حاجعلیرضاپناهیان :بچہهاسابقہنشون
دادھبرایتمنایشهادتنبایدبہسابقہخودت
نگاھکنیراحتباش ...
مواظبباششیطوننگہبهتولیاقتنداری...!
#اللهمالرزقناشهادة
#انـقلابےنویــس
بارالها
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم
تو خطاهایم را
من عطاهایت را (:🌱
#انـقلابےنویــس
انقلابینویس
زخماتــوقــربوݩ😭 #محرم🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم💔 @sarbaazanemonji
حضرتعباساومدنزدِارباب اومد محضر اباعبدالله،السلام علیك یا سیدی،یا مولای♥️
انقلابینویس
حضرتعباساومدنزدِارباب اومد محضر اباعبدالله،السلام علیك یا سیدی،یا مولای♥️
صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم😭💔،ابی عبدالله یه نگاهی كرد،آی عزیز دلم،ابی عبدالله بهش گفت:تو برادر منی،تو علمدار منی😔
انقلابینویس
صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم😭💔،ابی عبدالله یه نگاهی كرد،آی عزیز دلم،ابی
حضرت یه نگاهی بهش كرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری😔،چی گفته حسین؟صدا زد عباس كجا می خوای بری،اگه تو بری لشكرم از هم می پاشه،اگه تو باشی همه هستن،اگه تو نباشی هیچ كی نیست😭 داداش،عباس اصرار كرد،ابی عبدالله اجازه داد💔
@sarbaazanemonji
انقلابینویس
حضرت یه نگاهی بهش كرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری😔،چی گفته حسین؟صدا زد عباس كجا می خوای
حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علمِ امامت داره،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد
انقلابینویس
حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطف
دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه😭💔💔،
چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم😔،
دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، حیف این دستا نبود از بدن جدا شد،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، 🖤
انقلابینویس
دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه😭💔💔، چرا رو زمین افتاده،دو
یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَخا😓،
حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده برا اولین بار،دیگه عباسم رفتنی است😔،
رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،
تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟
،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید😭
انقلابینویس
یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَ
اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟ میشناسی اطرافت برادر از دست داده هارو؟
برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه شب تاسوعا نبود
نمی گفتم،عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،ادمو داغون میکنه،تا رسید،نگاه كرد،
ابی عبدالله اول گفت:
الان انكسر ظهری،ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،
هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست😭،
برم جلوتر،
و قلت حیلتی،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟
آقا امام زمان ببخشید،می دونید و قلت حیلتی یعنی چی؟
یعنی بیچاره شدم😭💔💔،
سومین جمله ،وانقطع رجائی،یعنی دیگه ناامید شدم داداش
😞😭،
آخریش آدم رو میكشه،صدا زد داداش، و شمت بی عدوی،معنی كنم یا نه؟
یعنی داداش پاشو ببین دشمن داره ناسزا میگه،
ببین روی دشمن باز شده،زخم زبون میزنه به من😭،جانمحسین...........
انقلابینویس
اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟ میشناسی اطرافت برادر از دست داده هارو؟
ابی عبدالله سره عباسشو بالا گرفت😔
یه نگاه كرد،دید عباسش داره گریه میكنه،
صدا زد مایبكیك یا اخی😔؟
چرا تو داری گریه میكنی؟
من باید گریه كنم،عباس صدا زد: كیف لا ابكی؟
الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب،داداش چرا گریه نكنم،می دونی گریه ام واسه چیه😭؟
نگفت دستام☝️،
نگفت چشمم☝️،
نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میكنم،
داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاك برداشتی،
فبعد ساعة من یرفع رأسك عن التراب ؟
كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟😭💔🖤