eitaa logo
♥️سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی.
510 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
38 فایل
✨بِسْمـِ رَبِـ الشُہَدا و الصِدیقین✨ گذرِ زمان ، همه چیز را با خود می‌بَرد جز ردّ نگاه تو را :)♥️ شهید‌حاج‌قاسم‌سلیمانی 💔📿 آیدی خادم کانال: @sarbaz_velayat71
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊💐🌹 شبای که میشه دلا میگیره هر کی میاد سر یه ازش میگیره یکی سر قبر یکی کنار یکی کنار و یکی پیش اما یه و آرام میاد کنار یه جعبه برای فاتحه خونی میاره آروم میاد میشینه و سر روی میذاره میگه تو جای گوش بده به حرفای من از بس که اینجا اومدم درد اومده من آخر نگفتی کسی رو داری یا که من بی کس و کاری مگه تو مادر نداری برای تو کنه غروب بیاد به تو تکیه کنه غصه نخور من منم همیشه نمیذارم بشی مدام میام بالا از تو چه یه دارم چند از اون ندارم آخ که برات بگه از یه خاطره موقع جبهه رفتنش ساعتی که میخواست بره از اون خاکی و از اون آخرش هر میرفت جلو نگا میکرد پشت سرش دیگه نیومد رفت شد چشام به درِ سفید شد... دیگه از اون روز تا حالا منتظر درم بس که دلم میزنه نصفه از میپرم کاشکی بود و نگاه میکرد یزید سرش رفت بالا دار سزای دید لکه ننگ روزگار من مطمئنم الآن اگر بود شادی از این خبر بود.. او شبی که میداد صدام بسته بود یادم اومد لحظه ای که دل مارو بود روزایی که میریخت رو داغ پدرا داغ میگذاشت رو سینه الحمدلله دعام اثر کرد سوی عزم کرد ... *** بسه دیگه شدی دوباره خیلی حرف زدم با اینکه داده بودم اما بازم شدم با صد امید و آرزو مادر بلند شد از کنار شاید براش بیاد چند ساله ... همینه ... نداره ... ☂✨👇🏻 ╭─┅──✨☂✨──┅─╮ @sarbazvalaythajghasem ╰─┅──✨☂✨──┅─╯
🥀 🖤🍂 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... ╭━━━⊰❀❀🌷❀❀⊱━━━╮ @sarbaz_velayat_haj_ghasem🌺 ╰━━━⊰❀❀🌷❀❀⊱━━━╯
🕊🌷💔🌷🕊 خبر شهادت بابا که رسید، دو رکعت نماز خواند. همه ی ما را آرام کرد، وقتی دید که ما در مواجه با پیکر بابا بی تاب شدیم، گفت‌: الحمدالله وقتی که شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکرد.😭😭 خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور... وقتی برادرم جاد را دیدم دلم سوخت، مثل بابا شده بود.... تصاویر شهادت و با هم یکی شده بود؛ احساس کردم دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر چهارم آورده؛ البته هنوز به ارباً اربا نرسیده....😭😭 باز خجالت آراممان کرد.💔 به روایت دختر •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
هجده یادآور سن کم یک است هجده یادآور یک مادر و یک لشکر است . در مقام رمز و راز گر براندازش کنی هجده یادآور فصل خزان است 🥀
رفت از خاکِ وطن سالم و بی سر آمد اِرباً اِربا شد و با روضه ی آمد صاحبِ عصر، عزادار شد روضه اش با دهه ی اول آمد 🥀 را یاد کنیم با ذکر 🌷
صَل‌َ‌الله‌ُعَلَیک‌یافاطِمهِ🦋 - روۍلب‌ها نوروقدروڪوثروطٰہ!.. :)♥️ لبریز ِشوق بود..  ڪہ در گوش محسنش.. یڪ روز علے اذان بخواند … ولےنشـد … ! 💔 🖤 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
‌ ✨🍃 از میان صحبتهای 💕 شهید 🌹 وقتی بهش می گفتم  بشم می گفت : چرا من ؟ تا امام حسین هست ..😔 بعضی وقتا می گفت دوتایی فدای امام حسین . 🌹 یکی از آرزوهاش این بود که، با بهترین قیمت  بشه 😔و چقدر زیبا .درروز  روز  در  درحال جنگ برای   زبان  وبا عشق به  خریداری شد😭🌹😭 
یتیمان جز دو چشم تر ندارند به غیر از خاک غم بر سر ندارند چو مادر مرده ها باید فغان کرد که طفلان علی ندارند 🥀 🥀 🍃🌺با ما همراه باشید در: ↙️⬇️⬇️ 🆔