🖋🖋🖋
◽️ اثر خطاطی از هنرمند عزیز و خوش ذوق #بهادر_عزیزالهی
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
ا✨﷽✨ا
◾إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ◾
با کمال تاسف و تاثر، درگذشت مادری دلسوز و معلمی مهربان؛ مرحومه مغفوره #طیبه_سیاهپوش را به اطلاع میرساند.
خدایش بیامرزد و با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور فرماید.
◼️ مراسم تشییع، تدفین، شب سوم و هفتم روز شنبه مورخ ۲۷ آبان ۱۴۰۲ راس ساعت ۱۴ بعدازظهر در گلزار شهدای روستای سیاهپوش برگزار میگردد.
⚫شادی روح آن مرحومه هدیه کنیم فاتحه با ذکر صلوات
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
🔺دعوت به همکاری
🔹 علاقهمندان میتوانند در مدیریت و بارگذاری محتوا در کانال سراب سیاهپوش با ادمین کانال همکاری داشته باشند.
🔸 روش ارسال درخواست از طریق آی دی زیر در ایتا:
@mostafasiahpush
ا✨﷽✨ا
◾إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ◾
با کمال تاسف و تاثر فراوان، پدری مهربان و معلمی دلسوز؛ برادر شهید والامقام حجه الاسلام والمسلمین مبشر؛ کربلایی حمید کرمالهی دار فانی را وداع گفت.
خدایش بیامرزد و با سید و سالار شهیدان محشور فرماید.
◼️ مراسم ترحیم متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.
⚫شادی روح آن مرحوم هدیه کنیم فاتحه با ذکر صلوات
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
چو بر تن چیره گردد دردمندی
فرود آید سهی سرو از بلندی
این درد از کجا آمد که تو را جانکاه بود و ما را جانسوز؟
خدا حافظ دائی سرو قامتم
خدا حافظ رفیقم
رفیق مهربانم
دیدار به قیامت😭😭😭😭
✍ #مدبر_کرمالهی
۱۴۰۲/۱۰/۱۴
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
ا✨﷽✨ا
◾إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ◾
با کمال تاسف و تاثر فراوان، پدری مهربان و دلسوز؛ مشهدی محمدحسین کرمالهی دار فانی را وداع گفت.
خدایش بیامرزد و با سید و سالار شهیدان محشور فرماید.
◼️ مراسم ترحیم متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.
⚫شادی روح آن مرحوم هدیه کنیم فاتحه با ذکر صلوات
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
🔹 دعای مادر
✍فرزاد سیاهپوش
«شوریا لک»
🕯🕯🕯
«از بایزید بسطامی _رحمه الله علیه_ پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟
گفت: من ده ساله بودم؛ شب از عبادت خوابم نمی برد.
شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است؛ نزد من بخُسب.
مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود. پذیرفتم.
آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم.
یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم.
آن شب هزار«قل هو اللّه احد» خوانده بودم.
آن دست که زیر سر مادرم بود.خون در آن خشک شده بود.
گفتم« ای تن ؛ رنج از بهر خدای بکش»
چون مادرم چنان دید؛ دعا کرد و گفت:«یا رب تو از وی خشنود باش و درجتش درجه ی اولیا گردان»
دعای مادر در حق من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید. »
بستان العارفین
__________
__________
در ادیان الهی و نزد تمام ملل ؛ جوامع و اقوام گوناگون مادر وجودی ارزشمند و ستودنی است. احترام و نکوداشت آن فریضه ای الهی و وظیفه ای اخلاقی و انسانی است.
اما ممکن است انبوه مشقات ؛ وفور مصائب و دیگر عوامل؛ بسیاری را از ابراز عشق و علاقه و خدمت صمیمانه به مادر باز دارند.
تنها فراوانی عشق اندرون است که سبب می شود ؛ عده ای صبورانه رنج و سختی را بر جان و تن خویش برگزینند تا راحتی و آسایش را به مادر هدیه نمایند.
اکثر ما بارها دیده و یا شنیده ایم که مشهدی #محمدحسین_کرمالهی همیشه و در همه حال عاشقانه مادر پیر خویش را بزرگ می داشت و خالصانه دوستش می داشت و فروتنانه خدمتش می کرد.
دنیا اندک مجالی بیش نیست.انشاءاللّه فردوس برین ؛ فرجام و پاداش نیکی شان خواهد بود.
روحش شادمان باد !
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
ارسالی جناب آقای #عبدالکریم_صادقی
#طنز_کرونا
به مناسبت سالگرد شیوع ویروس کرونا
رَها شد بَلایی ز ووهان چین
نه شنگُل شناسد نه خاقان چین
نه شمشیر و نیزه نه تیر و کمان
به گیتی نموده هجومی روان
اِبایی ندارد ز شاه و وزیر
تَرَحُّم ندارد به بُرنا و پیر
فقیر و غَنی را کند قلع و قمع
ز بیمش فِتاده تَفَرُق به جمع
نه رستم توان نبردش بُوَد
نه بیژن رَها از گزندش بُوَد
نه رویین تنی همچو اسفندیار
کند جُرات رزم این کارزار
نه تدبیر کوروش بُوَد کارگر
نه داروی سینا نماید اثر
بَلایی که گویا ندارد عَلاج
چو سنگی که ناگه خورد برمَلاج
شنیدم کرونا زبانش گُشود
به ظلمی مُضاعف اشاره نمود
به ظلمی که پنهان بُوَد در نِقاب
نمود آشکارش به الفاظ ناب
سخن را چنان گفت با آب و تاب
به این خلق بیچاره در اضطراب
که ویروس اصلی بُوَد اختلاس
فلج کرده بازارِ درس و کلاس
نشاید به دزدان کنی اعتماد
که ویران شود پایهی اقتصاد
حقیقت همین است که گفت آن بَلا
که باید نوشتش به آب طَلا
مَکُن خسته صادق دگر فکر خویش
مَبَر نام ویروس تو در ذکر خویش
خَموشی گُزین، حرف حق گوش کن
تو ویروس و چین را فراموش کن
✍ #عبدالکریم_صادقی
فروردین ماه ۹۹
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
میرزای سیاه پوش.mp3
5.26M
✍یادداشتی از جلال سیاهپوش
🎙با صدای حجه الاسلام حیدری
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
شهید شدن حساب و کتاب دارد..
💠از شهر تماس گرفتند و گفتن برای یک کار فوری باید از محل پلیس را عازم مرکز شهر شوم، آرام آرام وارد خیابان آیت الله بروجردی شدم ، نرسیده به محل سابق پلیس راهنمایی رانندگی ، خودرویی را دیدم با پلاک غیر بومی که پشت شیشه عقب آن عکس پرچم انگلیس نصب شده بود، به همراهم گفتم کنار بزنید، ماشین ایستاد و پیاده شدم، با صمیمیت با راننده جوان خودرو احوالپرسی کردم، به او گفتم میدونی این پرچم چه کشوری است که روی خودروی تو نصب شده است؟ گفت آره پرچم انگلیس است. ولی جناب سرهنگ من مسافرم و عبوری به الشتر آمدهام و این پرچم را تزیینی زدم!
گفتم اینجا خاک ایران و جمهوری اسلامی و کشور امام زمان است و نه ملکه انگلیس.
مدارکتان را به من بدهید. این پرچم را پاک کنید و در موقع برگشت از شهر، بیایید پاسگاه پلیس راه، مدارکت را تحویل بگیر چون مهمان ما هستی جریمه ات نمیکنم.
عصر موقع بازگشت به پلیس راه مراجعه کرد، پرچم را پاک کرده بود.
او را بوسیدم و مدارکش را برگرداندم و
گفتم به نظرم هر چند شما جوان هستید و شاید عمدی در کارتان نباشد ولی درست نبود که شما با پرچم انگلیس در خاک ایران رژه بروید و این همه شهید دادیم انگلیسیها را بیرون کردیم.
خندید و قبول کرد و خیلی عذرخواهی...
از رفتار صمیمانهام بسیار تشکر کرد و گفت حقیقتاً باید زودتر پاک میکردم با لبخند خداحافظی کرد و تا بدرقه اش کردم...
نقل از زبان شهید عبدالرحمان حقیقی مقدم، فرمانده پلیس راه سلسله و دلفان برای یکی از اصحاب رسانه شهرستان الشتر
ایشان چند روز پیش در حین مجاهدت و خدمت، جان خود را فدای مردم منطقه کرد...
همه چیز عالم محاسبه شده است..
یک ماه قبل از نهم اسفند، آمده بود تهران،
میگفت: اکثر تصادفات حوزه استحفاظی ما؛ از پلیس راه تا شهرستان دلفان است!
مخصوصاً پیچ روستای گاوکش خیلی تلفات دارد..
اول صبح رسیدیم فرماندهی راهنمایی رانندگی کشور
در مسیر گفت:
فلانی، بنده حدود ۲۹ سال خدمت کرده ام
دارم بازنشست میشوم،
آرزو داشتم آخر خدمت شهید شوم.
از پیری و از کار افتادگی میترسم..
خوش بحال حاج قاسم..
در جلسه درباره راهکارها و آمارها توضیح داد. مدام پیگیر بود آمار تصادفات را پایین بیاورد.
تا ساعتها بعد از وقت معمول خودش در جادهها خدمت میکرد. میگفت سهل انگاری ما مساوی بی احتیاطی مردم و بازی با جانشان است.
روز نهم اسفند؛ در ادامه سوز و سرمای چند روزه و در داغی فضای انتخابات مجلس،بعدازظهر دوباره بارش برف آغاز شد.
نماز مغرب را خواند، با او تماس گرفتند،
باز پیچ روستای گاوکش، اینبار تصادف زنجیره ای.
گفتند خودمان میرویم، گفت نه!خودم الان راه می افتم.
فورا خودش را در سرما و برف و سوز به محل سانحه رساند. ماشین ها را از جاده بیرون برد،
مسیر که باز شد.. در سرما شخصا شروع کرد به مستندسازی حادثه، میگفت باید زودتر مردم را راهی خانه کرد و خودروها باید راه بیافتند..تا این را گفت،ماشین دیگری با سرعت از جاده منحرف شد و با سرعت به سمت ماشین پلیس آمد..در کمتر از ثانیه با ماشین پلیس برخورد کرد
و اینبار فرمانده بین دو ماشین،
غرق خون،در لباس شرف و غیرت..
و آخر خدمت به شهادت..
مجاهد فی سبیل الله عبدالرحمن حقیقی مقدم، فرمانده دلسوز و مردمی پلیس راه سلسله و دلفان، شامگاه نهم اسفندماه به خیل شهدا پیوست..
من معتقدم عشق، شکیبایی محض است
زیبایی محض است و فریبایی محض است
دلداده! نپندار صبوری است سفاهت
این حوصله! این حوصله! دانایی محض است
آراسته جان را به جمالی، چه جمالی!
کار دو لب دوست دلآرایی محض است
دو دیده ببندیم و نبینیم به جز عشق
این چشم فرو بستن, بینایی محض است
بی چون و چرا گوش بده حرف دلت را
والا هنر جان تو شیدایی محض است
✍ #امیر_سیاهپوش
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
⚘️⚘️
⚘️ادای احترام باشگاه خیبر خرم آباد به مقام شهید عبدالرحمان حقیقی مقدم، فرمانده مردمی و خدمتگذار پلیس راه سلسله و دلفان که ۹ اسفندماه امسال در حین خدمت رسانی به مردم گرفتار در برف و یخبندان به خیلی عظیم شهدا پیوست.
کادر فنی و سرپرست باشگاه خیبر خرم آباد با حضور در منزل شهید عبدالرحمان حقیقی مقدم لوح یادبود و پیراهن منقوش به تصویر شهید را به پدر ایشان تقدیم کردند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
______
کِزَه عِشقِت سُوزونی بَنْ سخونِم
رِزونی وَلگ و واشِ باخِ گیونِم
اگر بوشِن چَه اَژ عِشقَه مَزونی؟!
مِه هویچی جُز گُرَه آگِر نَزونِم
_______
#شعر
#دوبیتی
✍ #فرزادسیاهپوش
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
_____
وَ دینِم عِشقِ تو چی آگِری کَه
بِگِر لیوه پَریشون خاطِری کَه
بِپِرسِن اَر مَرامِ زُلف و بِرمِت
مِه موشِم چی قشونِ کافِری کَه
_____
و دینم: به دینم سوگند
______
#شعر
#دوبیتی
✍ #فرزادسیاهپوش
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
💠شهیدی که نگران فرهنگ الشتر بود...
تازه بحثمان داغ شده بود
میگفت:
مسئولین فرهنگی در خوابند!
کسی به فکر جوانان و نوجوانان نیست!
میگفت: جواب کار فرهنگی را با کار فرهنگی خوب باید داد. از بچه های کانون افق تعریف میکرد..
گویا پسر دومش(آقا طه) جذب برنامه های فرهنگی کانون افق شده بود.
خیلی نگران شیوع بی حجابی در شهرستان الشتر بود.
بحث را به سمت جاذبه های سراب کهمان برای گردشگران غیر بومی و ورود بدون برنامه آنها و آسیب های فرهنگی آنان به الشتر کشاند...
با تندی گفت ببین برادر من؛ ما در کهمان عشرتکده راه انداخته ایم، مردم دیگر که به طبیعت نمی روند!
کل ساحل رودخانه را گرفته اند..
قلیان و سیگار هم فراوان است..
جاذبه طبیعی کجاست؟!
نه کوهنوردی در کار است و نه گردشگری! محل جذب نوجوانان به دود و دم و لاابالی گری شده..
ما باید کار فرهنگی کنیم، جاذبه های طبیعی باید زمینه کار فرهنگی باشد با جریمه و برخورد که این بساط جمع نمی شود..
بعد لبخندی زد گفت: ناراحت نشو!
تعداد جریمه های من به خاطر بی حجابی زیاد است و تا من پلیس راه هستم نمیزارم بی حجاب وارد این شهر شود
ولی راهش فقط این نیست، شماها باید یقه مسئولین را بگیرید و در کنارش کار فرهنگی کنید نباید فرهنگ الشتر آسیب ببیند..
حواستان باشد اینجا قم لرستان است..
گفتگوی شهید عبدالرحمان حقیقی مقدم، فرمانده مردمی و فقید پلیس راه سلسله و دلفان، با یکی از فعالان فرهنگی شهر الشتر.
توضیح عکس: آقا طه، فرزند شهید در برنامه های فرهنگی کانون افق، محرم ۱۴۰۲
🌅 پنج پله بالاتر
✍ #امیر_سیاهپوش
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
كنار شبنمی بنشين و دريا را تماشا كن
نگاه از آسمان بردار بالا را تماشا کن
تو بر بام فلك هستی ولي پايين بالايی
بيا بالاتر از بالا تماشا را تماشا كن
برو بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
از آنجا جِرم ريز هر دو دنيا را تماشا كن
برو جائي كه در آنجا نه چشمي هست نه گوشي
محمد را علی را جان زهرا را تماشا کن
ندائی می رسد از دور: « چشمت را ببند اي جان»
فقط ما را فقط ما را فقط ما را تماشا كن
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
✍ #امیر_احمدی
🐐 کود حیوانی
🐐🐐🐐🐐🐐🐐
یکی از خالههایم که در همسایگی ما بود و خیلی با هم رفت و آمد داشتیم هر روز به من میگفت : باغچهی ما داره خراب میشه و احتیاج به کودِ حیوانی داره یه کم کودِ حیوانی برای باغچهی ما بیار -
من کارگرِ فضای سبز بودم و در جوابِ خاله میگفتم چشم خاله اگه فرصت شد و یادم بمونه حتما -
فردا باز هم ، همان آش بود و همان کاسه تا چشمِ خاله به من میافتاد میگفت : خویَرزا کودِت آوِرد ؟
در کُل سفارش بد و انتظارِ بی جائی بود ؛ من میل و رغبتِ چندانی برای انجامِ این کار نداشتم اما چارهای جُز این هم نبود . باید کارِ محوله و دستور خاله رو به هر قیمت و به هر شکلی که شده انجام میدادم و به سرانجام میرساندم . به قولِ معروف کارِ امروز را نباید به فردا انداخت . من هرچه زودتر باید از شرِ این سفارشِ خاله رها میشدم . از قدیم گفتن آشِ خالته بخوری پاته نخوری پاته به خاطرِ همین مسئله به محل کارم رفتم و مقداری کودِ گوسفندیِ (پِشگِل) را توی یک نایلونِ نازُکِ مِشکی ریختم تا با خود بیاورم ، کودِ پِشگِل تازه بود و بوی بسیار تُند و نامطبوعی از آن متصاعد میشد . خلاصه با کُلی زحمت درِ نایلون را محکم بَستم تا بویِ بدِ آن به بیرون نشت نکند . کارِ سخت و دشواری بود . من کیسهی پِشگِل را که روی دوشم قرار داده بودم کنار خیابان گذاشتم ، هوا کاملا بهاری بود و دو روز مانده بود به عید نوروز ؛ شهر خیلی شلوغ و دَرهَم ریخته بود ؛ لحظهای بعد پیکانِ سفید رنگی جلوی پای ما ایستاد ، من در صندلی جلو و سه نفرِ دیگر هم در صندلی عقب نشستند ، از رفتار آقای راننده مشخص بود که ماشین رو تازه از کُمپانی خریده و نو نو است من رفتار راننده رو کاملا زیرِ نظر داشتم او هر ازگاهی با گوشهی چشم به کیسهای که من جلوی پایم قرار داده بودم نگاه میکرد ، انگار مسئلهای ذهن آقای راننده رو درگیر خود کرده بود ، اما فکر و ذهن من پیشِ خالهام بود که چه جوری میخواد از من به خاطرِ این همه خوش خدمتی تشکر کند . اینجا بود که آقای راننده یهوئی گفت : آقا یَ چینهَ ها دِ مینهِ ئی نایلونِت ؟
من خیلی خونسرد لبخندی زدم و گفتم آقا یَ کِشمِشه ، راننده زد زیرِ خنده و گفت : والله اگر دَرِشِ نمیوَستی مُشتی دِش میوَنِم وآ گُپ !
ما به آخر خط رسیدیم من قبل از اینکه کرایه رو پرداخت کنم میخواستم پیاده شوم اما کیسه را که برداشتم از بختِ بدِ من نایلون پاره شد و داخل ماشین پُر شد از پِشگِل ؛ با دیدن این صحنه آقای راننده مات و مبهوت شده بود و میخواست سکته کند . کار از کار گذشته بود راننده عصبانی و ناراحت تَشَر میزد و میگفت : حونهَ باوَت درمیهَ یَ چی بی وِ مه کِردی؟ اوضاع خیلی خراب بود ! همه مردم از بقال گرفته تا ماهی فروش تا سُنجد فروش تا سبزه فروش دورِ ما جمع شدن ، هیچ عذری هم پذیرفته نمیشد ماشینِ صفر کیلومتر پُر شده بود از پِشگِل و بوی بُز میداد ، من شرمنده بودم و نمیدانستم چکار باید بکنم ، تصمیم گرفتم که فرار کنم ، مردم همه جمع شدن و هر لحظه اوضاع شلوغتر و بدتر میشد من از شلوغی جمعیت استفاده کردم و یک لحظه فلنگ رو بستم و ناپدید شدم -
و همانا که خداوند همیشه و همه جا مراقب و مواظب من است
🔺 رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
گلستان دوبیتی لکی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
ئه صد دکتر اَرانِم بئتری تو
ئه نوشدارو گمانِم بئتری تو
فِرَه هاتِن طَبیبَل بی ثمر بین
وِژِت بوری مَزانِم بئتری تو
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
اگر بئنمَه قَصاوَل گِن گِنِم کَن
ئه طُور بیژن وَ چاهِ بی بِنِم کَن
وَ دارِم چی حلاجی اَر بِکیشِن
نِمه تونِن گِه بیزار ئژ تونِم کَن
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
خئالت ئه خئالم لونه کردی
دلم بردی سرم دیونه کردی
و قول طاهر«نه سر دیرم نه سامون»
اَرا عشقت وَ گَردِم هونه کردی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
چَنی دَردِ گِرون و داخِ دویری
گرفتاری وَ زِندون و اسیری
وَ کُم طاقت بِکیشم بارِ دَردِت
چَنی آخر«صبوری کَم؛صبوری»؟
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
وَ دینِم عِشقِ تو چی آگِری کَه
بِگِر لیوه پریشون خاطری کَه
بِپِرسِن اَر مرامِ زلف و بِرمِت
مِه موشِم چی قُشونِ کافِری کَه
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
وِتِم تو بای غزل بوشی نهاتی
اَرانِم شو مَتَل بوشی نهاتی
موقَع تلخی وَ لارِک یَک بنیشیم
گَپَل ئه طور عسل بوشی نهاتی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
دَوای دَردِ بیمارل نهاتی
هِرَنگِ دل گرفتارل نهاتی
اَنی ژارَل وِرِی کُم لا هِنا کَن
هنارس کُل اَنوه بارَل نهاتی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
دلم ساقی رَنین ِ نازه میتی
یه نازارِ دَس ِ دل وازه میتی
رمق بِریا شَکَت هامَر مَخاری
دلم جُومی پِراپِر آزه میتی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
خَمِت ئه طور کُرونا گِرتِمَسی
رمق ئه دَس ئُو اَژ پا گِرتِمَسی
بِگِر هامَر وِلاتِ بی حکیمی
سِنونِ سرد و واوا گِرتِمَسی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
کَموتَر بی سِتاریکِم وِلِم کَن
چِئمَه ری رئ فراریکِم وِلِم کَن
دَسِه زامَل قدیمی نُومْ دلم نِین
مِنِی کَر لئز قراریکِم وِلِم کَن
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
کِزَه عِشقِت سُوزونی بَنْ سخونِم
رِزونی وَلگ و واشِ باخِ گیونِم
اگر بوشِن چَه اَژ عِشقَه مَزونی؟!
مِه هویچی جُز گُرَه آگِر نَزونِم
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
زِنَی رِفتِ وهاری بی گُذریا
چِنَه هُوگَه سواری بی گُذریا
وَ فیکِه هَت وَ فیکِه تِر گُذریا
بِگِر جفت شش قماری بی گذریا
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
زِنَی یعنی خُصَه دنیا نَحواردِن
اَوَه دیری وِژِت تَنیا نَحواردِن
طَمَع ناموسِ هُمسا وِژ نَکِردِن
حَقِ مَردِم وَ ژَلمَه ژا نَحواردِن
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
فلک تیخ اَر سخون ژاره مکیشئ
مِدوم چو هُئل اَرا کاره متیشئ
مِه دون اَر بُلبلَه ماوژم بنیشئ
قِلاژیلَر گَلِه داره مَنیشئ
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
لیوَت بیمَه وَ زنجیرا نِموسِم
وَ پیخمبر وَ صد پیرا نِموسِم
مگر بارِن وَ هیزم آگِرِم دَن
اَنی والله وَ شمشیرا نِموسِم
#شعر
#دوبیتی
#فرزادسیاهپوش
«هونام»
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
🔹طبع آزمایی
🔸دوبیتی با واژه های
🔹بهار، باران، خمار، روزه
🌸🌸🌸
مدبر کرمالهی
گل و عطر و بهار و روزه داری
نوای بلبل و شوق قناری
صدای نم نم بارانِ پر مهر
ربود از چشم سرمستان خماری
🌸🌸🌸
علی سیاهپوش
وزد چون صبحدم باد بهاری
برون آریم دل از این خماری
چو شد همراه صوم لطف باران
نگویم روزه، گو مشک تتاری
🌸🌸🌸
جلال سیاهپوش
الا ای جان جانان نوبهار است
خمار آلوده هستی میگسار است
چو ماه روزه مهرخ را برافروخت
سرود بلبلان دیدار یار است
🌸🌸🌸
عنایت کرمالهی
هوای چشم تو بارانی ام کرد
لبت وادار روزه خواری ام کرد
در میخانه وا شد بر خماران
بهار ارزانی آبادی ام کرد
🌸🌸🌸
حامد کرمالهی
شده فصل بهار و شوق پرواز
دلم با نم نم باران هم آواز
خمار امر داور گشته ام باز
کنم افطار روزه با دو صد ناز
🌸🌸🌸
عباد کولیوند
خوش است آواز بلبل در بهاران
نگار و چتر و ساحل زیر باران
سحرگاهان دعای روزه داران
به افطاری خمار چشم یاران
🌸🌸🌸
اسما سیاهپوش
صد شکر که ماه روزه و ماه خداست
مستی و خماری سحر هم با ماست
لطفش شده صد چند، چو باران آید
سالی که نکوست از بهارش پیداست
🌸🌸🌸
علی احمدی
بزن باران، زمستان رخت بر بست
بهار آمد، گل و دشت و دمن مست
خمارِ دردم ئو میژی سِخونم
وَ روژی دَر کم ئه درده ئه گیونم
🌸🌸🌸
وحید کرمالهی
خبر دهید به یاران بهار آمده است
به یُمنِ حضرت باران نگار آمده است
نسیم روضهی رضوان و عطرِ روزه رسید
سبو به دست نگاری خمار آمده است
🌸🌸🌸
مصطفی سیاهپوش
همقصّهی بارانی و همزاد بهار!
مستوری از آن چشم خمارت بردار
عمریست که روزهدار چشمان توییم
ای عشق به حال تشنهگان سیر ببار
🌸🌸🌸
فرزاد سیاهپوش
بهار جان و فصل روزه آمد
بساط سبزه و فیروزه آمد
خماری می زداید لطف باران
رسیده تاک و می در کوزه آمد
🌸🌸🌸
عبدالکریم صادقی(صادق)
بیا ساقی که در فصل بهارم
بده جامی اگر چه روزه دارم
هوای تازه و آوای باران
کشد سرمه به چشمان خمارم
🌸🌸🌸
رسانهی فرهنگی اجتماعی روستای سیاهپوش
لینک تلگرام:
https://t.me/sarabesiahpoush
لینک ایتا:
https://eitaa.com/sarabesiahpoush
💠ایستاده در طرف مردم
به همکاران می گفت: بچه ها قانون به ما اختیار داده است، هدف ما باید اصلاح فرهنگ رانندگی مردم باشد، گاهی اوقات توصیه و تذکر اثر بیشتری دارد.. برخورد سخت آخرین راه است. در این فشارهای اقتصادی مردم را در مشکلات اداری نیاندازید بهتر است.
اینگونه نسبت به گرفتاری اداری مردم حساسیت نشان میداد!
هرگاه به او زنگ می زدند که فلانی گرفتار است و کمکش کنید، میگفت:
هدف ما رفع گرفتاری مردم است، چشم. تذکرات لازم را میداد، نصحیت میکرد و از طرف قول اصلاح میگرفت و کمکش میکرد. میگفت این نظام در خدمت مردم است.
اگر دو طرف دعوا یا تصادف هر دو مردم بودند و کسی از دوستان یا آشنایان تماس میگرفت و میگفت که فلانی مقصر نیست و کمکش کنید، فوری جواب میداد که:
مگر شما کارشناس هستید؟! بنده آخرت خود را بخاطر دیگران نمی فروشم... قانون مشخص میکند چه کسی مقصر است.
میگفت اگر مسئله بین دولت و مردم است باید با مردم مدارا کرد و گرهگشایی کرد و طرف مردم را گرفت، اما اگر مسئله بین خود مردم است باید رفتار عادلانه باشد...
عبدالرحمان حقیقی مقدم، فرمانده دلسوز و مردمی پلیس راه سلسله و دلفان، شامگاه نهم اسفندماه به خیل عظیم شهدا پیوست..