☑️ زائران #اربعین با خودروی شخصی به مرزها بروند
اطلاعیه ستاد اربعین:
🔸به زائرین عزیز اربعین توصیه میگردد حتیالمقدور با خودروی شخصی به مرزهای غربی کشور سفر نموده و در صورت امکان در پویش نذر سفر و ... نسبت به جابهجایی هموطنان عازم مراسم اربعین حسینی(ع) را یاری نمایند.
🔸طبق اعلام سفارت ایران در عراق مبنی بر قانون ممنوعیت حمل پاور بانک در بار و یا همراه مسافر در پروازهای خروجی فرودگاههای عراق؛ لازم است این مهم نیز توسط زائران اربعین که در این ایام از ناوگان هوایی استفاده خواهند نمود مورد توجه جدی قرار گیرد./تسنیم
✍دلیل توصیه به استفاده از خودروی شخصی اینست که الحمدلله جمعیتی بسیار زیادی میخواهند به راهپیمایی اربعین بروند و اتوبوسها و قطارهای موجود ظرفیت کافی برای جا به جایی این جمعیت بسیار زیاد را ندارند. در صورتی که برای رفت یا برگشت اتوبوس و قطار پیدا نکردید و ماشین شخصی هم نداشتید، میتوانید از تاکسی های اینترنتی که سفرهای بین شهری را انجام میدهند، استفاده کنید.
علاوه بر آن میتوانید از نرم افزارهای سفر اشتراکی مثل نذر سفر (رحیل) که در کافه بازار برای دانلود است، استفاده کنید. همچنین کسانی که ماشین شخصی دارند و میخواهند زوار را به مرز برسانند، میتوانند از این نرم افزار استفاده کنند خصوصا کسانی که جای خالی دارند.
#داستانک
💎به دامادی شاه رسید💎
✨❤️یکی از جوانان پاکدامن، طلبه فقیری است به نام «محمد باقر» معروف به #میرداماد که از پاکدامنی و مخالفت با شیطان و هوا و هوس به دامادی شاه عباس می رسد و داستان او از این قرار است.
✨نقل شده: شبی در قصر شاه عباس کبیر، نزاعی زنانه روی داد و بین یکی از زنان شاه و دخترش کدورتی پیدا شد.
از این رو، دختر شاه قهر کرد و مخفیانه از حرمسرا بیرون رفت، در پشت حرم سرا مدرسه علمیه ای بود که طلبه ها در آن درس می خواندند. وقتی دختر شاه از قصر خارج شد وارد مدرسه گردید و به اتاق یکی از طلاب علوم دینی به نام محمد باقر (میرداماد) که چراغش روشن بود داخل شد.
✨محمد باقر طبق معمول، شام مختصری تهیه کرده و رختخواب کهنه خود را روی حصیری در کنج اتاق پهن نموده و در برابر شمعی مشغول مطالعه بود...
همین که دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمد باقر اشاره کرد که ساکت باش!
آن طلبه بیچاره چون یک مرتبه و بدون مقدمه چنان فرشته صفت و نازنین سیمینی با هیئت شاهزادگی وارد اتاقش شده بود در بهت و حیرانی فرو رفت و نتوانست چیزی بگوید، وقتی دختر شاه داخل شد و نشست، رو به آن طلبه کرد و گفت: آیا چیزی برای خوردن داری؟
✨طلبه جوان گفت: مختصر شامی تهیه کرده ام و فوراً آن را در مقابل دختر گذاشت و دوباره مشغول مطالعه گردید.
✨دختر وقتی شام را خورد رو به محمد باقر کرد و گفت: رختخواب برای استراحت کجاست؟
گفت: آماده است و به همان جایی که رختخوابش بود اشاره کرد...
دختر گفت: ای جوان! نباید در اتاق را باز کنی و کسی را از آمدن من به اینجا خبر دار نمایی، بعد به سوی رختخواب رفت و در آنجا به استراحت پرداخت.
از آن طرف چون به شاه خبر دادند که شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد: مأمورین تمام شهر را جستجو کنند و او را پیدا نمایند، مبادا دختر جای نامناسبی رود و برای او حادثه غيره منتظره ای واقع شود!
✨مأمورین هرچه جستجو کردند خبری از شاهزاده به دست نیاوردند و فکر نمی کردند که او در حجره طلبه ای رفته باشد.
هنگام صبح، دختر از خواب برخواست و از اتاق بیرون آمد. در این هنگام مأمورین او را دیدند، دختر و آن طلبه را که نزدیک بود از ترس جان دهد گرفتند، به حضور شاه بردند و گزارش دادند که شاهزاده خانم دیشب تا صبح در اتاق این طلبه بوده است!؟
✨شاه از شنیدن این حرف بسیار خشمگین شده از محمد باقر پرسید: چرا شاهزاده خانم را دیشب در اتاق نگاه داشتی و به ما خبر ندادی؟
گفت: قربان! او مرا تحدید کرد و گفت: اگر به کسی اطلاع دهی تو را به دست جلاد خواهم سپرد!
شاه دستور داد دختر را معاینه پزشکی کردند، چون دید به او تجاوزی نشده و سالم است ، رو به جوان کرد و گفت: تو که جوان بی زنی هستی، چه طور توانستی از این دختر دلنواز و ماهرو که بدون دردسر به اتاق تو آمده و در رخت خوابت خوابیده چشم پوشی کنی؟ مگر تو شهوت نداری؟!
✨❤️در این هنگام محمد باقر ده انگشت دستان خود را به شاه نشان داد، او دید تمام انگشتانش سوخته و گوشت هایش ریخته است پرسید چرا انگشتانت سوخته است؟!
گفت: چون شاهزاده خانم در رختخوابم خوابید، شیطان و نفس اماره مرا وسوسه کرد که اتاق خلوت و چنین فرشتهای امشب نصیب تو شده، چرا معطلی؟
چنین فرصتی کمتر به دست می آید، تو هم حرکت کن و کام بگیر.
اما هر دفعه که شیطان مرا وسوسه میکرد و شهوت من به جوش می آمد و تصمیم به آلودگی دامن گرفتم، یکی از انگشتانم را روی شعله سوزان شمع میگرفتم تا طعم عذاب جهنم را بچشم و دست به بیعفتی نزنم.
✨لذا از سر شب تا صبح با نفس خود در حال جنگ بودم، به لطف خدا اگر چه تمام انگشتانم سوخت ولی شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند، از این جهت مشاهده میکنید که شاهزاده خانم سالم مانده است؟!
شاه از تقوا و پرهیزکاری این جوان خوشش آمد، دستو داد: تا همان دختر را به عقد او در آورند و او را به میرداماد، لقب داد و او را محترم و گرامی داشت.(۱)
💎آری، یک طلبه جوان به برکت مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس اماره، به پاداش پاکدامنی خود رسید، یک شبه از حجره بی فرش، تاریک و نمناک پا به قصر شاهی گذاشت، به مقام والایی نائل آمد و معروف خاص و عام گشت.
📘 ۱. دانستیهای تاریخی،ص۸ ، محمد جواد اَهَری
📘مکافات عمل ص۳۵۱ تا ۳۵۳
🖼 پول های عراقی را بهتر بشناسیم
🔹هرکدام تقریبا معادل چند تومان است؟
👈ارسال کنید برای همه زائرین اباعبدالله الحسین علیه السلام