هدایت شده از داستان آموزنده 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «اُسکلا کجا میرن؟!»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 ماجرای کسی که مسیر زندگیش در جمکران عوض شد...
#عید_بیعت
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❓شغل شما آخوندها چیست؟
◼️یکی از علمای تهران با اتوبوس به یکی از شهرهای اطراف تهران مسافرت می کرد و تصادفاً با جوان ژیگول به ظاهر آراسته ای که در همان شهری که آن عالم به آن جا مسافرت می کرد ساکن بود و شغل او هم تجارت میوه بود؛ در یک صندلی نشسته بود ،در بین راه آن جوان از آن عالم می پرسد که:
❓خدمات روحانیت به جامعه چیست ؟
⏹آن عالم در پاسخ او مقداری صحبت می کند ، در اثنای صحبت باربند اتوبوس پاره می شود جعبه های زیادی که پر از میوه بودند و متعلق به آن جوان بود که از تهران خریده و برای فروش به محل خود می برد از بالای اتوبوس به روی زمین افتادند - البته پیداست که تمام جعبه ها شکسته و میوه ها در وسط بیابان پراکنده شده است - اتوبوس توقف نمود آن جوان بیچاره که با دیدن این منظره خود را باخته بود و گویا تمام سرمایه کارش همان میوه ها بوده ، فوراً از ماشین پیاده شد تا میوه ها را جمع آوری کند ولی آن همه میوه که در آن بیابان پراکنده شده بود حداقل نصف روز وقت لازم دارد که تا یک نفر بتواند آن ها را جمع آوری کند اما در عین حال آن چه که آن جوان را شدیداً متأثر کرده بود این بود که دید مسافرین اتوبوس از زن ومرد برای خوردن آن میوه ها مثل ملخهای گرسنه هجوم آوردند و آن چه آن جوان بیچاره فریاد زد که بر من ترحم کنید این میوه ها تمام هستی و سرمایه من است ، ابداً در مسافرین اثر نکرد.
🔷عالم و دانشمند با دیدن این منظره از ماشین پیاده شد و با عجله خود را به جلو جمعیت رسانید و با صدای رسا ، رو به مسافرینکرده فریاد زد؛ مردم شما مسلمانید خوردن این مال حرام است با خوردن این میوه ها این جوان را از هستی ساقط نکنید از خدا شرم نمایید و از روز حساب و قیامت بترسید .
خلاصه آن مرد عالم پس از آنکه مختصری آثار شوم خوردن مال حرام را از نظر دین مقدس اسلام بیان نمود مسافرین را از آن عمل منصرف کرد و همگی با کمال شرمندگی به عقب برگشتند ، آن مرد عالم فریاد زد مردم خدمت به مسلمان نزد خداوند اجر و ثواب دارد ، که کمتر عمل مستحبی از نظر ارزش به پایه آن می رسد ، بیایید برای خداهمگی به این جوان کمک کنید و میوه های پراکنده او را از بیابان جمع آوری کنیم .
🔻به دنبال این سخن تمام مسافرین با کمال مراقبت مشغول جمع آوری میوه های پراکنده شدند و پس از چند دقیقه تمام میوه ها جمع آوری گردید و در میان جعبه ها پر شد ودر جعبه ها را بستند و به روی اتوبوس قرار دادند سپس مسافرین هر کس روی صندلی خود قرار گرفته ماشین حرکت کرد . پس از مقداری راه پیمودن آن عالم روحانی به جوانی که صاحب میوه بود و در کنار همان عالم نشسته بود ، رو کرد و گفت :
رفیق یک قسمت از خدمات روحانیت به اجتماع از همین قبیل است که الان مشاهده کردی که نه تنها این جانب مسافرین را از خوردن میوه ها منصرف کردم بلکه آن ها را واداشتم تا در جمع آوری آن هم به شما کمک کنند.
آن جوان با شنیدن این سخن از سؤال و پرسش قبلی پشیمان شد واز عمل آن مرد عالم صمیمانه تشکر کرد .
📚#داستان هایی از آثار و برکات علماء ، ص18
📚#داستان آموزنده📚
✍🏻اسلام با رفتار مسلمانان گسترش یافت
روایت کرده اند که مردی صالح و زاهد عاملان و کارگزاران خود را سفارش می کرد که عیب کالایش را هنگام فروش به مردم بگویند و آنها را فریب ندهند.
بعد از این تذکر هر خریداری که به قصد خرید کالا وارد مغازه او می شد عیب کالا و اجناس را به اطلاع او می رساندند.
روزی شخصی یهودی به قصد خرید پیراهن وارد مغازه شد. از قضا پیراهنی را انتخاب کرد که ایراد داشت. آن مرد در مغازه نبود و شاگردش به این نیت که خریدار یهودی است، ضرورتی ندید که ایراد پیراهن را به او گوشزد کند.
آن مرد پیراهن را خرید و از مغازه بیرون رفت. بعدازمدتی صاحب مغازه برگشت و متوجه شدکه شاگردش سه هزار درهم از آن شخص یهودی دریافت کرده است و عیبی که در پیراهن بود به مشتری ابلاغ نکرده است.
صاحب مغازه وقتی از این جریان مطلع شد بسیار ناراحت شد و از شاگردش سراغ آن مرد را گرفت و به دنبال او روان شد.
آن مرد یهودی با قافله ای رهسپار منطقه ای شده بود. اما آن مرد آرام نگرفت، پول دریافتی را برداشت و به دنبال آن قافله روان شد.
بالاخره آن مرد را بعد از سه روز پیدا کرد و به او گفت: ای فلانی تو پیراهنی را با این نام و نشان از مغازه من خریده ای که در آن ایرادی وجود دارد و تو متوجه نشده ای و شاگرد من هم کوتاهی کرده و آن را به تو نگفته است. پولت را بگیر و پیراهن را به من باز گردان!
مرد یهودی گفت: چه چیزی تو را به اینجا کشانده است؟مرد صالح گفت: اسلام و سخن پیامبر صل الله علیه و سلم که می فرماید: «من غَشّنا فلیس منا» یعنی هر کس که تقلب کند از ما نیست.
مرد یهودی گفت: پولی که من بابت آن پیراهن پرداخت کرده ام پول جعلی و تقلبی است پس شما هم به جای آن پول واقعی بگیر و بیشتر از آنچه تو انتظار داری انجام می دهم که: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله»
در نتیجه این اخلاق نیکو مرد یهودی مسلمان شد.
پ.ن:
بعضی وقتا یه کاری که فک میکنیم کوچیکه ، سبب کار های بزرگی میشه ...
یکم مسلمون باشیم.
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری رفت. پدر دختر گفت: «تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم.»
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود. پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند.
دختر گفت: پدرجان، مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد، فرق دارد؟
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان واقعی
#نکته_مهم
🟥 مگس روی شیرینی!
🔶️ چند وقت قبل با یکی از اساتید مشهور طب سنتی صحبت میکردم. ایشان دکترای طب جدید و نیز دکترای طب سنتی دارند!
میفرمودند: «چند ماه قبل، از پنجره مطبم که در حاشیه یکی از پارکهای بزرگ تهران است، داخل پارک را نگاه میکردم که ناگهان خانم بدحجابی را دیدم که در حال قدمزدن است و توجه جوانهای اطرافش را به خودش جلب کرده است!
بعد از چند دقیقه دیدم همان خانم بهعنوان بیمار وارد مطب من شد و از بیماریهای متعدد روحی و جسمی خود شکایت کرد!
به او گفتم: اگر به شما نسخه بدهم انجام میدهید؟! گفت: قطعاً و اصلاً من به همین دلیل اینجا هستم! به او گفتم من برای شما یک نسخه دارم و آن هم رعایت حجاب است! با تعجب و اعتراض به من گفت: شما دکترید و این یک مسئله شخصی من است و لطفاً شما در حوزه تخصصتان نظر دهید! به او گفتم: بنده بهصورت اتفاقی عبور شما را در پارک دیدم و توجه جوانانی که محو ظاهر شما بودند... حسرت آن جوانان میتواند برای شما انرژی منفی زیادی ایجاد کند و به نظر تخصصی بنده، مشکلات جسمی و روحی شما از این مسئله ناشی میشود! آن خانم سکوت کرد و از مطب من خارج شد!
بعد از چند ماه خانمی وارد مطب من شد و گفت: آیا بنده را میشناسید؟!
دقت کردم و فهمیدم همان خانم است؛ ولی این بار با ظاهری موقر و پوشیده!خیلی از من تشکر کرد و گفت آن مشکلات روحی و جسمی من حل شده و من تنها نسخهای که عمل کردم همان بود که گفتید!»
🔶️ پ.ن: لازم به ذکر است بحث انرژیها در عالم، کاملاً اثبات شده است. وقتی در روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، نگاهِ حرام بهعنوان تیر مسمومی از سوی شیطان معرفی شده است، حتماً این عمل میتواند مانند سمّ، انرژیهای منفیای را وارد روح و جسمِ نگاهکننده و نگاه شونده، کند. وقتی امام علی علیهالسلام، حفظ حجاب را موجب پایدارتر شدنِ زیباییِ زن میداند، حتماً این مسئله اثرات جسمی برای زن دارد.
اگر یک مثال عامیانه و ساده بزنیم این میشود که؛ اگر روی شیرینی را باز بگذارید، روی آن مگس مینشیند!
✍دکتر کمیل یوسف شعیبی
پژوهشگر سبک زندگی ایرانی اسلامی
#حجاب
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد
داشتم خونسردیام را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!
مشاهده این نوشته، همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم، اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم، به یک نوشته نیاز داریم!؟
اگر مردم، نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشتههایی همچون:
"کارم را از دست دادهام"
"در حال مبارزه با سرطان هستم"
"در مراحل طلاق، گیر افتادهام"
"عزیزی را از دست دادهام"
"احساس بیارزشی و حقارت میکنم"
"در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم"
“بعد از سالها درس خواندن، هنوز بیکارم”
“مریضی در خانه دارم”
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها...
همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم. با مهربانی به یکدیگر، احترام بگذاریم؛ چون همه چیز را نمیشود فریاد زد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان
به حساب علی علیه السلام