eitaa logo
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
348 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
86 فایل
خوش آمدید عزیزان کپی کلیه مطالب آزاده ولی سعی بشه مطلب کامل منتقل بشه ممنون🌹🤲⁦❤️⁩ https://harfeto.timefriend.net/17484395523284 👆👆👆 لینک ناشناس جهت ارتباط گیری اعضای کانال با ادمین‌های محترم و بیان سوالات و انتقادات و دیدگاهها
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان شب به قلم مجاهد کبیر شهید القدس
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل بیست و نهم 4⃣ ✍🏻اخباری مبنی بر حسن نیت نخست وزیر جدید اسرائیل، ایهود باراک، منتشر
فصل بیست و نهم 5⃣ ✍🏻... صدها شهید ومجروح در این روز نقاط اصطکاک، برخوردها، درگیری ها،و تعداد شهدا و مجروحان در دروازه صلاح الدین شهر رفح ارائه می شد. و درگیری ها، تنش ها، شهدا و مجروحان در ایست بازرسی طوفاح در غرب شهر خان یونس و همچنین وضعیت شهرک (کفر داروم در نزدیکی شهر دیرالبالح) وضعیت ده ها برابر دشوارتر بود. 💯در چهارراه شهدا نزدیک نتزاریم اسکان شهدا و مجروحان در گذرگاه مرزی اریز و شرق شجاعیه و تصویری مشابه در نقاط اصطکاک در کرانه باختری مانند شهر بیت المقدس و اطراف آن در حومه شهر رام الله و بر سر قبر یوسف در نابلس و اطراف جنین و اردوگاه آن. 🔊در حین پخش اخبار، سکوت مطلق در اتاق حکمفرما بود و به محض پایان آن، ابراز خشم از سوی آن مردان جوان در آن اتاق و اتاق های دیگر زندان ظاهر شد:این ظلم تا کی باقی می ماند؟ دومی با پایش به تخت می زند و فریاد می زند، سومی سرش را بین دستانش گذاشت و بدون هیچ حرفی فشار داد چهارمی با کف دست به سرش می زند و عبارات عصبانی یا ناشایست دیگر. ♨️ابراهیم روی لبه تخت نشسته بود و پاهایش را روی زمین آویزان کرده بود، دستانش را روی زانوهایش گذاشته بود و سرش را روی دستانش گذاشته بود ساکت بود. یکی از جوانان به او نزدیک شد و گفت: نظرت چیست ابراهیم؟ ابراهیم نگاهی به او کرد و گفت: وضعیت ما اینگونه است، جان و خون مردم ما میدان آزمایش های اسلو شده است، اگر در آن موفق می‌شدند، خوشبخت بودند و حالا که موفق نشدند چرا از آن خراش شروع نکنیم ⁉️این راه حل است همه فداکاری های انتفاضه اول بیهوده بود و اکنون که کار سیاستمداران و مذاکره کنندگان به بن بست ها رسیده است ، پس چرا تجربه را دوباره شروع نکنیم!! ♨️صدها یا حتی هزاران شهید خواهند افتاد و ده ها هزار نفر مجروح خواهند شد، و شما در می یابید که کسی می آید دوباره برای رفتن به اسلوی جدید پیشنهاد می دهد، یا اسمش را هر چه می خواهیدبگذارید، و به همین ترتیب بعد از هر دور جهاد و مبارزه مردم ما، سیاستمداران می آیند تا میوه را درو کنند.😠 چون در چیدن میوه قبل از وقتش عجله می کنند، با محرومیت از آن می شتابند، میوه بر درخت نمی ماند و وقتی چیده می شود، چون هنوز نرسیده است، فایده ای ندارد.😔 🔰این راه حل با قیام اول مردم ما بود و چون باید دوباره شروع کنیم، مبادا کسی به سراغ ما بیاید که تصور کند میوه رسیده است، وقت آن است که هر چه مردم ما برای آن فدا کرده اند از بین می رود. جوان پرسید: یعنی فکر می کنی اوضاع تا مدت ها به همین منوال ادامه پیدا می کند، ابراهیم لبخندی زد و گفت: بله، ادامه خواهد داشت و ادامه خواهد داشت چون همه چیز پر از مواد منفجره است و همه چیز به چیز دیگری مرتبط است و هر انفجاری، انفجارهای پی در پی را به همراه دارد؟ نه در مورد بیت المقدس، نه مرزهای1967 ، نه پناهندگان، نه شهرکها، و نه آب، و در میان مردم فلسطین کسی را نمی‌یابید که تا زمانی که این مسائل حل نشده باشد، قدمی به جلو بردارد. 🚫جوان گفت: چه کسی جرات انجام این کار را دارد؟ هزار نفر بر سر او فریاد می زنند و او را به خیانت متهم می کنند. بنابراین، همه چیز پیچیده است و مرد جوان درحالی که زخمش همچنان خونریزی می کند: و همینطور این پسرها بدون غرامت خود را جلوی اسلحه و تانک اشغالگر می اندازند که حرام و جایز نیست. و باید از این کار جلوگیری کرد، یک نفر باید جسارت و جرأت داشته باشد که بایستد و برای آنها تشویق کند، دیگر بس است این بیهوده است. 🇵🇸ابراهیم خندید و گفت: نه برادر، این بیهوده نیست، این پسرها پیروز می شوند، با شهادت در راه خدا زیرا نیتشان پاک و خالصانه است و این ضربه ای است که باید سهم خود را از خون ما بگیرد و بی شک کارها پیش خواهد رفت فردا درمی یابی که توده های مردمی بیشتر خشمگین شده اند و با این وجود آنها چیزها برمی دارند که هر کدام حمل کنند. پرچم و شمشیر در مقابل جلاد می کشد و دشمن تاوان این خونی را که از خون خود و آسایش او ریخته است، از امنیت و ثبات و اقتصاد و آب چشمه اش خواهد پرداخت. ⚠️مرد جوان با تعجب گفت: در حالی که توهم صلح با اشغال نفرت انگیز فرو ریخته است، تا کی به بازداشت ما در زندان ها ادامه می دهند؟ ابراهیم خندید و گفت: چند هفته طول نمی کشد، فقط چند هفته. ✍🏻فعالیتهای انتفاضه ادامه یافت،و شدیدتر شد، نیروهای اشغالگر تواناییها و همه روشهای خود را برای مقابله با آن جمع‌آوری کردند و مشخص شد که گردان هایی از تک تیراندازان نیروهای اشغالگر در بالای برجهای مراقبت در ایستهای بازرسی، یا شهرکها قرار داشتند و تصاویر گزارش هایی از بالای سر تظاهرکنندگان، تلویزیون ها در این باره نشان دادند، در حالی که یکی از سربازان، تظاهرکنندگان را زیر نظر داشت.
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل بیست و نهم 5⃣ ✍🏻... صدها شهید ومجروح در این روز نقاط اصطکاک، برخوردها، درگیری ها،و
فصل بیست و نهم 6⃣ ✍🏻.... تلویزیون ها تصاویر و گزارش‌هایی از تظاهرکنندگان نشان دادند، در حالی که یکی از سربازان، تظاهرکنندگان را زیر نظر داشت، با دوربین دوچشمی بزرگ، یکی از تظاهرکنندگان را شناسایی می کند و شروع به توصیف برای تک تیراندازی می کند که پشت اسلحه تک تیرانداز کنارش خوابیده است: تظاهرکننده، پیراهن زرد، با موهای بلند، سنگ در دستش اینجا سنگ می اندازد، می بینی؟ تک تیرانداز پاسخ میدهد: "بله، بله، من او را شناسایی میکنم" و اولین نفر میگوید: «او را از جاده خارج کنید.» ⚠️سپس آن سرباز گلوله‌ای شلیک میکند🥀 و مردان جوان اطرافش با عجله او را از زیر رگبار گلوله به طرف دیگر می برند. 💔 🚫آن سرباز، آن را برای دوستش تعریف کرد، چون به نقطه هدف اصابت کرده بود.که تایید می کند که او یک تک تیرانداز ماهر با توانایی و تجربه بالایی است. در مقابل این شهامت و جنایت، تعداد بیشتری از نیروهای امنیتی و پلیس فلسطین با تیراندازی علیه آنها و مردم و اطرافیانشان شروع به پاسخگویی کردند و عملیات تک تیراندازی آشکار با هدف قرار دادن حاملان سلاح، حتی عملیات پلیس آغاز شد. 🔻آنها برخی نقاط تجمع پلیس را بمباران کردند. دولت اشغالگر، آژانسها و رسانه‌های آن شروع به متهم کردن دولت خودگردان کردند که راه را برای خروج زندانیان از زندانها برای برنامه‌ریزی عملیات علیه اسرائیل باز کرده است و مشخص شد که با این کار راه را برای شروع عملیات هموار میکند. ⚠️اولین اقدام با هدف قرار دادن زندان (سنین) در نابلس بود که یکی از بخشهای آن توسط هواپیما بمباران شد. 🎯هدف محمود ابوحنود، در لبه ایستگاه بود و خداوند مقدر کرده بود که او زنده بماند، اما تعداد زیادی از پلیس و نگهبانان زندان کشته شدند و بسیاری دیگر مجروح شدند و درنتیجه، اقتدار بین طرف قرار گرفت. 🔰در مورد همه اینها در زندان بیتونیه دهها زندانی در اتاقهای یکی از بخشها محبوس هستند، در یکی از اتاقهای زندان، زندانیان :شیخ جمال و شیخ عبدالرحمن هم هستند یکی از جوانان فریاد زد: اینها هلیکوپترهای آپاچی در حال پرواز اینجا هستند. آنها را نمی بینید؟به پنجره اشاره می کند.جوان دیگری فریاد می زند: انگار می خواهند ما را بمباران کنند، هرج و مرج و سر و صدا در اتاق و اتاقهای دیگر شروع میشود، شیخ جمال جوانان را به حفظ آرامش و خویشتنداری فرا میخواند و نگهبانی را که پس از مدتی می‌آیند و طبق عادت نگهبانان با تنبلی و چوب به دست راه میروند، به وی میگوید که ما را به مکانی نامشخص ببر چرا که اتاق ها بمباران می شوند و پلیس پاسخ می دهد که نمی تواند، اجازه انجام این کار را ندارد. ♨️شیخ جمال از او می خواهد که افسر وظیفه را صدا بزند و او شروع به عذرخواهی می کند و خمیازه می کشد و شیخ جمال از پشت میله های در بر سر او فریاد می زند، جیغی که او را از مستی و تنبلی بیدار کرد. شیخ جمال گفت برای ما به افسر زنگ بزن، نمیفهمی چی میگم؟ممکنه محل بمباران بشه. 🌀پلیس با عجله به سمت تلفن انتهای راهرو می رود. آن را برمی دارد و با افسرش تماس می گیرد او می آید و می پرسد: چه اتفاقی افتاده؟ شیخ جمال برایش تعریف می کند که چه اتفاقی دارد می افتد. افسر سعی می کند به او اطمینان دهد که هیچ اتفاقی نمی افتد. اینجا ما در کنار شما هستیم، شیخ به او توضیح می دهد که هواپیماهای آپاچی اتاق ها را بمباران می کنند. برای هر اتاق یک موشک هدایت شونده خاص است، 🛑 افسر سعی می کند او را آرام کند و به او اطمینان دهد. شیخ بر سر او فریاد میزند میگوید ما اینجا در این اتاق نمی مانیم، تحت هیچ شرایطی. افسر پاسخ می دهد: چه کار کنم؟ شیخ پاسخ می دهد: «ما را از اینجا به دفتر و اتاق خود ببرید» . افسر پاسخ می دهد: «نمی توانم، چون دستوری ندارم.» 💯شیخ فریاد می زند: فرمانده خود را صدا کنید. مسئولیت اتفاقاتی که ممکن است برای ما بیفتد بر عهده ‌شماست. او می رود تا تماس بگیرد و جوانان دائما هلیکوپترهایی را که در اطراف ساختمان پرواز می کنند تماشا می کنند.
داستان شب به قلم مجاهد کبیر شهید القدس
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل بیست و نهم 6⃣ ✍🏻.... تلویزیون ها تصاویر و گزارش‌هایی از تظاهرکنندگان نشان دادند، د
فصل بیست و نهم 7⃣ ✍🏻... شیخ فریاد می زند: فرمانده خود را صدا کنید. مسئولیت اتفاقاتی که ممکن است برای ما بیفتد بر عهده ‌شماست. او می رود تا تماس بگیرد و جوانان دائما هلیکوپترهایی را که در اطراف ساختمان پرواز می کنند تماشا می کنند. 💯شیخ به مردان جوان گفت: درها را بردارید، تعدادی از جوانان در حالی که تخت آهنی را حمل می کنند، جلو می آیند و آن را جلو در می اندازند، بارها و بارها به سمت در می آیند، تا اینکه در از جای خود تاب می خورد و به همین صورت در باز می شود به اتاق دوم ❌همه به راهروی جلوی اتاق ها رفتند و ناگهان نیروهای مسلح به چوب و گاز، سپر و وسایل کامل پوشیده از دور آمدند. و فرمانده محل در راس آنها بود و زندانیان شروع به فریاد کردند، هلهله و فریاد زدند یکی از جوان ها گفت: از خودت خجالت نمی کشی ما بین موشک های اشغالگر و تفنگ و قنداق تو هستیم از خودتان خجالت بکشید. ⚠️فرمانده محل برسر سربازان خود فریاد می زند که بایستید و عقب نشینی کنید و با شیخ جمال شروع به مذاکره کرد و شیخ جمال ماجرا را برای او توضیح داد و به آنها اجازه داد در راهرو و میادین حضور داشته باشند و در صورت لزوم به اتاق ها و دفاتر پلیس بروند و در آنجا پنهان شوند. 🔰وقایع و تحولات به سرعت دنبال شد، زیرا در برابر زشتی اعمال و ظلم ماشین جنگی ارتش اشغالگر، بسیاری به فکر قیام هایی افتادند که خساراتی به اشغالگران و شهروندان آن وارد کنند. چندین تلاش برای انجام عملیات های شهادت طلبانه در داخل مرزهای رژیم صهیونیستی یعنی سرزمینهای اشغال شده سال 1948 اتفاق افتاد. 🔻برخی از این تلاش‌ها به موفقیت نسبی دست یافتند، با کشتن برخی از آنها. اما بیشتر آنها ضعیف و باعث آسیب دیدگی شدند، اما شروع به گسترش فضای ترس نمودند. ⚠️ در بسیاری از موارد، برخی از مردان جوان توانستند با تفنگ های خود به سرزمینهای اشغالی 1948 وارد شده در آن نفوذ کنند و در آنجا شروع به تیراندازی به سمت کسانی که در بازار، خیابان یا مردم بودند بکنند. در ایستگاه، عده ای کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، سپس پلیس و نیروهای امنیتی دشمن اطراف او را می گیرند و او را می کشند یا دستگیر می کنند. 😔 🆘هر روز خیل عظیمی از مردم برای عزاداری بر پیکرهای شهدا بیرون می‌آیند و از عصبانیت می غرند و خواهان انتقام میشوند. انتقام، و اینکه دشمن باید تاوان جنایاتش را بپردازد. 🕎نیروهای اشغالگر با استفاده از هلیکوپتر و هواپیما، مواضع نیروهای امنیتی و انتظامی این مرجع را مورد هدف قرار دادند، به طوری که ابتدا به دور آنها حلقه زدند، سپس آنها را تخلیه کردند،و بعد بمباران و منهدم کردند که گویی می خواستند پیامی را منتقل کنند. این پیام به مقامات بود که اگر اوضاع ادامه پیدا کند، نابود خواهند شد همانطور که هستند. ❌مقامات خطری را احساس کردند که هواپیماهای اشغالگر یکی از زندان های زندانیان سیاسی مخالف را بمباران می کنند، پس شروع به آزاد کردن برخی از آنها کرد، برادرم حسن آزاد شد و بقیه به ساختمان های عمومی ناشناخته منتقل شدند. ♨️همانطور که در مورد ابراهیم اتفاق افتاد، آنها در آنجا بازداشت شدند. دولت باراک سقوط کرد و انتخابات جدیدی در اسرائیل برگزار شد و آریل شارون قصاب معروف به ریاست دولت رسید و مشخص شد که اوضاع به سمت تشدید و پیچیدگی پیش می رود.
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل بیست و نهم 7⃣ ✍🏻... شیخ فریاد می زند: فرمانده خود را صدا کنید. مسئولیت اتفاقاتی که
فصل سی ام 1⃣ 📊طبق آماری که روزنامه های اسرائیلی منتشر کردند، در ماه اول انتفاضه الاقصی که پس از بازدید شارون از مسجد الاقصی در 28 سپتامبر سال 2000 صورت گرفت نیروهای اشغالگر نزدیک به یک میلیون گلوله به سمت تظاهرکنندگان فلسطینی در غزه و کرانه باختری شلیک کردند.😱 🕎 رهبران اسرائیلی حکومت اشغالگر اعم از ایهود باراک یا آریل شارون که پس از او آمدند به فرماندهان نظامی خود چراغ سبز نشان دادند تا قیام را سرکوب کنند، آن را بشکنند و ریشه های آن را قطع کنند و به سربازان خود دستور دادند که تظاهرکنندگان را درو کنند. و مردم ما کوتاه نیامدند، درنگ نکردند، عقب نشینی نکردند و از خود دفاع کردند.✌️ ♨️جوانان با نیروهای اشغالگر درگیر می شوند و بدون فکر و تردید جان خود را بر دوش می کشند و در مقابل امواج ظلم و کشتار و تروریسم سازمان یافته دولت اشغالگر و ارتش جنایتکار آن می ایستند با شور و شوق بسیاری از آزادگان مردم فلسطین، بدون توجه به اختلاف عقیدتی، باور های سیاسی و وابستگی های تشکیلاتی شان برخاستند و اسلحه به دست گرفته و تصمیم گرفتند از جان مردم خود در برابر جنایتکاری دولت مافیایی که همیشه شعار دموکراسی و حقوق بشر سر داده است دفاع کنند.👍 ⚠️با بی عدالتی اشغالگران جنایتکار، اسلحه را بالا آورده و شروع میکردند به قتل و کشتار، جام تلخی که مردم ما در نوار غزه، در رام الله ، در نابلس و در تمام شهرها و روستاهای این کشور چشیدند. 🇵🇸هسته های چریکی جوان شروع به جمع آوری نقشه و کار کردند تا سربازان اشغالگر و شهرک نشینان را به اسارت بگیرند و تلفاتی به اشغال وارد کنند و نیروهای روند اسلو هنوز آنجا بودند. (تشکیل خود گردان) قبل از وقوع قیام از ضرباتی که به آن وارد آمد ضعیف شده بود از ابتدا نتوانستند قوی کار کند، بنابراین ضعیف شروع به کار کرد، اما قابلیت توسعه را داشتند در مورد جنبش فتح که اعضای آن در سرتاسر مراجع پراکنده بودند، بر جوانان کنترل نداشتند و جوانان با اسلحه و توانایی و تصمیم و عزم قاطع به راه افتادند. مبارزه مسلحانه با اشغالگر غاصب جنایتکار را بار دیگر از سر گرفتند. 🔻مهند ابو حلاوه در 30 اکتبر دو نگهبان شعبه بانک ملی در بیت المقدس شرقی را کشت و گردان های شهدای الاقصی را مسئول این عملیات اعلام کرد و بدین ترتیب نامی را که توسط گروه های جنبش فتح که شروع به عملیات مسلحانه کردن را اعلام کرد. آنها با نام گردان های شهدای الاقصی که حسین عبایات بر آنها گذاشته بود فعالیت می کردند و توانایی و شهامت او برای فرماندهی گردان های منطقه بیت لحم و بیت جلا و ده ها رزمنده و مقاومت همراهانش خواب را از چشم سربازان اشغالگر و شهرک نشینان ربوده بودند.✌️ 💯حسین عبایات درشهرک(جیلو) در حومه بیت المقدس، در نهم نوامبر ماه سال 2000 در غزه ترور شد و در غزه اولین گروه از گردان های شهدای اقصی تشکیل شد و عملیات خود را علیه نیروهای اشغالگر و شهرک نشینان آغاز کردند و جمعیت انبوهی که در بسیاری از مناطق به ویژه برای تشییع پیکر شهدا به خیابان ها ریخته بودند، شروع به سر دادن شعارهای تندی علیه نمادهای مرحله قبل که با همکاری اسرائیل و آمریکایی ها خاتمه یافته بود کردند. 🔰 این جمعیت مکرر شعار آزادی اسرای را میدادند که در مراکزی به اسم نیروهای مخالف نگهداری می شدند، گاه درخواست آزادی آنها، توده ها را شوکه کرده بود. دیوارها فرو ریختند، زندان ها باز شدند و کسانی که در آن بودند آزاد شدند. 🇵🇸ابراهیم و برادرانش آزاد شدند و صدها مجاهد در غزه و کرانه باختری، که بلافاصله شروع به آماده شدن برای ایفای نقش خود در حفاظت از مردمی کردند که در معرض جنگ، دزدی دریایی ارتش اشغالگر قرار گرفته بودند. 🔰یکی از این مجاهدان هنگامی که نگهبانانش به او خبر دادند که آزاد می شود، احساساتی نشد و عجله نکرد تا خود را برای رفتن آماده کند، بلکه نشسته بود و تکان نخورد و از این موضوع تعجب کردند و از او درباره این کارش پرسیدند گفت: نمی خواهد برود و می توانند او را تا مدتی دیگر نگه دارند، او را حمل کردند و به دست و پاهایش دستبند زدند و در ماشین گذاشتند و به سمت محله اش بردند دستبندش را باز کردن و از ماشین بیرونش کردند. ♨️ بازگشت ابراهیم از زندان را جشن گرفتیم و اسراء و یاسر در حالی که او آنها را می بوسید و با آنها بازی می کرد به گردن او چسبیده بودند و از بازگشت او خوشحال شدند و تعداد زیادی از دوستان و همسایگانش در خانه به استقبال او آمدند و به او تبریک گفتند. 🇵🇸ابراهیم از این رو فرصت را غنیمت شمرده و در حضور همگان در مورد دروغ صلحی که بر مردم ما به فروش رسیده و تلاش و مجاهدت و فداکاری آنها را در طول یک سال و سالهای انتفاضه اول را به هدر داده است صحبت کرد،اینکه شریک صلح دیروز، شبانه روز سلاخی می کند و نسبت به ما هیچ رحم و شفقتی نشان نمی دهد.
فصل سی ام 2⃣ ✍🏻... اینکه شریک صلح دیروز، شبانه روز سلاخی می کند و نسبت به ما هیچ رحم و شفقتی نشان نمی دهد . 🔰ابراهیم بار دیگر تاکید کرد که ایده صلح با اشغالگران دروغی است که برای مردم ما عرضه می شود و هر از چند گاهی برای فریب مردم ما از طریق آزادی و کرامتشان به بازار عرضه می شود، اشغالگران مجبور شدند تحت فشار حملات از جنوب لبنان فرار کنند. 💯 اشغالگران در سال 1993 آماده فرار از غزه و کرانه باختری بودند در روزی که مقاومت با ضربات خاص خود کورشان کرده بود و بسیاری از رهبران آن، در آن زمان فریاد زدند که این کار را انجام خواهند داد. ⚠️ بنابراین ما فلسطینی ها آمدیم. و نردبانی را گذاشتیم تا دشمن ما از درخت جنایاتش پایین بیاید و نه تنها او را از مخمصه رهایی بخشیدیم بلکه خود را نیز درگیر کردیم درقراردادهایی که در آن حق او را بر سه چهارم سرزمین خود به رسمیت شناختیم و ما درگیر هماهنگیهای امنیتی و موافقت‌نامه‌های همکاری برای زدن مقاومت شدیم، مردم شریف دستگیر شدند، به زندانها انداخته شدند و ظلم و شکنجه در حق آنها انجام شد، به زبان ساده ما تبدیل به محافظه کار شدیم.😔برای امنیت اشغالگر ، ❌ با این همه چه به دست آوردیم؟ امتناع او از به رسمیت شناختن حقوق ما. و وقتی به آن پایبند بودیم جهنم ماشین جنگی خود را به روی ما ومردم ما گشود و در اینجا روزانه ده ها شهید می دهد و صدها زخمی و مجروح می دهد و اینجا هم هلیکوپترهای آمریکایی، موشک های خود را به سوی مردم شریف ما شلیک می کنند. 🇵🇸مردمی از هر جناحی که روح آزاده و سرافرازشان از پذیرش، تسلیم و تعظیم در برابر عیاشی اشغالگران سرباز زده است. 🔰ای برادران، این سرزمین، سرزمین مقدس و پاک و مبارکی است که خداوند درباره ی آن فرمود: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(سوره اسرا_آیه1) پاك [و منزه] است ذاتی كه شبى بنده اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی اى كه در پیرامونش بركت نهاده ایم، برد تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم، اوست كه شنوا و بیناست.» ♨️این سرزمین، سرزمین سفر شب و معراج است، سرزمینی مبارک، و سرزمین بندگی و جهاد تا روز قیامت است. و نمی تواند کسی جلوی این کار را بگیرد تا به یاری خداوند امیدهای ما برآورده شود. توده های عربی و اسلامی با واقعیت درفلسطین تعامل کردند و در پایتخت کشورهای خود از رباط تا صنعا تا جاکارتا به خیابان ها ریختند و میلیون ها نفر در حمایت از قیام فلسطین و علیه جنایات و ظلم به خیابان ها آمدند و شعار علیه قتل‌عام های اشغالگران دادند، و صدایشان بر خیبر، خیبر، ای یهودیان میپیچد... لشکر محمد برمیگردد و فریاد میزند: انتقام، انتقام... ای تیپهای قسام. ♨️در اوائل ماه ژوئن مرد جوانی در ساحل تل‌آویو از ماشین پیاده میشود و با لبخندی مطمئن بر لبانش، به سمت شهربازی کنار ساحل میرود و جمعیت زیادی از مردان و زنان جوان را میبیند. در مقابل یکی از شهربازی ها شلوغ با اطمینان و آرامش در میان آنها می لغزد و دکمه جلیقه را با دست فشار می دهد 🥀صدای انفجار کر کننده ای طنین انداز می شود، فریاد و ناله بلند می شود و آمبولانس ها، پرسنل امنیتی، پلیس و کارشناسان مواد منفجره هجوم می آورند ده ها کشته و زخمی به جا میگذارد.✌️🇵🇸 🅾در اتاق مادرم نشسته بودیم و می خواستیم به اتاق خود برویم که برنامه های معمولی تلویزیون قطع شد و پخش زنده از محل شروع شد و بیانیه هایی در محکومیت و نکوهش این عملیات تروریستی😏 آغاز شد. از همه طرف به ابراهیم نگاه کردم که انگار به او میگفتم: نظرت در این مورد چیست، او منظور مرا فهمید و گفت: مگر نمیبینی این دنیای ظالم، هشت ماه متوالی مردم ما را سلاخی میکنند و ارتش اشغالگر در حال خون ریختن است. 🆘 با سلاح های جهنمی بر سر ما، و با استفاده از زرادخانه سلاح های پیشرفته خود علیه ما، هواپیماها، تانک ها و تمام سلاح هایش و جهان در حالت کر و لال قرار دارند. ✅ در هر عملیاتی از طرف ما، مظلومان، شکست خورده اند. و حزب ستمدیده ای که حق خود را برای حداقل زندگی آزاد و شرافتمندانه مطالبه می کند، حتی از طرف برخی از مردم ما، صداهای نکوهش کننده ی بر آنها بلند می شود، اما همه اینها بی ارزش است. میلیون ها نفر از رباط تا جاکارتا روزها است که در خیابان ها تهدید می کنند و این را مطالبه می کنند، آیا جهان آن را نشنید؟ آنها شعار می دهند. انتقام، انتقام، ای تیپ های قسام. ♨️توده های ملت ما چه انتقامی غیر از این می خواستند، اگر توده های ملت ما این را می خواهند و این حق ماست که از خود دفاع کنیم، پس چه ضرری دارد؟ 🆘در ماه ژانویه ، نیروهای اشغالگر با هلیکوپترها، هواپیماها، تانک ها و موشک های خود تلاش کردند..
داستان شب به قلم مجاهد کبیر شهید القدس
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل سی ام(پایانی)3⃣ ✍🏻دشمن تلاش کرد تا نیروهای ویژه خود را با روش های مخرب خود با است
فصل سی ام(پایانی)4⃣ ✍🏻... با آن دشمنی که این همه توان نظامی را دارد، علیرغم سادگی سلاحهای ما، و عدم تدبیر ما، به یاری خداوند معادله جدیدی در درگیری ایجاد خواهیم کرد، ما در علم ترور تعادل ایجاد خواهیم کرد. 💯 بازدارندگی ما را بمباران می کنند پس ما آنها را بمباران می کنیم، خداوند از عمر بن خطاب راضی باشد که گفت: والله لو لم اجد الا ذر لحاربتهم «به خدا سوگند اگر جز دانه جو چیزی نمی یافتم با آن می جنگیدم.» ♨️ما الحمدالله خیلی از چیزهایی که بهتر از (جو)است و باید باشد داریم ما باید با هر چه داریم با آنها بجنگیم و همیشه باید برای توسعه آن توانایی ها تلاش کنیم، زیرا ما در ابتدای راه آن نبرد هستیم که رسول خدا (ص) بر او در حدیث صحیح ذکر شده در این مورد به ما گفته است: قیامت نمی آید تا با یهود بجنگید تا سنگ بگوید ای مسلم یا عبدالله این یهود پشت سر من است بیا او را بکش این روز می آید و نزدیک است ان شاء الله . "متفق علیه" 🅾ابوعلی مصطفی دبیر کل جبهه مردمی از ماشين خود پیاده شده و از پله های دفترش در ساختمانی درشهر رام الله بالا می رود و دقایقی پس از نشستن او روی صندلی دفترش یک هلیکوپتر آپاچی نزدیک می شود و آنرا نشانه میگیرد و میزند وساختمان و دفتر را بمباران می کند. 😔 ❌فریادها و اعتراض خجالت آمیز رسانه های اسرائیلی بلند می شود که چگونه نیروهای اشغالگر یک شخصیت سیاسی و یک رهبر فلسطینی را هدف قرار میدهد و جهان متمدن چشمان خود را می بندد و گوش خود را کر می کند. 💯چندهفته بعد، دو مرد جوان یک هفته را در هتل حیات در بیت المقدس سپری میکنند، جایی که وزیر رهوام زعیوی (یهودی افراطی که خواستار اخراج فلسطینی‌ها است) است، وی ژنرال ارتش اشغالگر بود و به عنوان نخست‌وزیر برای جنگ خدمت میکرد علیه آنچه که تروریسم فلسطینی می نامید. 😡 🔻هنگامیکه در ساعت مقرر می خواست اتاقش را ترک کند، کمی بعد از ساعت هفت، یکی از جوان ها با او ملاقات می کند و او را به نام صدا می کند. یک لحظه بعد گلوله هایی از اسلحه آن مرد جوان شلیک می شود و آن جنایتکار کشته می شود. ✌️ 🛑دو مرد جوان به سمت ماشینی در پارکینگ هتل می روند و از آنجا حرکت می کنند تا محل را ترک کنند. درعرض چند دقیقه جهان در هتل و اطراف آن برعکس میشود دولت اشغالگر تهدید میکند و صداهایی به طرف فلسطین بلند میکند تا که مقاومت را متوقف کند، عملیات استشهادی را متوقف کند و گلوله‌های خمپاره را متوقف کند. 🇵🇸ابراهیم با شنیدن آن صداها و فریادها لبخند میزند و میگوید: این طولانی نخواهد بود... این طولانی نخواهد بود، زیرا اشغالگر به ما اجازه چنین کاری را نخواهد داد، به حمله خود ادامه خواهد داد و ما را برای زانو زدن از خواسته های مان متوقف میکنند. 🆘حاکم و جلاد ما یک اشغالگر است و ما نمی توانیم زانو بزنیم و از همه حقوق خود دست بکشیم چون دشمن ما را قبول نمی کند تا ما این کار را نکنیم دیری نخواهد پائید و دشمن ما دوباره به ما فشار خواهد آورد که تسلیم شویم و البته ما تسلیم نخواهیم شد. او با این تصور علیه ما کشتار و تجاوز را از سر خواهد گرفت. ما قبول می کنیم پس باید به آمادگی و آماده سازی ادامه دهیم. بیا حسن بیا... 🇵🇸ابراهیم و حسن و سومین جوان عدنان به سمت خان یونس می روند و در آنجا با یکی از مجاهدین آشنا می شوند و با او به مغازه تراشکاری و ضایعات آهن در خیابان جلال میروند و در آنجا کار می کنند. برای تهیه موشک و توپ. 🔰روش کار را برای صاحب کارگاه و مجاهد دیگر توضیح می دهند، سپس به کارگاه دیگری می روند تا صاحب آن را هم آموزش دهند، سپس به کارگاه چهارم و پنجم می روند. 🔻 جوانی از گردان های شهدای الاقصی در حالی که کیفی در دست دارد در مرکز تل آویو از ماشین پیاده می شود و با سرعتی ثابت به سمت یکی از تالارهای عروسی که مملو از اشغالگران است پیش می رود. کوله را باز می کند و یک اسلحه کلاشینکف ، چند گلوله و چند نارنجک دستی را بیرون می آورد و نزدیکتر می شود و شروع به تیراندازی و پرتاب بمب می کند. سپس آتش بیشتری شلیک می شود تا اینکه نیروهای بزرگی از ارتش اشغالگر آمدند و با او درگیر شدند. 🕊پس از کشته و مجروح شدن ده ها نفر از آنها او به بالاترین درجه درآسمان ها برخاست.🥀 🚨هواپیماهای پیشرفته ارتش اشغالگر، مجاهدین، فعالان و جوانان فلسطینی را در سرتاسر کشور بمباران می کنند. ماشین جنگی اشغالگر بدون ملاحظه جان می گیرد و سربازانش پشت تانک های سنگین، هلیکوپترها، سلاح های مدرن و بولدوزرهای عظیم هر چه در مسیر آنها اعم از منازل و کارگاه ها و مزارع مجاهدین می آید را می بلعند. 🇵🇸و چریک های مردم فلسطین برای تهیه مواد منفجره از مواد اولیه مانند کود و برخی موادی که از آن کمربند درست می کنند و روی کمربند و کمر می گذارند و به عمق دشمن وحشی می روند تا جامی را بچشند که شبانه روز به مردم ما می نوشانند.
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل سی ام(پایانی)4⃣ ✍🏻... با آن دشمنی که این همه توان نظامی را دارد، علیرغم سادگی سلاح
🇵🇸اشک در چشمان مادر حلقه زد و دستش را تا انتهای روسری اش دراز کرد و اشک هایش را قبل از اینکه روی گونه هایش غلت بخورد پاک کرد و گفت: خدا توفیق دهد پسرم،خدا توفیق دهد و برآورده کند...💔
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل سی ام 5⃣ ✍🏻... عملیات ها در وسط شهرهای بزرگ بیت المقدس،تل آویو، حیفا، نتانیا و اشد
فصل سی ام(پایانی) 6⃣ ✍🏻... اشک هایش را قبل از اینکه روی گونه هایش غلت بخورد پاک کرد و گفت: خدا توفیق دهد پسرم، خدا توفیق دهد و برآورده کند. سپس او را در آغوش گرفت و او را بوسید، دستان و سر و اسلحه اش را بوسید و به او توصیه کرد که اگر هجوم آوردی دریغ مکن و به عقب نگاه نکن، پسرم مبادا هیچ ترسی به تو سرازیر شود. تو در دین خدا هستی ای حبیب من و خداحافظ در بهشت ابد. با برگزیده محبوب ما خداحافظ ای خوشی دلم خداحافظ محمد💔 🇵🇸مادر او را می بوسد محمد سرش را خم می کند و دست مادرش را می بوسد و می رود و می گوید: تلفن همراهت را باز بگذار تا من با تو برای آخرین بار خداحافظی کنم.😭 ♨️محمد خدا حافظی کرد و ام نضال روی سجاده اش می نشیند و برای خداوند از ته دل برای موفقیت و قبولی فرزندش دعا میکند. محمد از سیم خاردارهای اطراف شهرک اتزیون عبور می کند و به سمت مؤسسه مذهبی نظامی در آنجا می رود و تلفن همراه خود را باز می کند و یکی از دکمه های آن را فشار میدهد. ام نضال کنار تلفن می ایستد و می گوید: «اینجا هستم،ای خوشی دلم» 💔سپس محمد با صدای آرام و مطمئن به او می گوید : «من اینجام مادر، به هدفم رسیدم» . ای جانم خداحافظ مادر و تو را در باغ های سعادت ببینم. ای عشق من دستگاه را باز نگه می دارم تا صدای نبرد را بشنوی. 🇵🇸دستگاه را روی کمربندش می گذارد. و با فریاد اللَّهُ اکبر خیبر خیبر به داخل ساختمان هجوم میبرد و بمب های او یکی پس از دیگری را پرتاب می کند. سپس به صالون هجوم می آورد. 💔مادر صدا را می شنود :خدایا تیرش خطا نرود در تیراندازی و پرتاب شکست نخورد ای رب العالمین😭 و تبادل آتش با نیروهایی که به محل شتافتند آغاز می شود و محمد در حال گفتن شهادتین می افتد. شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و شهادت می دهم که محمد رسول الله است. حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که مرا به شهادتش کرامت بخشید و از خداوند می خواهم که مرا با خود در سرای رحمتش محشور کند.🕊 ♨️مردم جمع می شوند و یکی از همسایه ها به ام نضال نزدیک میشود و از او می پرسد: او خداحافظی کرده و تو می دانی که او می میرد. او در راه خدا و به خاطر بیت المقدس و الاقصی بهایی ناچیز است. ملت ما، و امیدوارم خداوند رحمت خود را بر ما قرار دهد و همه ما را در محضر برگزیده محبوب صلوات الله علیه جمع بفرماید. 🔰فیجمعنا جمیعا فی مقعد صدق عند ملیک المقتدر... 💯موبایلم زنگ خورد، گوشی را برداشتم و صدای ابراهیم را از همین اطراف شنیدم: سلام احمد مشتاقانه گفتم: علیکم السلام و رحمة الله و برکاته..😍 🔻 کجایی مرد چند وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده بود زنگ زدم! تو چطوری خوبی؟ سلام مرا خانواده برسان؟ سلام مرا به همه برسان و از جانب من بوسیدن اسراء و یاسر را فراموش نکن. ❌پرسیدم به دیدن آنها می‌آیی ؟ مدتی است که تو را ندیده اند، پاسخ داد: نمی دانم، سعی می کنم، اما می دانی که من چقدر سرم شلوغ است، پرسیدم: چی شده ابراهیم؟ خندید و گفت: می دانی احمد، امشب رؤیایی چون طلوع فجر دیدم، دیدم که احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جمله در ابوهریره را می خواندم .خدا از او راضی باشد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :قیامت برپا نمی شود تا اینکه مسلمانان با یهود نبرد کنند و مسلمانان آنها را بکشند، تا زمانی که یهود پشت سنگ ها و درختان پنهان شود سنگ و درختان میگویند : ای مومن، ای بنده خدا این یهود پشت سر من است پس بیا و او را بکش جز غرقد که از درختان یهود است. ♨️از جمله عبد الله بن حواله روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ِ ِإنَّكم ستجنِّدونَ أجناًدا جنًدا بالشَّام وجنداً بالعراق وَ جنداً بالیَمَن فقلتَ:یا رسول الله َخر لي قالَ: عَلیکَ بالشّام فَمَن أبی فلیلحَقْ بیمینه ولیسق من ُغُدره فإن َّ اللهَ قد تكفَّ لی بالشّام و أهله لا تزال طائفة من أمتي على الدین ظاهرین، لعدوهم قاهرین، لا یضرهم من خالفهم ِإلا ما أصابهم من َّ َأْلواء، حتى یأتیهم أمر الله. وهم كذلك"، قالوا: یا رسول الله وأین هم؟ قال: "ببیت المقدس وأكناف بیت المقدس (رواه الطبرانی فی المعجم الکبیر) ترجمه: «شما لشکر ها، لشکری در شام و لشکر در عراق ولشکری در یمن خواهید یافت گفتیم :ای رسول خداما افتخار همراهی کدامش را داشته باشیم، فرمود :باید به شام بروید که خداوند شام را برای من عنایت کرده است. گروهی از امت من در دین خود پیروز می شوند و بر دشمن خود غالب میگردند کسانی که با آنها مخالفت می کنند به آنها ضرر نمی رسانند مگر آنچه از مصیبت به آنها رسیده است تا این که فرمان خدا به آنها برسد و آنها چنین هستند گفتند یا رسول الله کجا هستند فرمود: سوگند به خدا در بیت المقدس و اطراف بیت المقدس هستند....
🇮🇷سربازان عصر ظهور🇵🇸
#خار_و_میخک فصل سی ام(پایانی) 6⃣ ✍🏻... اشک هایش را قبل از اینکه روی گونه هایش غلت بخورد پاک کرد
فصل سی ام ✍🏻عبدالله بن حواله رض فرمود: ای رسول خدا برای من کشوری بنویس که در آن باشم، اگر می دانستم که می مانی، چیزی را بر نزدیکی غیر تو انتخاب نمی کردم. سه بار گفت به شام برو وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله کینه او را نسبت به شام دید، فرمود خداوند فرموده : ای شام، ای شام، دست من، بر تو ای شام، تو نخبه من از دیار من هستی، بهترین بندگانم را در تو می آورم، تو برکت و تازیانه عذاب منی تو کمیابترین آنها هستی و جمع نزد توست، و در شب سفر معراج ستونی سفید دیدم که گویا مرواریدی است که فرشتگان حمل میکنند، گفتم :چه چیزی حمل میکنید؟ گفتند :ما ستون اسلام را حمل می کنیم، به ما دستور داده شد که آن را در شام قرار دهیم. ♨️در حالی که خواب بودم دیدم کتابی از زیر بالش به صورت مخفیانه بیرون می زند، پس گمان کردم که خداوند اهل زمین را رها کرده است. از دیدگان من پیروی کرد و نوری روشن در دستان من بود تا آن که در شام قرار گرفت، هر که از پیوستن به شام امتناع ورزد، به حق خود کاسته است،زیرا خداوند به شام و مردمش عنایت کرده است. 💯 بعد دیدیم احمد روزه گرفتم و دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من می گوید امروز با ما صبحانه بخور ای ابراهیم، منتظرت هستم😭 💔فریاد زدم یعنی این ... قطع کن؟فریاد نزن احمد، فریاد نزن، من نهایت احتیاطم را می کنم اما این دعوتی است که رد نمی شود. 💔خداحافظ احمد و دستگاه خاموش شد. کمی سر جایم ماندم و اشک در چشمام جمع شد مطمئن بودم که حرف خداحافظی بود بعد شروع کردم به بالا رفتن از پله ها در طبقه دوم مریم و دیدم که داره بهم نگاه میکنه و لبخند میزنه گفتم "با تو صحبت کرد؟" لبخندی زد و گفت: "بله، اما در رؤیای خواب از من خداحافظی کرد احمد، خداحافظی که هرگز فراموش نمی کنم، تا زنده ام، مرا به اسراء و یاسر سفارش کرد.😭 🆘مریم لبخند می زد و اشک از چشمانم سرازیر شد و اشک داغ روی گونه هایم جاری شد که لبخند زد و گفت: داری گریه می کنی احمق، چه بلایی سرت آمده...؟! 🆘 صدای انفجار هنگام بمباران بلند شد. هواپیمای آپاچی، ماشینی که ابراهیم با آن سفر می کرد را هدف قرار داد، احساس کردم قلبم از تپش افتاده است پس بلند شدم و دویدم، هزاران نفر به سمت ماشین سوخته هجوم آوردند و شنیدم که عده ای تکرار می کردند که این ابراهیم الصالح است. 🇵🇸 بقایای ابراهیم را جمع کردم و روی یکی از زنبیل ها حمل کردیم،😭 جمعیت مانند دریای خروشان دور بدن او هجوم آوردند. مریم درب خانه ایستاد و روسریش را دور سرش حلقه کرد تا موهایش را بپوشاند و لبخند از لبانش پاک نمی شد و صدای غرش مردم بلندتر از همیشه بلند شد. صدای غرش جمعیت، سمت راست او یاسر، سمت چپ او اسراء است و مادرم به پشت سرش نگاه می کند که با انتهای روسری اشک هایش را پاک می کند. در همان لحظه بیرون آمدن محمود از خانه به در رسیدم، یاسر را بر دوش گرفتم و محمود اسراء را روی دوش اش گرفت، دستم را به سمت مریم دراز کردم و محمود دست خود را دراز کرد، ناگهان هر کدام یک اسلحه کلاشینکف برداشتیم. 🇵🇸هر دو تفنگ را برداشتیم بالای سرمان بردیم و در حالی که جمعیت پشت سرمان خیبر، خیبر، ای... یهودیان را تهدید می کردند، به راه افتادیم... لشکر محمد باز خواهد گشت. بسم الله ، اللَّهُ اکبر... بسم الله خیبر آمده با جان و خونمان فدای تو ای شهید... با خونمان با جانمان فدای تو فلسطین... میریم بیت المقدس... شهدای میلیونی و از کوچه های فرعی هزاران نقابدار بیرون آمدند از تیپ های شهید عزالدین قسام با لباس شناخته شده خود در صف های بی پایان صف کشیده و پرچم های سبز را برافراشته بودند. 🇵🇸گردان های شهدای الاقصی با لباس شناخته شده خود در صف های بی پایان با برافراشتن پرچم های زرد رنگ از گردان های قدس پرچم های سیاه را برافراشته و دیگران سلاح های خود را حمل می کنند و آنها را در هوا به انواع مختلف برای وداع با شهید تکان میدهند.✌️ 🇵🇸در حالی که یاسر را روی دوشم با دست دیگرم گرفته بودم، تفنگم را تکان می دادم. تصاویر و موقعیت های سخنان ابراهیم از ذهنم خارج نمی شد، مخصوصا آخرین حرف هایی که وی به من زد.😭 ❌داستان عشق من اگر بتوان آن را یک داستان عاشقانه نامید ومن به این معنی پی بردم که داستان ما، یک داستان فلسطینی ست،تلخ، بدون جایی برای بیش از یک عشق و یک شور💔 ✍🏻این رمان در سلول های زندان بئرسبع به پایان رسیده تراژدی نویسنده و همراهانش در زیر زمین زندان های اشغالی با فصل سی ام ادامه دارد زندان بئرسبع سپتامبر 2004 ۰ پایان۰ نویسنده داستان بعد از نبردی جانانه و زمانی که دشمن صهیون را به زانو درآورده بود با شهادتش دشمن را خوار و ذلیل کرد، با شهادتش به مکتبی بر گرفته از مکتب امام حسین تبدیل شد. 🇵🇸مکتبی برای آزادی قدس🇵🇸