#غروبجمعه
برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست، زمان رفت و زمین شد آشوب
با دستِ سکوت، بسته شد پنجرهها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!
🏝روز و شب برای رسیدن به آفتابِ پس ابر، در پی هم میدوند و رودها در پی سرچشمهی آب حیات، بیرمقتر از همیشه در حرکت هستند و دشتها برای رسیدن به آرامش ظهور، با تندبادهای ظلمت، دست به گریبان هستند و پرندگان به شوق رسیدن به آزادی در آسمانِ غیبت بال میزنند. چراغهای پرفروز در انتظار روشنیبخشِ هستی، خاموش میشوند. عمرها به دنبال قلبی تپنده کوتاهتر میشوند. گلها به امید رسیدن به بهار، شکوفه میدهند و هستی لحظه به لحظه با خود، نوید آمدن بهار گل نرگس را زمزمه میکند تا شاید تحمل خزان غیبت، برایش آسانتر شود.
مهربانترین پدر! سالها است که عالَم در انتظار شما است.
این متن مرا به یاد گفتهی اهل دلی انداخت که میگفت:
بچهها بزرگ شدند و نیامدی!
جوونها پیر شدند و نیامدی!
پیرها رفتند و نیامدی!
باز هم جمعهای گذشت و نیامدی!
خدایا! سالها است که چشمان ما گریان به دنبال یوسف زهرا ارواحنافداه میگردد.
این دوری و جدایی کی تمام میشود؟
این غم فراق کی پایان میپذیرد؟
کی روی ماهش را خواهیم دید؟
متی ترانا و نراک؟
مولا جان، امام خوبیها، مهربان پدر!
به امید آن روزی که دستان پرمهرتان، نگاه مهربانتان، آوای دلنشینتان و حضور گرمتان زینتبخش عالَم باشد.🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج