eitaa logo
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
352 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
86 فایل
خوش آمدید عزیزان کپی کلیه مطالب آزاده ولی سعی بشه مطلب کامل منتقل بشه ممنون🌹🤲⁦❤️⁩ https://harfeto.timefriend.net/17484395523284 👆👆👆 لینک ناشناس جهت ارتباط گیری اعضای کانال با ادمین‌های محترم و بیان سوالات و انتقادات و دیدگاهها
مشاهده در ایتا
دانلود
"سرزنش گرفتاران چرا؟ امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى اش مى فرمايد: «هر شخص گرفتارى را نمى توان سرزنش کرد (چه بسا بى تقصير باشد)»; (مَا کُلُّ مَفْتُون يُعَاتَبُ). سرچشمه گرفتارى ها و مشکلات و مصائبى که دامن گير انسان مى شود کاملاً مختلف است; گاه نتيجه مستقيم اعمال انسان است که بر اثر ندانم کارى ها، سستى ها، تنبلى ها و استفاده نکردن به موقع از فرصت ها دامان او را گرفته است. به يقين چنين شخصى درخور سرزنش است; ولى گاه مى شود که اين مشکلات کفاره گناهان انسان است و خداوند مى خواهد او را به اين وسيله در دنيا پاک کند. چنين کسى گرچه به سبب گناهش درخور سرزنش است ولى چون مشمول لطف الهى شده سزاوار ملامت نيست و گاه سرچشمه آن آزمايش هاى الهى است که خدا مى خواهد با آن مشکل و گرفتارى بنده خود را پرورش دهد که همچون فولاد آبديده در کوره حوادث مقاوم سازد و يا همچون طلاى ناخالصى را که به کوره مى برند تا خالص گردد او را خالص سازد در اينجا نيز جاى سرزنش نيست، بنابراين همه گرفتاران و بلا ديدگان را نمى توان سرزنش کرد و حتى در آنجايى که انسان خود سرچشمه آن گرفتارى باشد باز گاهى جاهل قاصر است و گاه مقصر; تنها اگر مقصر باشد در خور سرزنش است. اين سخن تفسير ديگرى نيز دارد و آن اين که «مفتون» از ماده «فتن» و «فتنه» در اصل به معناى آزمايش کردن است; مثلا هنگامى که مى خواهند طلا را آزمايش کنند آن را به کوره مى برند تا وضع آن روشن شود و به همين جهت هر نوع فشار و گرفتارى و مشکلات و گمراهى به عنوان فتنه از آن ياد مى شود و مفتون در عبارت بالا به معناى گرفتار اشاره شد اين حالت گاهى بر اثر تقصير و گاه بر اثر قصور و گاه بدون اختيار دامان انسان را مى گيرد به همين منظور امام مى فرمايد: تمام کسانى که مفتون هستند سزاوار سرزنش نيستند. پازدهم https://rubika.ir/modafein_haraam313 لینک کانال روبیکا 👆🌸🌸 🇮🇷http://eitaa.com/sarbaazaan313 لینک کانال ایتا 👆🌼🌼
در حدیثی که در غررالحکم از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده می خوانیم: «یَسْتَدَّلُ عَلی إدْبارِ الدُّوَلِ بأرْبَع تَضییعِ الاُْصُولِ وَ التَمَسُّکِ بالْفُرُوعِ وَتَقْدیمِ الاْراذلِ وَتَأخیرِ الاْفاضِلِ; چهار چیز است که دلیل بر سقوط دولت ها می شود: ضایع ساختن اصول، و چسبیدن به فروع و مقدم داشتن اراذل و مؤخر داشتن افاضل». تفسیر دیگری که برای این گفتار حکیمانه است این که در بعضی از عبادات اگر واجبات را رها کنند و به مستحبات بپردازند مستحب اساساً باطل است; مانند کسی که روزه قضای واجب بر اوست اگر روزه مستحب بگیرد از اساس باطل است و یا این که حج واجب را رها کند و به سراغ حج مستحب برود که به عقیده جمعی حج مستحب او باطل است. احتمال سوم نیز در تفسیر این سخن این است که اشاره به مسئله ضدین که در علم اصول آمده باشد، زیرا جمعی معتقدند که امر به شی نهی از ضدّ خاص آن می کند و بر این اساس معتقدند کسی که بدهکاری فوری داشته باشد اگر در وسعت وقت نماز بخواند نماز او باطل است، زیرا انجام نماز در وسعت وقت به واجب فوری لطمه زده و چون امر به شی نهی از ضد می کند این نماز قابل تقرب نیست و باطل است; ولی اخیراً محققان این مطلب را نپذیرفته اند و امر به شی را سبب نهی از ضد خاص نمی دانند. البته جمع میان همه این تفسیرها نیز منعی ندارد; ولی مناسب تر همان تفسیر اوّل است.
فرق جايگاه زبان عاقل و احمق: 👈🏻 آنچه امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبایى است درباره کسانى که سنجیده یا نسنجیده سخن مى گویند مى فرماید: (لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ). «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست» ⬅️ اشاره به این که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود به همین دلیل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است; ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناک و بر زیان خود او. همین عبارت با شرح جالبى در خطبه 176 آمده است. ✅ ادامه دارد...
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
فرق جايگاه زبان عاقل و احمق: 👈🏻 آنچه امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبای
🌹 و در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «إنَّ لِسانُ الْمُؤمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ فَإذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِشَىْء تَدَبِّرُهُ بِقَلْبِهِ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانُ الْمُنافِقِ أمامَ قَلْبِهِ فَإذا هَمَّ بِشَىْء أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ; ⬅️ زبان انسان با ایمان پشت قلب (و فکر) او است، لذا هنگامى که مى خواهد سخنى بگوید نخست در آن تدبّر مى کند سپس بر زبانش جارى مى سازد، ولى زبان منافق جلو قلب او است، لذا هنگامى که تصمیم به چیزى مى گیرد بدون هیچ گونه تدبّر بر زبانش جارى مى سازد» 💚از آنجا که على(علیه السلام) باب علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است این سخن را از او آموخته است. 🌷 امام حسن عسکرى(علیه السلام) این سخن را با عبارت لطیف دیگرى بیان فرموده: «قَلْبُ الاْحْمَقِ فی فَمِهِ وَفَمِ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ; قلب (و فکر) احمق در دهان او و دهان شخص حکیم در قلب اوست!»
📖شرح و تفسیر 50 نهج البلاغه قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ. امام(عليه السلام) فرمود: دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است، هركس با آنها انس گيرد رو به سوى او مى كنند! شرح و تفسير راه تسخير دل ها امام در اين كلام حكمت آميز درس مهمى براى صيد دل ها و جلب و جذب دوستان مى دهد. مى فرمايد: «دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است هركس با آنها انس گيرد رو به سوى او مى كنند»; (قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ). اشاره به اينكه انسان، نسبت به كسانى كه نمى شناسد نوعى احساس بيگانگى مى كند; ولى اگر طرف مقابل از طريق محبت وارد شود در برابر او رام مى شود. به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اين مطلب براى انسانى كه تازه در شهر يا در محله اى وارد مى شود و سكنا گزيند كاملاً محسوس است او حتى از همسايگان نزديكش فاصله مى گيرد اما اگر چند بار با او سلام و عليك كنند و به ديدارش بروند و هديه اى برايش بفرستند رابطه دوستى آنها مستحكم مى شود. آنچه بعضى پنداشته اند كه اين كلام حكمت آميز با اصل مدنىّ بالتبع بودن انسان سازگار نيست اشتباه بزرگى است. درست كه انسان ذاتاً روح اجتماعى دارد و نمى تواند تنها زندگى كند و تمام پيشرفت ها و موفقيت ها بشر در سايه همين روح اجتماعى است; ولى اين بدان معنا نيست كه در برابر هر فرد ناشناخته اى اظهار محبت و دوستى كند و با او الفت بگيرد; الفت گرفتن احتياج به مقدمات دارد همان گونه كه عداوت و دشمنى نيز مقدماتى مى خواهد و نظر امام(عليه السلام)به اين حقيقت است كه در روايات ديگرى نيز وارد شده و در گفتار معروف: «الاْنْسانُ عَبيدُ الاْحْسانِ; انسان بنده احسان است» منعكس است. شاعر عرب نيز مى گويد: وَإنّى لَوَحْشِىٌّ إذا ما زَجَرْتَني *** وَإنّى إذا ألَّفْتَني لاََلُوفٌ هنگامى كه از من دورى كنى من از تو رميده مى شوم ولى هنگامى كه از در الفت در آيى با تو الفت مى گيرم. اين كه در بعضى از شروح به واسطه حل نشدن مشكل «مدنىٌّ بالطبع» بودن انسان يا وحشى بودن قلوب اين تفسير را پذيرفته اند كه منظور از «رجال» همه انسان ها نيستند بلكه افراد بزرگ و قدرتمندِ اجتماع اند، تفسير نادرستى به نظر مى رسد، زيرا ظاهر عبارت اشاره به همه يا اغلب انسان هاست نه گروه اندكى. شاهد اين سخن حديثى است كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «ثَلاَثٌ يُصْفِينَ وُدَّ الْمَرْءِ لاَِخِيهِ الْمُسْلِمِ يَلْقَاهُ بِالْبُشْرِ إِذَا لَقِيَهُ وَيُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ إِذَا جَلَسَ إِلَيْهِ وَيَدْعُوهُ بِأَحَبِّ الاَْسْمَاءِ إِلَيْهِ; سه چيز است كه محبت انسان را نسبت به برادر دينى اش صفا مى بخشد با چهره گشاده با او روبرو شود و در مجلس جاى مناسب به او دهد و او را به محبوب ترين نام هايش صدا بزند»
📜 🖊شرح و تفسير🔎 ❌همه معدودها محدودند! 💠اين گفتار حكيمانه هرچند با حكمت پيشين در يك عبارت ذكر نشده; ولى در واقع مكمل آن است. ✅نخست مى فرمايد: «هرچيز كه شمرده مى شود سرانجام پايان مى گيرد»; (كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض). اين اشاره به قانون كلى فلسفى است كه هرچيز تحت عدد در آيد محدود است و هرچه محدود است پايان پذير است و از آنجا كه عمر انسان ها تحت عدد قرار مى گيرند; مثلا مى گوييم: عمر شصت ساله، يا هشتاد ساله. مفهومش اين است كه هر ساعتى كه بر انسان مى گذرد تدريجا از آن كاسته مى شود و اين سرمايه به سرعت رو به فنا مى رود و مهم اين است كه گذشتن و كاستن آن در اختيار ما نيست چه بخواهيم، چه نخواهيم به سرعت در حال عبور است. ✅ آن گاه در ادامه مى فرمايد: «و آنچه مورد انتظار است سرانجام فرا مى رسد»; (وَكُلُّ مُتَوَقَّع آت). منظور از «متوقَّع» امورى است كه به طور قطع مى دانيم در آينده رخ مى دهد; مانند مرگ و پايان زندگى و قيام قيامت. اشاره به اين كه كسى كه به اين امور آگاه است بايد توجه داشته باشد كه روزى مرگ دامان او را مى گيرد و روزى در دادگاه عدل الهى حضور مى يابد. به همين دليل در تفسير آيه شريفه (وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ) يقين را به مرگ تفسير كرده اند. آنچه امام در دو جمله بالا بيان فرموده در واقع اشاره به دنياى فانى و گذاران است; دنيايى كه عمرش در برابر جهان آخرت بسيار ناچيز است، همان گونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَا الدُّنْيَا فِي الاْخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا يَجْعَلُ أَحَدُكُمْ إِصْبَعَهُ فِي الْيَمِّ فَلْيَنْظُرْ بِمَ يَرْجِعُ; عمر دنيا در برابر آخرت مانند اين است كه يكى از شما انگشت خود را در دريايى فرو كند (و سپس بيرون آورد) در اين حال نگاه كند ببيند چه اندازه از آب دريا بر انگشت او باقى مانده». اين هشدارى است به همه دنيا طلبان و آنها كه به آخرت و زندگى جاويدان پشت كرده اند تا بدانند چه چيز به دست مى آوردند و چه چيز را از دست مى دهند.
📖لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ: أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاء مِنَ اللَّهِ وَقَدَر؟ بَعْدَ كَلاَم طَوِيل هَذَا مُخْتَارُهُ: وَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لاَزِماً، وَقَدَراً حَاتِماً! لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ، وَسَقَطَ الْوَعْدُ وَالْوَعِيدُ. إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً، وَنَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَكَلَّفَ يَسِيراً، وَلَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَأَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً; وَلَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً، وَلَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً، وَلَمْ يُرْسِلِ الاَْنْبِيَاءَ لَعِباً، وَلَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَلاَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً: «ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ». ✍اين بخشى از يك كلام طولانى امام(عليه السلام) است كه به سؤال كننده شامى هنگامى كه پرسيد: آيا رفتن ما به شام به قضا و قدر الهى بود؟ بيان فرمود: واى بر تو شايد گمان كردى منظورم قضاى لازم و قدر حتمى است (و مردم در كارهايشان مجبورند و اختيارى از خود ندارند.) اگر چنين بود، ثواب و عقاب الهى به يقين باطل مى شد و وعده و وعيد ساقط مى گشت. 🔰خداوند سبحان، بندگانش را امر كرده، و آنها را اختيار بخشيده، و نهى كرده و برحذر داشته، تكاليف آسانى بر دوش آنان نهاده و هرگز تكليف سنگينى (به كسى) نكرده. در برابرِ (اطاعت اندك) پاداش كثيرى قرار داده، و هرگز كسى از روى اجبار، او را معصيت نكرده، و از روى اكراه اطاعت ننموده است، خدا پيامبران را بيهوده نفرستاده و كتب آسمانى را براى بندگانش عبث نازل نكرده، و آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست باطل و بى هدف نيافريده است. اين گمان كافران است. واى بر كافران از آتش دوزخ!
شهید‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سیدمرتضی‌آوینی: 🔊زمانه‌عجیبی‌است! برخی‌مردمان،امام‌گذشته‌ راعاشقند، نه‌امام‌حاضررا... میدانی‌چرا؟؟؟ امام‌گذشته‌راهرگونه‌که‌ بخواهند؛ تفسیرمیکنند!!! اماامام‌حاضررابایدفرمان‌ برند!!! وکوفیان‌اینگونه‌عاشورارا رقم‌زدند...:) 🚨 خوارج روزی صف خودشون رو از امیرالمومنین (ع) جدا کردند که تدابیر ایشون رو درک نکردند و گفتند علی دارد خلاف اسلام عمل میکند ❌ بله ، خود عاقل پنداری و خود عالم پنداری و خود را از رهبری با سوادتر و با سیاست تر دیدن ، از مهم ترین شاخص های بود ‼️ بیخود نبود که رهبری فرمود خط خوارج امروز هم هست... 👈 برخی انقلابی ها می گفتند بعد اینکه رهبری مانع استیضاح حسن روحانی شد ، ارادت ما به رهبری کم شد.... ( خطر خوارج شدن بیخ گوش همه ما هست) 💠🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/65274128C53ee55d0b1
🌀 درس بزرگ از ماجرای صلح علیه السلام 🔰 دلایل صلح مشخص است ، عدم همراهی یاران ، فتنه داخلی بین نیروهای خودی ، خطر خوارج ، خیانت فرماندهان داخلی و رفتن به سمت معاویه و... 👈 اما نکته دردناک ماجرا اینجاست که برخی اسم و رسم دارد زیر بار حکمت و تدبیر صلح امام نرفتند و با چنین القاب زشتی 👆 امام را یاد کردند 😔😔😔 ✅ درس بزرگ اینجاست که بفهمیم قرار نیست ما حکمت و دلیل همه دستورات امام جامعه و در عصر امروز را درک کنیم ، وظیفه ما و است ، هرچند اگر در عقل ما هزاران دلیل بر خلاف دستور باشد. 👈 باید بدانیم او به دلیل تجربه بالا ، علم بالا ، دسترسی به اطلاعات کامل تر و دقیق تر و.... بهتر از من و شما صحنه را می بیند و تحلیل می کند و دستوراتش همراه با است. ❌ قرار نیست هروقت نظرمان با رهبری یکی بود از ایشان تبعیت کنیم ‼️ اوج ولایتمداری آنجاست که نظرمان با رهبری مخالف باشد اما تسلیم امر ایشان شویم و اطاعت کنیم. امام صادق(ع) سه ویژگی مهم از سلمان فارسی گفتند که دلیل رشد او بود ، اولینش همین بود ، هرجا نظرش با مولا امیرالمومنین (ع) مخالف بود، نظر خودش را کنار می گذاشت و به نظر مولا گردن می نهاد. ❌ ❌ در ایام فتنه ضدواکسن ها ، در ایامی که رهبری مخالف استیضاح حسن روحانی بود ، در ایام تمجید و تعریف های بی نظیر رهبری از دولت شهید رئیسی در زمان زنده بودنش ، بارها و بارها دیدیم برخی ها چطور زیر بار حرفهای رهبری نرفتند... همه با چشم خودمان دیدیم...مراقب باشیم... http://eitaa.com/joinchat/65274128C53ee55d0b1
2⃣. صلی‌الله‌علیه‌وآله ⚠️در هنگامی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از اعمال حج فارغ شدند، نازل شد و گفت: خداوند سبحان به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: رفتن تو به سوی پروردگارت نزدیک شده است.💔 حق تعالی دستور می‌دهد علیه‌السلام را و خود قرار دهی و آنچه را به شما آموخت، به او یاد دهی و تمام امانت‌های خود را به او بسپاری.😍 ♨️ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله علیه‌السلام را خواست و یک شب و یک روز با او خلوت کرد و هر و که خداوند سبحان به ایشان آموخته بود، همه را به او آموخت. ⚠️ صلی‌الله‌علیه‌وآله در این روز نزد بود، بنابراین عایشه به طریقی از این جریان آگاه گردید و بلافاصله خبر را به گفت و هرکدام به پدر خود منتقل کردند. و جمع شدند و جماعت طلقاء و منافقان را هم فراخواندند. سپس داستان را بیان کردند و در این زمینه در میان خود سخن بسیار گفتند تا این‌که اتفاق کردند بر این‌که ی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در عقبه‌ی هرشی (گردنه‌ای در راه مکه، نزدیک جحفه) رم دهند.😰 می‌گوید: پس از با علیه‌السلام در غدیر خم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله حرکت کرد تا آن‌که نزدیک عقبه‌ی هُرشی رسید. 🆘 آن منافقان زودتر بر سر عقبه قرار گرفته بودند و با دبه‌هایی پر از سنگ منتظر آمدن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند. وقتی به عقبه رسیدیم، دبه‌ها را رها کردند؛ به گونه‌ای که زیر پای ناقه‌ی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرود آمد. ناقه ترسید و نزدیک بود رم کند و حضرت را بیندازد. حضرت خطاب به ناقه فرمود آرام باش، بر تو باکی نیست. منافقان نزدیک ناقه آمدند که آن را به دره بیاندازند. من و به سوی آنان حمله‌ور شدیم، بنابراین بازگشتند. چون شب بسیار تاریکی بود، مهاجمین را نشناختم. ⚠️به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض کردم: چه کسانی بودند؟ فرمودند: آنها منافقان‌اند در دنیا و آخرت. عرض کردم: کیستند؟ یکایک را نام برد و جماعتی را نام برد که من نمی‌خواستم بعضی در میان آنها باشند. حضرت فرمود: به سوی آنان نظر کن، برقی زده شد و تمامی اطراف ما روشن گردید. به آن جماعت نظر کردم و همه را شناختم. همان کسانی بودند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نام برده بود. چهارده نفر بودند: ، ، ، ، بن عوف، بن ابى‌وقاص، ابوعبیدة بن جراح، بن ابی سفیان و بن عاص که اینها از قریش بودند و پنج نفر دیگر: ، بن شعبه، اوس بن حدثان، و انصاری. ❌پس از ناموفق ماندن ، سالم مولی ابی‌حذیفه در راه مکه به این گروه از منافقان اضافه شد و تعهدنامه‌ی آنان را برای پذیرفت. (۱) 📚١. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۸ – ۳۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۹۷ – ۱۰۱. ✅ادامه دارد... 🇮🇷💠https://eitaa.com/joinchat/65274128C53ee55d0b1