#همسرانه...
💠هر بار که یکی از دوستانش شهید میشد خیلی غصه میخورد و میگفت: من از دوستانم جا ماندم. همیشه میگفت: دعا کن که من #شهید شوم.
من هم میگفتم: الان نه در 50 سالگی.
او هم میگفت: شهادت باید در #جوانی باشد. میگفتم:بعد از شهادتت من چه کنم با دو بچه.
میگفت: تو هم مثل باقی همسران شهدا
یک روز به سجاد گفتم: سجاد جان چند بار رفتی دیگر بس است نرو. گفت: جواب #حضرت_زینب(س) را در قیامت چه میدهی؟
💠سجاد قبل از رفتن،خیلی سفارش بچهها را کرد.میگفت: من از تو مطمئنم که میروم و خیالم آسوده است که تو میتوانی بچهها را خوب تربیت کنی..
💠در روز آخر که می خواست سوریه برود دخترم هانیه خواب بود.رفت یک دل سیر بوسش کرد. من قرآن، آب و گل را آماده کردم تا بدرقهاش کنم، گریه امانم نداد. سجادم را از زیر قرآن رد کردم. گفتم: برو دست حضرت زینب(س) به همراهت. مراقب خودت باش. او هم دم در آسانسور ایستاد و به من گفت: تو هم مراقب خوبیهایت باش🥺
#شهید_سجاد_دهقان
#شهدای_مدافع_حرم
🕊@sarband319 | سربنـב۳۱۹