🔺مکالمه یک جوان در زمان #امام_اول شیعیان با جوانی در عصرِ امام دوازدهم!
#بسیار زیبا
- چند سالته؟
+ بیست و هشت!
- تو این بیست و هشت سال چندبار رفتی دیدن مولات؟
+ مولام؟ امام زمان؟
- آره،امامِ دوازدهم!
+ یه بارم نشده ببینمش!
- جداً؟؟؟
+ خب آره... نمیدونم که کجاست...
- آره تو نمیدونی باید کجا بری...
+ تو چی؟ چند بار رفتی دیدن مولات؟
- زیاد... نمیدونم چند بار!
+ واقعاً؟!
- آره... اصلاً به دنیا که اومدم پدرم منو برد گذاشت میون دستای پیغمبر (ص)، خود رسول الله تو گوشم اذان خوند
+ ولی من از بچگی مولامو ندیدم...
- بزرگتر که شدم با پدرم هر روز مسجد میرفتم و مولامو زیارت میکردم. امیرالمومنین رو سلام میکردم و آقا هم جواب سلاممو میداد ....
+ من حتی صدای مولامم نشنیدم...
- چند دفعه خونه مولام هم رفتم با بچههای آقا، امام حسن و امام حسین سر یه سفره غذا خوردم
+ خوش به حالت...
- راستی، گفتی یک بار هم مولاتو ندیدیش؟
+ یکبار هم ندیدم...
- تو این بیست و چندسال یکبار هم چشمت به چشماش نیفتاده؟!
+ نه....
- وای... چه میکنی با این غم رفیق؟!
+ کدوم غم...
- ندیدن مولا اونم این همه سال باید خیلی درد داشته باشه!!
+ دردشو حس نمیکنم...
- مگه میشه؟!
+ تو تو روزمرگی غرق نشدی که بفهمی میشه این درد رو هم فراموش کرد...
- یعنی شماها از اینکه آقاتون رو این همه ساله ندیدید و جونیتون داره تو این سالهای غیبتش سپری میشه، غصه نمیخورید؟
+ (بغض گلوشو فشار میده) نه...
- حیف شد...
+ جوونیمون?
- آره... جوونیتون میره و آقاتونو نمیبینید...
+ شایدم دیدیم
- آقایی که من میشناسم و ازش شنیدم، تا همین شما شیعهها نخواینش، ظهور نمیکنه
+ ما که میخوایم!
- غرق دنیا شده را جامِ «زیارتِ مَهدی» ندهند
+ هوم...
- گفتی چندسالته؟
+ بیست و هشت!
- (تو دلش) طفلی... بیست و هشت سالش بدون گل روی آقاش گذشته و حواسش نیست...
راستی رفیق تو چندسالته؟؟؟؟؟
🔺واسہنویسندشیہصلواتبفرستین
⚘⚘⚘
@sarbazanezaminesazezohoor