فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غِیرشُمـٰاهیچڪَسدَراینعـٰالَم
اَرزِشِعِشقۅَاِنتِظـٰارنَدارَد..!(:💔
السلامعلیكیابقیھالله
منتـظرانھ
جمعه_های_دلتنگی🌿
@shahid_gomnam15
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهیدحمیدرضا_ضیایی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحسین
تلنگرانه نماز_اول_وقت📿
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
@shahid_gomnam15
خدایاازتوممنونمبۍاندازہڪہدردلما
محبت سیدعلۍخامنہا؎را انداختۍ
تابیاموزد درس و ایستاگی را..
درساینڪہیزیدهاۍدوران را
بشناسیم و جلو؎آنھا سرخم
نڪنیم..!
شهیدمصطفےصدرزاده ♥️
@shahid_gomnam15
هر آمدنی رفتنی دارد..
جز شهــ🌷ــادت...
شهید که شدی میمانی؛
یعنی خدا نگهت میدارد برای همیشه...
ٱنس_با_شهداء
یادشهداکمترازشهادتنیست
╭🥀🕊🕊🕊🕊🕊
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکستگی های دلم را
نگه داشته ام شما
ترمیمشان کنی..
یا فاطمهالزهرا❤️🩹':)
فاطمیه
@shahid_gomnam15
971_56051070681125.mp3
3.91M
سَلآمفاطِمِهـ
سلآممادَرَمـ
سلآملَشکَرتَنهايعَلے
سلآمحَضرَتزهرآیعَلے..🥲❤️🩹
فاطمیه
@shahid_gomnam15
نهج البلاغه
حکمت 324 - پرهیز از گناه در خلوت
وَ قَالَ عليهالسلام اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اَللَّهِ فِي اَلْخَلَوَاتِ فَإِنَّ اَلشَّاهِدَ هُوَ اَلْحَاكِمُ🌸🍃
و درود خدا بر او، فرمود: از نافرمانى خدا در خلوتها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى كند
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
@shahid_gomnam15❤️
خوشبختی یعنی
حس کنی شهید دارد تو را مینگرد
و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری ...
نگاه شهدا به ماست
شهید حاج ابراهیم همت🌷
@shahid_gomnam15
در محضر شهدا🌷
این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین حضرت آیت الله امـام خــامنه ای باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست.
شهیداحمداعطایی🌹🕊
@shahid_gomnam15❤️
•••
بسیجی احتیاجی به محافظه کـاری ندارد
و به دنبال از دست دادن چیزی نیست
یك کارت عضویت در بسیج دارد
که آن هم سندِ شهادتش است :)💚🕊
@shahid_gomnam15❤️
🌷
بین سعادت و شقاوت،
یک قدم بیشتر
فاصله نیست
و آن قدمیست که
بر هوای نفس گذاشته شود !
شهید مصطفی چمران🌷🕊
@shahid_gomnam15❤️
ࢪفیقشهیدیعنی:
ٺـوےاوجِ
ناامیدے..،
یڪ پاࢪٺےبین
ٺووخـدابشھ
|^وجـوࢪےدستٺࢪوبگیرھ🌟
ڪھمتوجهنشی (:
خآصیٺرفیق🌿
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
@shahid_gomnam15
اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ🤲
الهـی 🤲
بحق خانم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها 🖤
هرکسی رو تخت بیمارستانه
خودت شفاش بده 🙏
الهـی آمیـــن🙏
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@shahid_gomnam15
میگفتحـرمامـامرضـا
جـاییهکههرچیبخوایرو
بـراتخـیرمیکنن! . . .
حتیاگهخیرنباشه:)♥️
-شهیدمحمدخانی
امام_رضا
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « ❊ » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ִֶָ
@shahid_gomnam15
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت40
زندگیمون قشنگ تر از قبل شده بود با پا گذاشتن این کوچولو توی قلبم
دوماه گذشت تا حالت تهوع م کمتر بشه
حسام هم روزی ۱۰۰ بار زنگ میزد تا حالمو بپرسه مامان و زهرا هم هر روز میاومدن بهم سر میزدن یه روز تا غروب حسام زنگ نزد برام
دلشوره ی عجیبی گرفتم
منم چند بار زنگ زدم براش ولی گوشیش خاموش بود
غذا رو آماده کردم
که در خونه باز شد
حسام: سلام
- سلام عزیزم
مثل همیشه نبود
بعد سلام کردن حسام رفت توی اتاق لباسشو عوض کرد اومد
- خوبی حسام جان
( یه لبخند کمرنگی زد): خوبم،تو چه طوری؟
- منم خوبم
سر شام حسام فقط با غذاش بازی میکرد
- حسام جان اتفاقی افتاده ؟
حسام: نه عزیزم خستم فقط
بعد شام حسام رفت تو اتاق و خوابید
منم میزو جمع کردم و ظرفارو شستم رفتم خوابیدم
نصفه های شب صدای گریه شنیدم
ترسیدم بلند شدم نگاه کردم حسام نیست
از اتاق رفتم بیرون و دیدم حسام سجده کرده و داره گریه میکنه
قلبم از دهنم داشت میاومد بیرون
رفتم کنارش نشستم
- حسام جان ،چرا گریه میکنی؟
حسام سرشو بلند کردو اشکاشو پاک کرد
حسام: ببخش خانومم بیدارت کردم!
- قلبم داره میاد تو دهنم ،چی شده؟
حسام دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: نرگس یاسر شهید شده
- یا فاطمه زهرا ،یا فاطمه زهرا
منم شروع کردم به گریه کردن .
حسام: نرگسی ،تو رو خدا گریه نکن ،واست خوب نیست
- واییی حسام مادرش خبردارشده
حسام: مادر یاسر خودش خواب دیده بود ،میدونست که یاسر شهید شده
- واااییی الهی قربون اون دلش برم
حسام : نرگس جان ،تو رو جون حسام گریه نکن
تا اذان صبح بیدار بودیم بعد خوندن نماز رفتم خوابیدم ،صبح که بیدار شدم حسام نبود
شمارشو گرفتم ،بعد چند تا بوق جواب داد
- الو حسام
حسام: سلام نرگسم ،خوبی؟
- سلام ،کجا رفتی ؟
حسام: قراره امروز پیکر یاسر و بیارن ،دارم میرم خونشون
- حسام جان آدرسشو بفرست منم بیام
حسام: نمیخواد ،تو وضعیتت خوب نیست بمون خونه
- عع حسام ،اگه آدرسو نفرستی زنگ میزنم واسه خانم موسوی ،آدرسو میگیرمااا
حسام: باشه ،آماده شو خودم میام دنبالت
- قربونت برم من باشه
آماده شدم ،رفتم پایین منتظر شدم تا حسام بیاد
وقتی حسام اومد باهم رفتیم سمت خونه اقای ساجدی
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت41
سر کوچه هجله ای درست کرده بودن
اشک مهمان صورتم شد
وارد حیاط خونه شدیم
حسام بیرون ایستاد ،من وارد خونه شدم
رفتم گوشه ای نشستم
مادر آقای ساجدی ،عکس پسرش و گرفته بود تو بغلش و هیچی نمیگفت ،حتی گریه هاشم خشک شده بود
خواهرای اقای ساجدی گریه میکردن و از تنهایی برادرشون حرف میزدن
بعد نیم ساعت ،پیکر اقای ساجدی رو آوردن
با اومدن تابوت همه شیون سرداده بودن
مادر آقای ساجدی بلند شد و رفت داخل یه اتاق
با یه کت و شلوار دامادی برگشت
مادر آقای دامادی: یاسر جان دم رفتن گفته بودی برام لباس دامادی بخر ،گفتی
ایندفعه برگشتم میرم خاستگاری
یاسر مادر ،بلند شو بریم برات خاستگاری
یاسر جان دومادیت مبارکت باشه
صدای گریه ها بلند شد
بعد چند دقیقه دوستای اقای ساجدی اومدن و زیر تابوت و گرفتن و رفتن
انگار با رفتن پسر ،مادر جان داد😭
مادر مات و مبهوت کت و شلوار و دستش گرفته بود و دم نمیزد
کمی بعد حسام صدام کردو رفتم بیرون
حسام : نرگس جان خوبی؟
( اشک میریختم و گفتم): حسام مادرش
حسام : نرگسی بریم خونه ،حالت خوب نیست
به اصرار حسام رفتیم خونه
حالم اصلا خوب نبود ،همش مادر ساجدی جلوی چشمام بود ،که چه طور آروم به پسرش نگاه میکرد واسه تشیع پیکر ساجدی،حسام منو نبرد همراه خودش ،زنگ زده بود واسه زهرا ،زهرا اومد پیشم
منم مثل مرده ها یه گوشه کز کرده بودم و اشک میریختم
زهرا: نرگس جان ،آجی خوشگلم ،اگه به فکر خودت نیستی ،به فکر اون بچه معصوم تو شکمت باش
اون چه گناهی کرده که گیر تو افتاده
- وااایی زهراا تو ندیدی مادرشو ،
زهرا: خدا انشاءالله بهشون صبر بده
ولی به خدا کاره تو هم درست نیستااا ،
نزدیکای غروب بود که حسام اومد
بادیدنش فهمیدم که چقدر سخت از بهترین دوستش جدا شد
حسام اومد سمتم و دستمو گرفت: خوبی نرگسم ؟
زهرا: چه خوبی اقا حسام،از صبح تا الان داشت گریه میکرد ،به خدا این دختر دیونه است
حسام: شرمنده زهرا خانم،مزاحم شما هم شدیم
زهرا: این چه حرفیه ،به خدا دلم میخواد نرگس و خفه اش کنم ،یه کم حرف گوش نمیده ،شاید به حرف شما گوش بده
حسام یه نگاهی به من کرد، با نگاه حسام قلبم آروم گرفتم
نگاهش پر از حرفای قشنگ بود که جلوی زهرا نمیتونست بگه
زهرا: خوب من دیگه برم
حسام: زهرا خانم ،زنگ بزنین اقا جواد هم بیاد دور هم باشیم
زهرا: آقا جواد امشب تا دیر وقت سرکاره ،در ضمن شام درست کردم ،یه کم غذا بدین این دختره بخوره
طفلک اون بچه داخل شکمش
از گرسنگی تلف میشه آخر
(حسام خندید): چشم ،دستتون درد نکنه ،میخواین برسونمتون؟
زهرا: نه خودم میرم ،نرگس تنها نباشه بهتره
•••••
🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جلساتی که نه میز داشت
نه پذیرایی با انواع شیرینی و میوه
و نه آدمهای پر مدعا
اما بازدهی داشت در حد اعلا.....
مسیح کردستان
شهیدبروجردی🌹🕊
@shahid_gomnam15❤️
همیشه به فقرا کمک میکرد.اگر نذری داشت ترجیح میداد آن نذر را به دست نیازمندان برساند. بدون اینکه کسی با
خبر شود هر ماه مبلغی را به حساب
خیریه میریخت. در کنار همه این کارها سرپرستی چند بچه را هم به عهده گرفته بود.
به روایت از همسرِ
شهید_سجاد_فراهانی🕊
@shahid_gomnam15
خوشابهرفاقتهاییکه
پایانشانختمِبهشتمیشود...
شهید_آرمان_علی_وردی🕊
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ای که گره باز کرد
شهیدمحمدرضاتورجیزاده🌹🕊
یادشهداباصلوات💚
@shahid_gomnam15❤️
روایت برادر شهید تهرانی مقدم از ماجرای موشکی که جلوی چشم رهبری از آب بیرون آمد
📌حدود چهار سال پیش مقام معظم رهبری آیتالله خامنه ای بدون اطلاع قبلی برای عیادت از مادرم تشریف آوردند. خیلی خوشحال شدیم.
🔸در همین دیدار رهبری فرمودند: «میخواهم خاطرهای از شهید طهرانی مقدم بگویم که تا حالا نگفتهام: یکبار حاج حسن دست ما را گرفت و به بندرعباس برد. آنجا سوار قایق شدیم و به وسط آب رفتیم. بعد دیدیم ناگهان موشک از وسط آب بیرون آمد.
با تعجب به حاج حسن گفتم قضیه این موشک چیست؟ گفتند مگر شما نگفتید اگر روزی لازم شد ناوهای متجاوز را بزنید».
🔹برادر شهید در ادامه میگوید: آن روز حاج حسن با اشاره به اینکه برخی کشورهای حوزه خلیج فارس، دست دوستی به دشمنان عدل و انصاف و بشریت دادهاند، گفته بود: این موشکها تیر غیب هستند که معلوم نیست از کجا میآیند ولی آنجایی که باید، اصابت میکند.
شهید تهرانی مقدم🌹🕊
@shahid_gomnam15❤️
آنقدرعاشقانهبراےخدازندگی
کنیمڪهخداهمعاشقانهبگوید
"وَاصْطَنَعْتُكَلِنَفْسِی"
تورابرایخودمساختهام...
یکیمثلشهـدا ..!❤️
شهداییمـ !
@shahid_gomnam15
چِقَـدرنَبودَنَت،
حالِجَهـانرا . .
پَریشانکَردِهاَست!
مـولاۍِمَـن،بیا!'
- اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
- السلامعلیکیاصاحبالزمان
@shahid_gomnam15