-
ناگهان سجّاده را از زیر پایش میکِشند
مثل حیدر در میان کوچه هایش میکشند
نامسلمانان به فکر سنّ و سالش نیستند
پابرهنه، بی عمامه، بی عبایش میکشند
بی مروّت ها سوار مرکب و دنبال خود
پیرمردی را پیاده، بی عصایش میکشند
با طناب و دست بسته، سیلی و آتش به درب
لحظه لحظه عکس مادر را برایش میکشند
نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور
درمیان کوچه زیر دست و پایش میکشند
روضهها را در خیالش هی مجسم میکنند
از مدینه ناگهان تا کربلایش میکشند
در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها
ناگهان سجاده را از زیر پایش میکشند... 🥀
-
[✍مجتبی خرسندی]
#شهادتامامصادقع