430K
واقعاادممیمونهدروصفِامشب
چیبگه.
اصلانمیشهصحبتیکرد.😓
نمیشهچیزیگفت.نمیشه
پستیگذاشت.
چهحرفیچهپستی
چیمیتونهعمقِسوزناکبودن
وغمِامشبروبرسونه؟😔
منکهناتوانمبرایصحبتدرباره
شبِعاشورا.
بااینحالاجازهبدیدتاکمیدرتاریخ
گشتیبزنیموببینیمامشبچه
اتفاقاتیافتادوچشبیبود
انقلابینویس
واقعاادممیمونهدروصفِامشب چیبگه. اصلانمیشهصحبتیکرد.😓 نمیشهچیزیگفت.نمیشه پستیگذاشت. چهحر
امام حسین (ع) در اوایل شب یاران خـود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خـداوند
خطاب به آنان فرمود:
به گمـانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم😔،
آگاه باشیـد که من به شما اجـازه (رفتن) دادم.
پس هـمه با خیالی آسوده بروید کـه بیـعتی از مـن بر گردن شما نیست؛
اینـک که سـیاهی شب شـما را پوشانده، آن را مَرکبی برگـیرید و برویـد.
انقلابینویس
امام حسین (ع) در اوایل شب یاران خـود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خـداوند خطاب به آنان فرمود: به
در این هنگام ابتدا اهل بـیـت امام (ع) و سپس یاران امام هر یـک در سخنانی حـماسی، اعلام وفـاداری و بر فـدا کردن جان خویـش در دفاع از امام تأکـید کردنـد.
انقلابینویس
در این هنگام ابتدا اهل بـیـت امام (ع) و سپس یاران امام هر یـک در سخنانی حـماسی، اعلام وفـاداری و بر
پس از آن گفتگـو،
حسین (ع) به اردوگاه برگشـتند و وارد خیمه خواهرشان زینـب (س) شدند،
نافع بن هـلال در بیرون خـیمه منتظر حسین (ع) نشسـته بود که شنید حضرت زینـب (س) به حـسین (ع) عـرض کرد:
«آیا شما یارانـتان را آزمودهایــد؟ از این نگرانـم که
آنان نیز به ما پشـت کنند
و در هنگامه درگــیری شما را تسـلیم دشمـن کنند.»
انقلابینویس
پس از آن گفتگـو، حسین (ع) به اردوگاه برگشـتند و وارد خیمه خواهرشان زینـب (س) شدند، نافع بن هـلال
حســین (ع) در پاسـخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتـحان کردهام و آنان را مردانی یافتـم که سیـنه سپر کردهاند، به گـونهای که مرگ را به گوشه چشـمانشان مینـگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سیـنه مادرش انس دارنــد.»
انقلابینویس
حســین (ع) در پاسـخ فرمود: «به خدا سوگند، اینها را امتـحان کردهام و آنان را مردانی یافتـم که سیـن
نافع هنـگامی که احساس کرد اهـل بیت امام حسیـن (علیه السلام) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستـند،
نزد حبیب بن مـظاهر رفت و با مشورت او،
تصمیـم گرفتنـد با همراهی بقیـه اصحاب به حسـین (ع) و اهل بیت ایـشان
اطمینان دهـند که تا آخرین قطره خـون از ایـشان دفاع خواهنـد کرد.
انقلابینویس
نافع هنـگامی که احساس کرد اهـل بیت امام حسیـن (علیه السلام) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستـند،
حبـیب بن مظاهر، یاران حسـین (ع) را ندا داد تا جمع شـوند. سپس به بنی هاشـم گفت:
به خیمههای خویش باز گـردند؛
بـعد رو به اصـحاب کرد و آن چه را که از نافع شنیده بود، بازگـو کرد. همـگی گفتند:
«به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایـگاه قرار بگیـریم، اگر انتـظار فرمان حسین (علیه السلام) نبودیم،
اکـنون با شتاب بر آنان حمــله میکردیم
تا جان خویـش را پاک و چـشم را روشن سازیـم😔».
انقلابینویس
حبـیب بن مظاهر، یاران حسـین (ع) را ندا داد تا جمع شـوند. سپس به بنی هاشـم گفت: به خیمههای خویش با
حبیـب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صـدا به نزدیک حرم اهـل بیت (علیهم السلام) رسیـده و گفت:
«ای حـریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جـوانان و جوانمردان شماست
که به غلاف نخواهد رفـت تا اـین که گردن بدخـواهان شما را بزند، این نیزههای پسران شماسـت، سـوگند یاد کـردهاند
که آن را تنها در سینه کسـانی که از دعوتـتان سر بر تافتـهاند فرو برند.»
انقلابینویس
#یڪموقایعروزعاشورابخونیم💔
امام حـسین (ع) پس از اقامه نماز صبح، صفـوف نیـروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده) را مـنظم کرد. حسـین (ع) برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یـاران به سوی لشـکر دشمن پیـش رفت و آنان را موعـظه فرمـود.
انقلابینویس
امام حـسین (ع) پس از اقامه نماز صبح، صفـوف نیـروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده) را مـنظم کرد. ح
یکی از وقایع صبــح عاشورا کناره گیری حُر بن یزیـد ریاحی از لشکـر عمـر بن سعد و پیوسـتن به اردوگاه حسیـن (ع) است.