فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🌿
✅ تقدیم به بانوان بلند مرتبه سرزمینم
✖️ اگر تربیت " غلط " به تو آموخت که ...
📥 دانلود برای تمان زنان واجب ❌❌
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
shekaste del-Habib Almasian.mp3
4.68M
#مناجات
#سنتی
🍃چرا تو ای شکسته دل، خدا خدا نمی کنی ؟
🌱 خدای چاره ساز را، چرا صدا نمی کنی
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سرباز شو
4⃣3⃣قسمت سی و چهارم از داستان عاشقانه شهید مدافع حرم و همسرش ❣️ (🌹کتاب :یادت باشه) 🍃بخش اول زندگ
5⃣3⃣قسمت سی و پنجم از زندگینامه شهید مدافع حرم و همسرش ❣️
(🌹کتاب :یادت باشه)
🍃بخش اول
زندگی نامه
🍃فصل سوم
دوا بنما دوای بی دوا را
🍃برگ سی و پنجم
بدجوری ضعف کرده بودم،با این گرسنگی بیسکویت ها حکم لذیذترین غذای ممکن را داشت ،حمید با خنده گفت:«تو زن کم خرجی هستی،من از صبح نه به تو صبحونه دادم،نه ناهار،برای شام هم که می رسیم قزوین،اگر انقدر کم خرج باشی هر هفته می برمت مسافرت،مسافرت های یک روزه این مدلی زیاد می رفتیم،گاهی ساده بودن و ساده سفرکردن قشنگ است!
از قم که برگشتیم عید دیدنی و دید و بازدیدها شروع شد،حمید برای من مانتو شلوار گرفته بود، مثل همیشه شیک ترین لباس ها را انتخاب کرده بود،زیاد از این مرام ها می گذاشت،معمولأهدیه برای من
لباس یا شاخه گل طبیعی می خرید،من هم برایش عطر و ادکلن گرفتم،همه مدل عطر و ادکلن استفاده می کرد،از عطرهایی مثل گل یاس و گل محمدی تا ادکلن هایی مثل فرانس و هالیدی و لاو،عید آن سال حمید حسابی تیپ زده بود،کت و شلواربا عینک دودی ساعتی هم که من به عنوان کادوی روز عقد برایش خریده بودم،انداخته بود.
پنجشنبه ۲روز بعد از تحویل سال با همان تیپ رفته بود هیئت،نصفه شب بود که با من تماس گرفت،از رفتارهم هیئتی هایش تعریف می کرد،دوستانش بیشتر حمید را در لباس جهادی یا لباس خادمی دیده بودند تا با کت و شلوار و آن اندازه اتو کشیده،گفت:«بچه های هیئت کلی تحویلم گرفتن،کتم را می گرفتند می پوشیدند،سر به سرم می گذاشتند».از خوشحالی حمید خوشحال بودم،موقع خداحافظی به حمیدگفتم:« فردا بریم بوئین زهرا خونه خاله فرشته؟»،حمیدگفت:«باشه بریم،ما که بقیه اقوام رو رفتیم،خونه کوچکترین خاله شماهم میریم،خوشحال میشه حتمأ».
صبح زنگ خانه را که زد سریع با بقیه خداحافظی کردم و کفش هایم را پوشیدم و دم در رفتم،حمیدگفت:«سوارشو بریم!»،گفتم:«حمیدجان شوخی نکن،می خوایم بریم بویین زهرا،چهل کیلومترراهه،موتور رو بذارخونه با ماشین میریم،هرچه گفتم قبول نکرد،گفت:«با موتوربیشتر می چسبه»،ترک موتور که نشستم مثل همیشه شدم جی پی اس سخنگو:«حواست باشه حمید،بریم راست،الان بروچپ،به میدون نزدیک میشیم،سرعت گیر نزدیکه سرعتت رو کم کن،اون آدم رو ببین،گربه رو له نکنی»،از روی استرسی که داشتم این حرفا رو می زدم،نگران بودم اتفاقی بیفتد،حمید گفت:«تو چرا اینطوری می کنی،راننده حواسش به همه جا هست،من خودم شوماخرم!»،گفتم:«آخه تا حالا توی جاده با این شلوغی بیرون شهر موتور سوارنشدم دست خودم نیست می ترسم»،وقتی ماشین های سنگین از کنارمان رد می شدند من با همه توان خودم را به حمید می چسباندم،زیرلب دعا می کردم که فقط سالم به مقصد برسیم.
این وسط شیطنت حمید گل کرده بود،عمدأاز جاهایی می رفت که یا دست انداز بود یا چاله!بعدهم می گفت:«ببین چه مزه ای داره،چه حالی میده،خودت رو برای چاله بعدی آماده کن!»،بعد می رفت دقیقاً لاستیک را داخل همان چاله می انداخت!آن موقع از خود موتورسوار شدن می ترسیدم چه برسد به اینکه بخواهد توی دست انداز ها و چاله ها بیفتیم،چشم هایم را بسته بودم و محکم دست هایم را دورش حلقه کردم که نیفتم،کار را به جایی رساند که گفتم:«حمید بزن کنار من پیاده میشم با پاهای خودم بیام سنگین ترم!».
بعدهم برای این که مثلأالکی قهر کرده باشم صورتم را برگرداندم،حمیدگفت:«آشتی کن عزیزم قهر زن و شوهر بیشتر از ده ثانیه طول بکشه،خدا خوشش نمیاد»،گفتم:«نه اون برای خونه است،روی موتور فرق داره!»،حمید که فهمیده بود از روی شوخی قهر کردم سرعت موتور را زیاد کرد،من هم که حسابی ترسیده بودم گفتم:«باشه عزیزم اشتباه کردم،دوستت دارم،آشتی کردم!».ازنیمه راه رد نشده بودیم که وسط راه بدبیاری آوردیم،موتورپنچرشد،خدا خیلی رحم کرد،نزدیک بود هردو باموتور زیرماشین برویم،وسط جاده مانده بودیم و در به در دنبال کمک می گشتیم،کنار موتورپنچرشده ایستاده بودم،حمیدکمی جلوتردست بلند می کردکه یک نفربه کمک مابیاید،با مکافات یک وانت جور کردیم،حمید موتور را به کمک راننده پشت وانت گذاشت،اولین آپاراتی پنچری را گرفتیم و دوباره راه افتادیم.🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
❣من حبابی کوچکمْ از دارِ دنیا غیرِ تو
در دلِ تنگمْ ندارم جا برای
هیچ کس...💕
#عاشقانه_دلبرانه
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
سرباز شو
❌برندگان #مسابقه_دلنوشته : ۱.حلما صادق شهری از مشهد مقدس ۲.حلما فراهانی از ؟؟ ۳خانم اعظم دارستانی از
💳جایزه برندگان مسابقه دلنوشته برای عزیزان واریز شد
منتظر #مسابقات و جوایز بعدی باشید 🎁
💣به زودی......
شروع امروزم👋
با یه هدیه به امام زمانم🌹
هدیه ای از جنس صلوات🙂
✅انتخاب با شما
✓ ۱ صلوات؟
✓ ۵ صلوات؟
✓ ۱۴ صلوات ؟
✓۱۰۰ صلوات ؟
✓ بیشتر ؟
#امام_زمان
👇👇👇👇
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
@sarbaz_sho
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ...
🌱سلام بر تو آن هنگام که بر کبریایی پروردگار تکبیر می گویی!
🌱و سلام بر شهادت گفتن تو بر وحدانیت او که تمام بُت ها را سرنگون می کند!
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
4_6012492874782871247.mp3
1.75M
🎧#صوت_مهدوی
✋ #سلام_بر_سلام (۹)
👌نکاتی پیرامون اهمیت سلام بر وجود مقدس امام عصر علیه السلام...
👌کوتاه و شنیدنی
👈بشنوید و نشر دهید.
#امام_زمان
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
بیخود برام دلیل ومدرک نیاورید
من دخترم💗
میدانم که صلاح من
در«حجاب»است
#حجاب
#چادری
#پروفایل🌺🌸
---~°~°~---
@sarbaz_sho
بی هیچ استعاره و بی هیچ قافیه؛
چادر عجب روی سرت عشق می کند!
#حجاب
#چادری
#پروفایل🌺❤️
---~°~°~---
@sarbaz_sho
سلام بر دوستان« سرباز شو»💝
🏝قصد داریم تا در طول هفته
🎥سرگذشت بانوانی که
گذشته بی حجابی 💃یا بد حجابی💅 و شل حجابی 🙎♀داشتن
اما الان متحول شدن و چادری🧕 هستند رو براتون بذاریم .
📺یعنی برنامه ی :
از لاک جیغ تا خدا💋💄↩️🦋🕊
⚠️نکات آموزنده ی زیادی تو صحبت های این خانم ها هست که به درد همه مون میخوره
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
❣چشم خود بستم که دیگر چشم
مستت ننگرم!
ناگهان دل داد زد:
دیوانه! من میبینمش💕
#دلبر_جانم
#عاشقانه
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sarbaz_sho
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛