🔹#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔸آش نخورده و دهن سوخته
✍روزی مردی به خانه یکی از آشنایان خود رفت. صاحبخانه برای او کاسهای آش داغ آورد. میهمان هنوز دست به کاسه آش نبرده بود که دندانش بشدت درد گرفت و دستش را روی دهان خود گذاشت.
صاحبخانه به خیال آنکه او از آن آش داغ خورده و دهانش سوخته است، گفت صبر میکردی تا آش کمی سرد میشد و بعد میخوردی تا دهنت نسوزه !
میهمان که هم از درد دندان رنج میبرد و هم از حرف صاحبخانه شرمگین شده بود،
🔸گفت: بله،
✍#آش_نخورده_و_دهن_سوخته!
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
🔹#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔹#اصطلاح_یخش_نگرفت
✍در گذشته یکی از کسب های پر درآمد یخ فروشی در فصل تابستان بود، از آنجاییکه هنوز خبری از یخچال ها و کارخانه های یخ سازی مدرن نبود، تنها منبع تهیه یخ مردم در فصل تابستان همین یخ فروش ها بودند.
🔸یخ مورد نیاز به دو طریق تهیه می شد، روش اول این بود که یخ های طبیعی را از کوهستان ها با کمک چهارپایان به شهر های مجاور کوهستان می آوردند و آن را مصرف می کردند.
🔸در روش دوم که در شهرهای بزرگ و پرجمعیت مانند تهران مورد استفاده قرار می گرفت به این صورت بود که، در نقاط مناسب و به دور از آفتاب دیواری به ارتفاع هشت الی ده متر رو به شمال ساخته می شد که در زیر آن حوضچه های کوچکی احداث می شد و در کنار آن در سمت جنوب گودالی به عنوان یخچال و محل نگهداری یخ حفر می شد، در فصول سرد حوضچه ها با آب پر می شدند و چون شب فرا می رسید این آب ها یخ می زدند و صبح ها یخ ها را می شکنند و در گودال می ریختند این یخ ها به تدریج روی هم انباشته می شدند و با گذشت زمان و با کمک سرما گودال پر از یخ می شد و یخ مورد نیاز در فصل تابستان تهیه می شد.
🔸هرگاه زمستان سالی به اندازه کافی سرد نبود، کار تهیه یخ با مشکل مواجه می شد و یخ سازان می گفتند امسال "یخش نگرفت "که این اتفاق باعث ورشکستگی آنها می شد.
✍اصطلاح "یخش نگرفت "کنایه از بدشانسی و بد اقبالی است که شخص با وجود تلاش در اثر پیشامدی غیر قابل پیش بینی از رسیدن به هدفش باز می ماند.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
🔹#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
✍میدونید چرا وقتى طرف ميره مهمونى جايى، و پا نميشه ميگن کنگر خورده، لنگر انداخته ؟
🔸چون خوراک كنگر و ماست کسل کننده و خواب آوره و آدم رو زمين گير ميكنه 🤦♂
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
۹#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
#خر_بیار_باقالی_بارکن
✍این مثل در موقعی گفته می شود که در وضعیت ناچاری قرار میگیری
🔸مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود
و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش .
🔹صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد.
🔸با هم گلاویز شدند عاقبت دزد صاحب باقلا را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می خواستم یک مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم.
🔹صاحب باقلا که دید زورش به او نمی رسد گفت:
✍حالا که پای جان در کار است برو خر بیار باقالی بار کن.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
#پندانه
#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
📚حکایت ضربالمثل «همین آش است و همین کاسه» چیست؟
✍در زمان "نادرشاه" یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیات های فراوان از آن ها می گرفت.
مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند. نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد.
وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه ی استانداران را به مرکز خواند.
دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت: "هر کس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه"!
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
🔸#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔹#پیش_غازی_و_معلق_بازی
✍ ضرب المثل پیش غازی و معلق بازی یعنی چه؟ این حکایت درباره داشتن ادعای الکی در برابر کسی است که خودش همه فن حریف می باشد
🔸غازی یعنی بندباز؛ تعبیر عامیانه این است که «پیش کسی که روی بند معلق میزند و شیرینکاری میکند، معلقزدن روی زمین هنرنمایی ناچیزی است!
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
📚 ضرب المثل "اگه برای من آب نداره برای تو که نان داره"
🔸 معنی و کاربرد:
کسی که در انجام کاری که برایش سود دارد بهانه تراشی کند می گویند چرا این کار را نمی کنی ؟ اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد.
🔸این ضرب المثل در مورد افرادی به كار میرود كه میدانند كارشان برای صاحبكار سودی ندارد اما برای خودشان دستمزد دارد.
🔸 داستان:
🌿 محمد شاه قاجار، صدراعظمی به اسم حاج میرزا آقاسی داشت که مرد بسیار فعال و زرنگی بود و در دوران خدمتش، چاه و قنات های متعددی را ایجاد کرد.
میرزا آقاسی، گاهی اوقات به دیدن چاه کنها میرفت و با آنها درد و دل میکرد و روش بهتر قنات کندن را به آنها آموزش میداد.
🌿 در یکی از روزهای گرم تابستان، میرزاآقاسی برای بازدید از چاهی به بیابان میرود تا اوضاع آن را از نظر حجم و عمق بررسی کند.
هنگامی که به آن قنات میرسد با مُقنی سلام و احوال پرسی میکند و از او میخواهد شرحی مختصری از مقدار آب این چاه به او بدهد.
مقنی به حاج میرزا آقاسی میگوید: "ما تلاش زیادی برای رسیدن به آب انجام دادیم، اما متاسفانه هنوز به آب دست پیدا نکردیم و اگر راستش را بخواهید امیدی به این چاه نداریم."
میرزا آقاسی به مقنی لبخندی میزند و به او میگوید: "ناامید نشوید و به تلاشتان ادامه دهید." سپس از چاه کن خداحافظی کرده و به شهر برمی گردد.
🌿 مدتی از دیدار میرزا آقاسی گذشت و او مجددا به بیابان رفت تا از نزدیک نظارهگر پیشرفت و تلاش مقنی باشد.
زمانی که نزدیک آن چاه شد از مقنی سوال کرد: "آیا به آب دست پیدا کردید؟"
مقنی پاسخ داد: "قبلا هم توضیح دادم که حفر این چاه بیفایده است و من مطمئنم از این چاه به آب نمی رسیم."
میرزا آقاسی که سخنان مقنی را شنید سکوت کرد و به خانه برگشت.
🌿 چند روزی گذشت و میرزا آقاسی برای سومین بار به بیابان رفت و هنگامی که مقنی را دید از او پرسید که اوضاع چاه در چه حال است؟
چاهکن پاسخ داد: "قربان چرا شما نمیخواهید قبول کنید که کندن این چاه بیفایده است و ما فقط وقتمان را هدر میدهیم."
میرزا آقاسی از صحبتهای مرد مقنی بسیار عصبانی شد و با صدای بلند گفت:
"ای نادان؛ تو چکار به این داری که این چاه برای ما آب دارد یا نه؟! اگر برای من آب ندارد برای تو نان که دارد!"
🌿 مرد چاهکن به فکر فرو رفت و به صدراعظم گفت: "قربان حق با شما است."
از آن دوران تا به امروز این ضرب المثل در زبان فارسی به کار می رود.
#ضرب_المثل
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
▫️#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔻اصطلاح آب خنک خوردن از کجا آمده است؟
✍بر اساس سندی که در موزه زندان قصر وجود دارد:
زندانیان سیاسی که در داخل حفرهها و سلولهای قصر محبوس بودند، از آب خنک قنات مبارکآباد و مخلصآباد که از این زندان عبور میکرد، مینوشیدند و ریشه ضربالمثل «آب خنک خوردن» نیز از آن روزگار به روزگار ما رسیده است؛ لذا به کسی که زندانی میشود، میگویند: «رفته آب خنک بخورد»
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔻#ضرب_المثل_ماستشو_کیسه_کرد
✍در زمان پادشاهی مظفرالدینشاه قاجار، ادارهی شهر تهران را به فردی نظامی بهنام «مختارالسلطنه» سپرده بودند. مختارالسلطنه مرد بیگذشت و سختگیری بود. اَخم و تَخم میکرد و سر سازگاری با بازاریها را نداشت. اگر هم میشنید دکانداری یا بازرگانی گرانفروشی کرده است، دمار از روزگارش درمیآورد. دیگران هم از دست سختگیریهای او حال و روز خوشی نداشتند. گفته شده است که یک بار دستور داد چند گدای تهرانی را که به بساط کاسبی ناخنک زده بودند، به درخت ببندند. با این همه حاکم باتدبیر و کاردانی بود. بسیاری از خیابانهای تهران را سنگچین کرد و چاههای کوچکی کَند تا آب باران خیابانها را انباشته نکند. کارهای دیگری هم انجام داد که به سود تهرانیها و شهر تهران بود.
🔸پیش از سپردن کارها به مختارالسلطنه، برخی لبنیات فروشها و خوارباریها هر کار دلشان میخواست میکردند و تا آنجا که تیغشان میبُرید بهای کالاها را بالا میبردند. مختارالسلطنه به این اوضاع بلبشو پایان داد و بهای کالاها را ثابت نگهداشت، تا آنکه یک روز به او خبر دادند که ماستفروشهای بازار بهای ماست را گران کردهاند. مختارالسلطنه چند مامور را فرستاد که سر و گوشی آب بدهند و خط و نشانی بکِشند. آنها رفتند و دست از پا درازتر برگشتند. ماستفروشها گوش به اُلدروم بُلدروم ماموران ندادند و ککشان هم نگزید. مختارالسلطنه چاره را در این دید که خود پاشنهی کفشش را بالا بکشد و به سراغ آنها برود
🔸حاکم تهران، با لباسی مبدل به یکی از دکانهای ماستفروشی بازار تهران رفت و ماست خواست. فروشنده پرسید: «چه جور ماستی میخواهی؟ ماست مختارالسلطنه یا ماست معمولی؟». مختارالسلطنه شگفتزده پرسید: «ماست مختارالسلطنه کدام است؟» فروشنده گفت: «ماست مختارالسلطنه همان دوغِ دَم در است که نیمش آب است. شُل است و مزهی آب میدهد. اما ماست معمولی سفت و چرب است. آب هم تُوی آن نریختهایم، البته قیمتش گران است. خیلی گرانتر از ماست مختارالسلطنه». مختارالسلطنه پرسید: «مردم بیچاره ماست آبکی را چه جور میخورند؟». فروشنده پوزخند زد و گفت: «ماست را میریزند درون کیسه و آویزانش میکنند. یک مدت که بماند آب کیسه خالی میشود و ماستش را میخورند. به همین سادگی!».
🔸مختارالسلطنه که از خشم و عصبانیت میلرزید، با فریاد گفت: «ماست مختارالسلطنهای نشانت بدهم که حظ کنی!» سپس به آدمهای همراهش که کمی دورتر ایستاده بودند و ماجرا را نگاه میکردند، دستور داد ماستفروش را جلوی مغازهاش آویزان کنند و تغار دوغ را درون دو لنگهی شلوارش بریزند و شلوار را از بالا به مچ پا، ببندند. مختارالسلطنه گفت: «آنقدر این شکلی بمان تا آب ماست از شلوارت بریزد و دیگر جرات نکنی آب تُوی ماست مردم بریزی»! چیزی زمان نبُرد که خبر آویزان کردن ماستفروش به گوش بازاریها و دکاندارهای سراسر تهران رسید. آنها که مختارالسلطنه را خوب میشناختند و میدانستند با کسی شوخی ندارد، ماستها را کیسه کردند و آبش را گرفتند تا از خشم حاکم تهران در امان بمانند.
از آن روز به اینسو، زبانزد «ماستها را کیسه کردن» در میان تهرانیها رواج گرفت.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
✍#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
▫️پیشینه ضرب المثل «#وعده_سر_خرمن»
می گویند روزی مالک یک آبادی به خانه کدخدا می رود. ساززن آبادی پیش مالک می آید و یک پنجه عالی ساز می زند.
مالک که خوشش آمده بود، وعده می دهد، سر خرمن که شد، یک خروار گندم به ساززن بدهد.
ساززن هم خوشحال شده و تا موعد خرمن روزشماری می کند. رفته رفته سر خرمن می رسد و مالک برای برداشت محصول به آبادی می آید و ساززن با خوشحالی پیش مالک می رود و بعد از عرض سلام به یادش می اندازد که: من همان ساززن هستم که وعده نمودید، سر خرمن یک خروار گندم می دهید لطف بفرمایید.
مالک خنده ای می کند و می گوید:« ساده دل، تو یک چیزی زدی، من خوشم آمد، من هم یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاید.
حوصله داری؟» و ساززَن بیچاره را محروم می کند.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
🍂#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
✍داستان ضرب المثل نه ناخوشیت به آدم میبره نه غذایت به غذای آدمیزاد🌿💭
🍂روزی حکیمی بر سر بالین مریضی حاضر شد
از بیمار پرسید: مشکل تو چیست؟
بیمار گفت: من موی سرم درد می کند
🍂پزشک به رسم دکترها، از او پرسید : غذا چه خورده ای
مریض پاسخ داد: نان و یخ
🍂حکیم با خشم وسایلش را جمع کرد و گفت: من برای تو هیج درمانی ندارم که نه بیماریت شبیه آدم هاست و نه غذایت
✍🏻این ضرب المثل زمانی در مورد آدمی به کار می رود که از هر لحاظ با دیگران متفاوت است و کارهای عجیب و غریب می کند.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh
✍#فلسفه_ی_ضرب_المثل_ها
🔴 #باد_آورده_را_باد_میبره
✍در زمان سلطنت خسرو پرويز بين ايران و روم جنگ شد و در اين جنگ ايرانيها پيروز شدند و قسطنطنيه كه پايتخت روم بود بمحاصره ي ارتش ايران در آمد و سقوط آن نزديك شد .
🔸مردم رم فردي را به نام هرقل به پادشاهي برگزيدند. هرقل چون پايتخت را در خطر مي ديد، دستور داد كه خزائن جواهرت روم را در چهار كشتي بزرگ نهادند تا از راه دريا به اسكنديه منتقل سازند تا چنانچه پايتخت سقوط كند، گنجينه ي روم بدست ايرانيان نيافتد.
اينكار را هم كردند.
🔹ولي كشتيها هنوز مقداري در مديترانه نرفته بودند كه ناگهان باد مخالف وزيد و چون كشتيها در آن زمان با باد حركت مي كردند، هرچه ملاحان تلاش كردند نتوانستند كشتيها را به سمت اسكندريه حركت دهند و كشتي ها به سمت ساحل شرقي مديترانه كه در تصرف ايرانيان بود در آمد.
ايرانيان خوشحال شدند و خزائن را به تيسفون پايتخت ساساني فرستادند.
🔸خسرو پرويز خوشحال شد و چون اين گنج در اثر تغيير مسير باد بدست ايرانيان افتاده بود خسرو پرويز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد.
✍از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالي بدون زحمت نصيب كسي شود، آن را بادآورده مي گويند.
کانال اخبار بخش سراب میمه
@Sarabemeimeh