eitaa logo
سربازان‌سردار‌سلیمانی
640 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
555 ویدیو
56 فایل
📞 لینک ناشناس👀 https://harfeto.timefriend.net/17150008375787 ❤️‍🩹سخنان شما✉️ @sokhanan_shoma 🔍 شرایط ما🗒 لطفا برای انجام تبادل، شرایط رو حتما بخونید🤍 @Shart_Ha_moon 💫خادم ( @F_E_1385_16 ) در صورت تمایل با ذکر صلوات خارج شوید📿🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید علیرضا نوری علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدر و مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدر و مادرش رو زیارت میکردیم ولی هر بار که با پدر و مادرش روبرو میشد گویا یکساله که اونها رو ندیده. پدرشو در آغوش میکشید و سر و روی پدر رو بوسه باران میکرد. دست پدر رو میبوسید و بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد. بعد از اون میرفت توی آشپزخونه سراغ مادرش، دست و روی مادر رو میبوسید و از آغوش مادرش دل نمیکند. دست مادر رو میگرفت و کنار خود مینشوند. وقتی که پدر مینشست کف پاهای پدر رو بوسه باران میکرد. دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالا رفتن فشار در بیمارستان بستریه 🤕، خیلی حالش بد شد. فشارش افتاد و نتونست روی پاهاش بند بشه. آب قند بهش دادم. ازش خواستم که خودشو کنترل کنه. نباید اینقدر بیتابی کنه ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم. نمیتونم طاقت بیارم که حتی یک سرفه بکنه و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند. محبتش به پدر و مادر از نوع خدایی و آسمونی بود. 🦋شهادت: ۹۳/۱۲/۲۹ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید امیر کاظم زاده همه کارهاشو دوست داشت بدون اینکه کسی بدونه انجام بده، بدون ریا مادرشون نقل میکنند بعد از ازدواج شهید و ازدواج خواهران، با توجه به بیماری و تنهایی مادر یه روز نزدیک عید بود که شهید ساعت ۶ صبح از در وارد و سریع مشغول نظافت منزل شد. مادر گفت مگه نمیری سر کار؟ شهید گفت امروز مرخصی گرفتم فرماندم مادرمه در اختیار اونم ولی باید قسم بخوره به کسی نگه من اومدم کارای خونرو کردم. 🦋 شهادت: ۱۴ خرداد ۹۲ نحوه شهادت: انفجار مهیب در تانک که چیزی از پیکر مطهر باقی نماند 💔 https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید ذکریا شیری 🌀به روایت: برادر شهید شهید به بحث خیلی اهمیت می داد به خانواده همیشه می گفت که سیاهی چادر شما به اندازۀ سرخی خون شهیدان🩸ارزش دارد، اگر روزی خون شهیدی ریخته شده به خاطر این است که چادر بر سر زن مسلمان استوار باشد ✊🏻 ایشان خیلی شوخ طبع بود و به گفتهٔ فرمانده اش همیشه با چهرهٔ شاد در سر کار حاضر می شد و تا حالا دیده نشده که کسی از ایشان ناراحت شود، از غیبت کردن هم خیلی بدش می آمد و همیشه به کسی که غیبت می کرد تذکر می داد 📛 و در مورد امر به معروف و نهی از منکر تمام خانواده و دوستان را سفارش به کار خوب می کرد مخصوصا کمک به نیازمندان شاهدم که برای دفاع از حرم ۳ ساله امام حسین (ع) از دختر خودش گذشت و حتی شبِ رفتن با او خداحافظی هم نکرد تا یک لحظه هم از هدفش دور نشود و حتی منتظر نشد تا پسرش به دنیا بیاید و او را ببیند https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید محمودرضا بیضایی 🌀به روایت: برادر شهید می دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها» هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از تقوای او داشته باشد همیشه پرهیز کرد. معامله ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت! https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید مصطفی صدرزاده برای شهادت باید تلاش کرد باید با تنی خسته برای خدا کار کرد مصطفی اوایل این ماهو روزه میگرفت و با زبون روزه برای بسیج فعالیت های بسیاری میکرد، تا اونجایی که چشمش سیاهی میرفت https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ 🌙 ⭐️ 🥀🕊 شهید محمدرضا دهقان امیری 🌀 به روایت: مادر شھید عاشق (ع) بود. تا اسمشان را می شنید منقلب می شد 😭 شور حسینی همیشه در وجودش شعله ور بود. طوری که خواهرش به او گفت عاشق شده ای؟! او جواب داد: عشق فقط یک کلام❤️ حسین علیه السلام https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید بابک نوری یکی از خط قرمز های بابک «غیبت» بود. یعنی کافی بود یکی از بچه ها کنارش غیبت کنه میگفت: "آقا غیبت میکنیدا درست نیستا" میگفت: "‌نگید تا بعدا حلالیت نگیرید" https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ☑️ 🥀🕊 شهید سلیمانی یکی از خصلت های حاج قاسم، این بود که جواب نامه های مردم را می داد. می گفت: مردم با امیدی به ما نامه ✉️ می نویسند؛ باید جوابشان را بدهیم. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید مهدی مدنی یکی از کارهایی هر روز صبح به انجام آن مبادرت می كرد، خواندن زيارت عاشورا بود و استمرار همين زيارت عاشورا‌ها بهانهٔ شهادتش شد. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ 🌨⚡️ 🥀🕊 شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) سرباز که بود، دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد. نماز نخوانده هم نمی خوابید. می خواست یادش نرود که دو ماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود... 📚 یادگاران / ج ۴ / ص ۸ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 شهید اسماعیل سیرت نیا ایشون همیشه عادت به نوشتن داشت. دوستاشون این عادت سید رو میدونستن. یکی از مواردی که در هر زمان و مکان که بودن انجام میدادن وقتی بود که بیانات رهبر💚 از یک رسانه ای در حال پخش بود فورا شروع به نوشتن میکرد ایشون عقیده داشت که بسیجی نباید منتظر بمونه که رهبر💖 در مسائل مختلف جلو بیاد سپر بشه بعد وظایفشو انجام بده می گفت: ما باید بیانات رهبری💛 رو گوش بدیم باهوش باشیم. خواسته های ایشون❤️ رو بفهمیم و خودمونو سپر کنیم و صداقت این کلام رو با مواضع این شهید در فتنه سال ۸۸ میشه ثابت کرد https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید احمدعلی نیّری گفتند: چند دقیقه دیگه امتحان شروع میشه. صدای اذان اومد. احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 شهید میثم نجفی 🌀به روایت: یکی از اقوام نزدیک شهید عروسی آقا میثم بصورت معنوی و به دور از هرگونه موسیقی برگزار شد. همون شب مادرم تو خواب دید که میثم و خانومشون توی حرم حضرت زینب مشغول زیارت هستن ... خانم حضرت زینب از اول شهید رو برای خودش میخواست زائر زینب سلام الله علیها شهید زینب سلام الله علیها [دختر آقا میثم 'حلما خانم' دو هفته بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد] 🌱ولادت: ۱۰ فروردین ۱۳۶۷ تهران_قرچک 🦋شهادت: شب اربعین، ۱۰ آذر ۹۴ / سوریه_حلب نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر⚡️ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani.
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید ابراهیم هادی 🌀به روایت: یکی از دوستان به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم رو نمی شناخت تصویرش رو از من گرفت و نگاه کرد با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟! با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه!؟ گفت: من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟ گفت: من رو یدالله صدا کنید! گذشت ... تا چند وقت بعد یکی از دوستانم اومده بود بازار. تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی!؟ گفتم: نه چطور مگه؟! گفت: ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقواییه، برای شکستن نفسش این کارا رو میکنه. اینم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از اون ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم! صحبت های اون آقا خیلی منو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلا با عقل جور در نمیومد. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 حاج جواد محمدی منفرد معروف به ابوفاضل 🌀به روایت: همرزم و رفیق شهید ایرانی و مقیم مشهد بود. شغلش حراست یکی از شرکت های هواپیمایی بود بعد از سال ها نذر و نیاز بچه دار میشه و فرزندش دو روز بود به دنیا اومده بود که همراه با تیپ فاطمیون میره سوریه بدون اینکه کسی بفهمه ایرانیه برای دفاع از حرم آل الله و مقدسات از همه چیز میگذره همیشه اهل مزاح و خنده بود تیکه های شیرین مشهدی از دهنش نمی افتاد یه رفیق با غیرت و با تعصب و با معرفت بود همه دوستش داشتن شبای اخر خیلی بی تاب بود. به هر دری زد که انتقال پیدا کنه تو بخش هجوم و عملیات و اخرشم به خواسته اش رسید ... در عملیات آزادسازی نبل الزهرا مستقیم مهمان حضرت زهرا (س) شد https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️ ⭐️ 🥀🕊 تکاور پاسدار شهید یوسف فدایی نژاد بین بچه های یگان معروف بود به محمد عشقی چون عاشق صلوات بود یه تسبیح هزارتایی داشت که خودش درست کرده بود و بعد نماز باهاش صلوات میفرستاد دائم ذکر میگفت حتی تو ماموریت زمزمه میکرد... قاری قرآن هم بود روز آخرم که بچه ها رفتن بالا سرش میگن لباش تکون میخورد و آروم ذکر یا زهرا میگفت.‌..💔 راستی یکی از ترکشهای خمپاره به پهلوی یوسف خورده بود... شک ندارم دم آخری خود مادرمون خانم فاطمه زهرا (س) اومد برای بدرقه اش https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید سعید حسینی 🌀 به روایت: همسر شهید خطبه عقد خوانده می شد اما داماد نبود! لحظهٔ جاری شدن خطبه عقدمان مقارن با اذان ظهر شده بود. عاقد، خطبه‌ را آغاز کرده بود ولی داماد نبود! بعد از مدتی آمد. هر که پرسید کجا بودی، توضیح خاصی نداد. از غیبتش کمی ناراحت بودم. به آرامی گفت: «می دانی که نماز اول وقت برایم مهم است. نمی خواستم شروع مهمترین فراز زندگی ام با نافرمانی خداوند باشد.» به مسجد رفته و نماز اول وقتش را خوانده بود. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید مهدی زین الدین نصف شب از شناسایی برگشته بود. وقتی می بیند بچه ها در چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر می خوابد بسیجی آمده بود نگهبان بعدی را بیدار کند می بیند کسی بیرون چادر خوابیده است با قنداق اسلحه به پهلویش می زند و می گوید: پاشو! نوبت پست شماست. آقا مهدی هم بلند می شود، اسلحه را می گیرد و می رود صبح زود نگهبان به آن بسیجی می گوید چرا دیشب مرا بیدار نکردی؟ وقتی به محل نگهبانی می روند می بینند فرمانده لشگر دارد نگهبانی می دهد. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 شهید محمدجواد قربانی محمدجواد تک پسر بود و اگر می خواست می توانست نرود، اما او بی تاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمی خواست به‌جز من، به کس دیگری بگوید که می خواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت. وقتی می خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم بر نمی گردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یک شب گفت «بیا بنشین باهم حرف بزنیم.» دلم لرزید و گفتم «می خواهی مأموریت بروی؟ و حتماً می خواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمی توانم و نمی خواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار می کنم.» مهم‌ترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت المال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یک بار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغه اش پایگاه بسیج محله بود و می گفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمع کردن بچه ها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و می گفت این حضور باعث دلگرمی بچه ها می شود. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید اسماعیل دقایقی یکی از مجاهدین عراقی می گفت: در یک زمستان سرد ☃️، با دقایقی، در چادری ⛺️ بودم. متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می لرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او به پتو نیاز داشت، رفت و پتوی خود را آورد و انداخت روی آن مجاهد. بعد گفت: مجاهدین عراقی، ودیعه های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. 🥹 الان به خانهٔ هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس می بینی؛ عکس حضرت امام، شهید محمدباقر صدر و شهید اسماعیل دقایقی. 🥰 https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 شهید یوسف فدایی نژاد یوسف به ذکر صلوات بسیار علاقه داشت و هر چه قدر که می توانست به تکرار آن مداومت می کرد. اگر شرایط را مهیا می دید شروع به نوشتن صلوات می کرد و ذکر صلوات را با تمام زیر و زبرهایش به دفعات می نوشت. هر مشکلی که برایمان پیش می آمد و قادر به حل آن نبودیم می گفت: «صلوات راه حل این مشکل است. چند صلوات بفرستید تا آرامش داشته باشید» https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید علی چیت سازیان 🌀به روایت: مادر شهید قلاب آهنی رو انداخت روی یخ 🧊 و کشید. اولین قالب یخ رو از دهانه تانکر انداخت تو آب 🌊 یه نفر از توی صفِ جماعت معترضش شد که: از کله سحر تا حالا ایستادم برای دو تا قالب یخ ☹️. مگه نوبتی نیست؟ علی گفت: «اول نوبت گلوی تشنهٔ پسر فاطمه، بعد نوبتِ بقیه» با صاحب‌ کارخونه یخ شرط کرده بود که شاگردی میکنه، خیلی هم دنبال مزد نیست، اما اول یخِ تانکر نذری رو میده، بعد بقیه رو خودش هم با خطِ نه چندان خوبش روی تانکر نوشته بود: «سلام به گلوی تشنه حسین» https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️✊🏻 🌹🕊 شهید حاج احمد مایلی نماز صبحش را خارج از مسجد نمی خواند و همیشه دیگران را تشویق می کرد تا در نماز جماعت شرکت کنند 🦋 شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۱۹ https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️ 🌹🕊 شهید محمدحسین محمدخانی محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العاده ای داشت. همان چیزی که بسیاری از افراد در آن ضعف دارند. او معمولاً با هرکس و با هر تیپی که بود گرم می گرفت و دعوتش می کرد. اوایلی که هیأت راه انداخته بود، افرادی در مجلس دیده می شدند که در مجلس تیپ و قیافه شان به مذهبی ها نمی خورد ولی در آن مراسم شرکت می کردند! در برگزاری کنگره های شهدا این تیپ جوان ها را زیاد می دیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب می کرد. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
⭐️‌ 🌹🕊 شهید عبدالرضا مجیری بارها به احترام به همسر اشاره می کرد؛ نامه های پر مهر و محبتی که به مناسبت روز زن یا قبل از مأموریتها می نوشت گویای این مطلب بود درآخرین نامه اش برایم نوشت: ان شاءالله هم در این دنیا باهم باشیم هم در آن دنیا 😇 هیچ وقت دلش نمی آمد تنها چیزی بخورد هر جا می رفت و به او غذا تعارف می کردند (اگر امکان داشت) می آورد خانه باهم بخوریم و حتی در مأموریت که بود غذاهای بسته بندی شده و تنقلاتی که به آنها می دادند را نمی خورد تا برای ما بیاورد هر کوه 🏔 یا چشمه ای ⛲️ هم با بسیج می رفت، اگر خیلی خوب و زیبا بود بعداً ما را می برد. در صحبت با بچه ها لحن شیرینی داشت ☺️ و با آنان بازی می کرد، فضای کاملاً شادی برای بچه ها ایجاد می کرد یا توپ بازی ⚽️ یا آب بازی می کرد. https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani