هیچ اتفاقی نمی افته لوسترهای حرم به شدت تکان می‌خوردند؛ اما حاجی با صلابت و آرامش خاصی ایستاده بود به نماز. تنها چیزی که حاجی از آن می‌ترسید و خیلی مراقب بود، اعمالش در مقابل خدا بود. او تنها از خدا می‌ترسید. "🕊🌹"
🍀 مرحوم شیخ اسماعیل دولابی: اگر گناهی مرتکب شدیم سریعاً استغفار کنیم وگرنه حوادث برای جبران گناهان ما خواهند آمد.
🔅پای درس بزرگان * بیان مرحوم آیةالله حق‌شناس(ره) درباره شهید احمدعلی نیّری
🔰 حمله اصلاح طلبان به شخصیت‌های انقلابی با تاکتیک منافقین دهه ۶۰ 🔹درحالی که اوضاع منطقه به دلیل سیاست‌های وحشیانه آمریکا و رژیم صهیونیستی ملتهب است و بالغ به ۴۵ هزار نفر در غزه و هزاران نفر در لبنان در یکسال اخیر به شهادت رسیده‌اند، روزنامه اصلاح‌طلب هم‌میهن با حمله به آیت‌الله سید محمدمهدی میرباقری، سعی در تخریب چهره ایشان و متهم کردن او به جنگ‌طلبی دارد.
📚 📝داستان‌اصغر آواره ✍در قدیم یک فردی بود در همدان به نام اصغر‌ آواره. اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی می‌کرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند. چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می‌گفتند اصغر آواره! 🔹انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود می‌رفت تو اتوبوس برای مردم می‌زد و می‌خواند و شب‌ها می‌رفت در بهزیستی می‌خوابید تا اینجای داستان را داشته باشید! در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در همدان به نام حاج آقا عنایتی از دنیا می‌رود. 🔸وصیت‌کرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم اباعبدالله علیه‌السلام و از شاگردان خوب است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه در باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت 🔹حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت: تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسال‌خانه می‌بردند. کنجکاو شد و به سمت آنها رفت. پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟ 🔸یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد. و گریست مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند‌ و جویای اخبار و حال حاجی شدند. و پرسیدند‌چه شد که شما برای این فرد این طور ناله کردید؟! حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید؟ 🔹همه گفتند: نه! مگه کیه این؟ حاجی گفت: این همون اصغر آواره است مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود. شما از کجا می‌شناسیدش؟! و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی: گفت : سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد. 🔸ترسیدم و گفتم: یا حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین می‌رود. اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند. و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید چه کنم؟! 🔹خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود، که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟ 🔸گفت : من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم. خلاصه حرمت نگه داشت و رفت اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین علیه‌السلام برات جبران کنه حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره، 🔹و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه‌ای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد. و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند. این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد هر چقدر می‌شکنیم باز نمک می‌ریزد.
♨️ بیانیه پر از تفاخر ارتش امریکا و حمله به مواضع انصارالله یمن و کلی ادعا در مورد هواپیمای B2 از زاویه ای دیگر ✍ حالا کمی مکث و سپس یک سئوال ؛ چرا امریکا در این زمان از این هواپیما استفاده کرد و بلافاصله بیانیه داد ؟ مشخصاتB2: سقف پرواز ۱۵۲۰۰ متر و با سرعت ۱۰۱۰ کیلومتر در ساعت البته بی ۲ را رایانه ها هدایت میکنند و خلبان ها تنها به عنوان ناظرفنی حضور دارند. حالا کمی زمان را به عقب برگردانیم: انصارالله ، درآوریل ۲۰۲۴ یک پهپاد MQ-9 Reaper و در فوریه ۲۰۲۴ هم یک پهپاد MQ-9 Reaper متعلق به ارتش ایالات متحده را سرنگون کردند. پهپادی از نسل مدرن، با این مشخصات به گزارش یورونیوز: پهپاد ام کیو ۹ " حداکثر سرعت عملیاتی کمی بیش از ۴۰۰ کیلومتر در ارتفاع حدود ۸ کیلومتری. حالا مشخصات ارائه شده را باهم مقایسه کنید. ارتفاع پروازی و سرعت! جواب سئوال را پیدا می کنید. بزودی متوجه می شوید که این حمله بیش از آنکه هدفش مواضع یمنی ها باشد، مقصدش اذهان جهان سومی است.
• امروز هم نتوانستی بنده‌ای خوب باشی، بنده‌ای که موجب رضایت خدا را برآوری. دائم غافل بودی، نفست برتو حکم می راند کارهایت را برای غیر خدا انجام دادی، حتی نمازت را، آن هم نمازی که فکر می کنی باتوجه خوانده ای، اگر در آن نماز دقیق شوی، خواهی دید برای رسیدن خودت به بهشت خوانده ای، نه برای خود خدا.... (دفترچه‌محاسبه‌نفس) شهید‌_علی‌_بلورچی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خاطره مادرشهید مصطفی صدرزاده سال اول  بود ،یک روز نشسته بودیم گفتم :مصطفی الان بهترین هدیه چیه ؟ گفت: باهم  بریم خیلی جالب بود و سریع جور شد.🌹 باهم کربلا رفتیم ،خیلی خوش گذشت البته جدا از یک سری  که بین راه پیش اومد. مصطفی از بچگی خیلی بد ماشین بود. کاملا انرژی اش گرفته میشد ولی از اون جای که مصطفی خیلی خوش مسافرت بود هرازگاهی یه لطیفه ایی می گفت، 🌹 ولی خیلی  شده بود ، چون خیلی در مسیر توقف داشتیم. به مرز که رسیدیم پیاده شدیم که بازرسی کنن افرادی که بازرسی میکردن جزء گروهک  بودن تا مصطفی رو دیدن برای بازرسی بردنش،  همه نگران شدیم مشکوک شدن گفتن این یا پاسدار یا استرس تمام وجودمون گرفت ، مصطفی و چندتا از دوستاشو برای بازجویی بردن ،در اون لحظه آنقدر به ما  گذشت . که فقط  شدیم به چهارده معصوم وبعد از باز جویی بچه ها را آزاد کردن  با تمام سختیهاش سفر پر استرس وخاطر انگیزی برامون شد . وقتی چهره بی حالشو یادم میاد خیلی بیقرارش میشم  تمام اون استرس ها درمقابل این فراق قطره ایی ازدریاست.... شهید_مصطفے_صدرزاده سید_ابراهیم