eitaa logo
سرنوشت
6 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
گوشه ای کنج این بیغوله دنیا، چشمه ای جاری است
مشاهده در ایتا
دانلود
من هنوزم دلم، بین الحرمین، نجف و مشایه من شبا، توی رویا، توی اون موکبا، زیر سایه من قنوتم، رکوعم،سجودم، اصلن توی کل نمازم عکس بین الحرمینُ میبینم، اشکام به راهه آقام آقام آقام آقام خستگی راه و، تاول پاهامو، نذر کردم برای سه ساله تو ای آقا، بده به ما، قول یک زیارت مخصوص، الساعه
/کار به آخر رسیدُ سر به رویِ نیزه رفت /من نگاهم هنوزُ، گودی قتلگاه هست /ای قرآن پاره پاره، ای خون خدا حرفی بزن، حتی از گلویی که بریده هست
من از ورودی باب قبله عباس فهمیدم رخصت دیدار آفتاب از سمت قمر است
/مقدر می شود روزی سال من، قدم به قدم این جا فهمیده ام از چای عراقیُ و هلابیکم یا زوار، این را /مگر نه این است که او نوشته اسم مرا میان زوارش پس، از کرمش دور باشد که ندهد روز سال مرا یکجا /کرده ام بار کوله ی خود را سبک، برای طی مسیر ظرف وجودم خالی است، تا که ارباب پر کند آن را
/هلابیکم یا زواری گفته آن شه با وفاست وقتی که کرم کرد و مرا زائر مشایه ساخت /پهن کرده از سر لطف، سفره احسانش را اصلا از نجف تا کربلا صحنی بسیط به راست /آفتاب شرم دارد دگر تابد به روی زوارش آنجا که قمر، آیینه ای از انعکاس نور ساخت /جمع شده اند از همه عالم، خریداران یوسفش حتی هنوز هم پیرزنی که تنها یک کلاف داشت /جاری شده اشک عاشقانش به محض حضور این خون خداست که جوشیده و رودی روان ساخت
می سپارم این جسم نحیفم را به آتش نار اگر ارباب، با دستش کند آن را بردا و سلاما
/ناممان را شبیه تو می گیریم تا که از اشرف انبیا شفاعت گیریم /ای شرف مخلوق عالمین، ای نبی دستمان گیر که در این دنیا درگیریم /بعد هر نماز و دعا تو زینت می دهی بر همه خلق وقتی نوای صلوات می گیریم
/میان آن کوچه دلت همیشه از حسرت پر شده است که چرا قدت آن روز کمی بلندتر نبوده است /اول نوجوانیت که داری حس بزرگی و مردی ناگهان حیثیتت را یک نامرد به لختی برده است /لکنت گرفته ای که بگویی، مادر من می ترسم یا که بگویی شرمم باد که قدم کوچیک است /تا خانه چنان مبهوتی از این ضرب سنگین نه تو از قدت چیزی گفتی، نه گونه ای که گلگون است /گیرم گرد و غبار چادر خاکیت را شستی صورتت را چه می کنی مادر که نیلی است /گوییش مادر، دستت را گذار بر این شانه اصلا چرا نمی شنوی صدایم، این راه خانه است
ما را به تو می‌شناسند حسن جان آخر ما پای تو هستیم حسن جان گر چه محرم حسینی شده ایم ما
وقتی که می افتادی در کوچه ها، گفتی ای مادر تو عزادار حسن بود، یاد کردی آن دم به دیوار و در رنگت کبود و قدت خمیده شد ز زهر کین یا کردی از آن گونه که نیلی شد و پهلویی که ماند بین در
/ای کاش شهید نمی شدی و خانه ات این گونه پیدا نمی شد ای کاش چشممان خواب بود و اینگه با دیدنش تر نمی‌ شد /سهم تو از سفره انقلاب شد گلوله و سهم دخترت حسرت کاش دختری در انتظار پدر، این گونه باز هم یتیم نمی شد
راه گم کرده ام بانو، میان خم ابروانت چشم بگشا، پلکی بزن، فانوس من بود آن خال چشمانت
بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟ کودکی در خواب را یا می کنید خانه ای، تبدیل به خاک را پرکشید آغوش گرمی، یا نوای گریه ای در میان حجم موشک های هر شام را دیده ای دختری خاکی کنار مادری زخمی یا که طفلی رنجور گرفته در آغوش، مام را می شود یتیم کودکی یا پدری بی فرزند مادری که گرفته در آغوش خاکستر این داغ را بوده این رسم تکرار در میان هفتاد و چند سال، آری ریخته اند این چند روز بر سر مظلوم یکدفعه آوار را
قسم به آیه های الاقصی به آن طوفان برق آسا به آن صبحی که شیطان را درون خواب کرد لرزا به خونی که می جوشد و جانی که نمی کند پروا
چه شد، مگر این دل لیاقت نداشت. حرمت مگر فقط جای من را نداشت گوشه ای تنگ میان صحنت بس است دست روزگار این آرزو را به دل گذاشت