eitaa logo
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
640 ویدیو
55 فایل
طلبه ها انسان هایی هستند ، مثل سایر خلائق ؛ اما با زندگیِ نسبتا ساده تر . . . و البته ! هیجان انگیز تر ✨ یه چایی در خدمت باشیم ☕ حاویِ : منبر های دو دقیقه ای نگارخانهٔ من (یه مشت عکس) : @negar_khane_man حجرهٔ من (راه ارتباط + اصلِ مطالب) : @hajehabib
مشاهده در ایتا
دانلود
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
روز دوم محرم 👇🏻
ماجرای عاشورا و کربلا و جنایاتی که در این روز میشود ، قبل از واقعه ی عاشورا گفته شده بود. پیغمبر اکرم ص گفته بود که همچین حالاتی هست و ... خیلی از اصحاب هم گریه کرده بودند و ابراز درد و غم کرده بودند ، اما پیغمبر به آنان فرمود که شما حسین مرا در این روز یاری نمیکنید ...! خب این ماجرای عاشورا را می‌دانستند‌. روزی که سیدالشهدا علیه السلام و یارانش وارد کربلا شدند ، از نام آنجا سوال کردند. با اینکه خودشان می‌دانستند اما می‌خواستند اهل و عیال ایشان کم کم آماده ی مصائب شوند. جواب دادند که یابن رسول الله به اینجا شاطئ الفرات میگویند ، کم کم اهلبیت آثار نگرانی در ایشان ظاهر شد چون در داستان های مربوط به عاشورا نام فرات هم بوده است. سید الشهدا فرمود دیگر چ نامی دارد ؟ عرض کردند غاضریة ( غاضریات) هم به اینجا میگویند. سید الشهدا فرمود دیگر چ نامی دارد ؟ عرض کردند به اینجا طَف هم میگویند. سید الشهدا فرمود دیگر چ نامی دارد؟ عرض کردند به اینجا نینوا هم میگویند. سید الشهدا فرمود نام دیگری هم دارد ... عرض کردند بله ، به اینجا کربلاء هم میگویند. در این حال سید الشهدا به پهنای صورت اشک ریختند و فرمودند : اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء! خدای من ! به تو پناه میبرم از شر مشکلات و امتحان ها ... . و بعد فرمودند : هٰهنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مقتَلُ رجالِنا وَ مَسفَک دِمائِنَّا ... اینجا محلّ خوابیدن شتران ما، و بارانداز کاروان ما، و محلّ شهادت مردان ما و جارى شدن خون ماست!.. و کم کم مصائب شروع شد ...
حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
__
سختی روضه ی عبدالله ابن حسن علیهما سلام، این است که روضه اش ، روضه ی گودال است. ایشان یازده سال بیشتر نداشته است در روز عاشورا ، وقتی سید الشهدا دیگر کسی برایش نمانده بود ، اتمام حجت کرد و پرسید که دیگر کسی نیست ؟! کسی نیست متنبه شود ؟! شاید اصلا علت اینکه جنگ را سید الشهدا یک روز عقب انداخت و یک شب تاسوعا را مهلت خواست ، این بود که حر ابن یزید ریاحی علیه السلام برسد. روز عاشورا سید الشهدا خواست مطمئن شود که دیگر کسی نیست. بنا به اقوالی عبدالله از خیمه ی زنانِ حرم خارج شد. چون دیگر مَردی برای سپاه سیدالشهدا نمانده بود ، بغیر از امام سجاد علیه السلام. سید الشهدا علیه السلام دست عبدالله را به دست بی بی زینب کبری سلام الله علیها داد و گفت مواظب باش خواهرم عبدالله فرار نکنه سمت میدان ! شاید حضرت زینب سلام الله علیها گودال را که دید و دید چند صد گرگ به جان برادرش افتاده اند، دستانش شل شد ... عبدالله فرار کرد. عبدالله میانه ی جمعیت که رسید دید کلاه خود از سر سید الشهدا افتاده است ، آن ملعون خواست سر مطهر را جدا کند اما این بچه ی یازده ساله با همان سن و همان فکر ، بدون سلاح چ کاری میتواند کند؟ دستش را سپر کرد ، اینجا چند روایت هست ، برخی اقوال میگن که با تیر به دست عبدالله زدند و دست عبدالله به پیشانی اش دوخته شد ، قول معروف این است که بازوی عبدالله را زدند و دستش به پوست آویزان شد و روی سینه ی حضرت افتاد ....
روز هفتم محرم عمربن سعد، عمر بن حجاج را با ۵۰۰ سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به آب شد. این رفتار غیرانسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین (ع) صورت گرفت. روز هفتم محرم آب به روی سپاه امام حسین (ع) بسته شد و آرام آرام زمان هرچه بیشتر به نمایانگر شدن جلوه‌های ایثارگری در صحرای کربلا نزدیک می‌شد. امام باقر (ع) فرمودند: «امام حسین (ع) از کربلا نامه‌ای برای محمد بن حنفیه فرستاد که متن آن چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی محمدبن علی و من قبله من بنی‌هاشم، اما بعد فکان الدنیا لم تکن و کان الاخرة لم تزل، والسلام؛ نامه‏‌ای است از حسین بن علی به محمد بن علی و دیگر بنی‌هاشم. اما بعد، مثل این‌که دنیا اصلا وجود نداشته و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست». در شب هفتم امام حسین (ع) با عمر سعد ملاقات و گفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی، چون عداوت شدیدی با امام حسین (ع) داشت ماجرا را به عبیدالله بن زیاد گزارش داد و آن ملعون نامه‌ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات‌ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد. در این روز عبیدالله بن زیاد نامه‏‌ای به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتی قطره‏ای آب را به امام ندهد، همان‌گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد. هنگامی که کاملا آب به روی امام حسین (ع) و یارانشان بسته شد مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که:‌ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید، به خدا سوگند که قطره‏‌ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی. امام حسین (ع) فرمودند: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده. حمید بن مسلم می‌گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آن‌قدر آب می‏ آشامید تا شکمش بالا می‏ آمد و آن را بالا می‏ آورد، و باز فریاد می‏ زد: العطش! باز آب می‏ خورد تا شکمش آماس می‏ کرد، ولی سیراب نمی‌شد، و چنین بود تا جان داد. از قدیم الایام روز هفتم را متعلق به حضرت علی اصغر (ع)، کوچکترین سرباز سپاه امام حسین (ع)، می‌دانند، که یکی ازمصائب ناگوار و سوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغر (ع) است و در این روز مرثیه خوانی می‌شود.