eitaa logo
مدافعان حرم
35.2هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂بی عشق پلید می شوی باور کن... با عشق سعید می شوی باور کن 🍂خـود را که شبیه شهـدا گردانی... یک روز شهید می شوی باور کن سلام صبحتون شهدایی....❣ 🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌟 🌟۲۸ فصل سوم(رشد) از سر صبح بچه ها کلاس را به شوخی گرفته بودند.هرکار ریزو درشت هم کلاسی ها دلیلی برای شیطنت و خنده میشد.من،حسین پارسا و عباس آهنگر روی یک نیمکت نشسته بودیم. مناسبت های خاص مثل ایام دهه فجر،هفته دفاع مقدس، گاهی هم سالگرد بعضی از عملیات ،پدرحسین پارسا به عنوان راوی به مدرسه می آمد.از تجربه های روزهای حضورش درجنگ.یک رنگی و محبت بین رزمنده‌ها .اسارت و شهادت خیلی از دوستانش را خیلی روان و مسلط تعریف می‌کرد.صدای معلم ریاضی که بلندشد،کلاس ساکت شد.بچه ها فهمیدن برعکس شوروحالی که آن ها داشتند ،معلم خیلی باحوصله نیست. تمام تخته سیاه از اعداد و علامت هایی که روی آن نوشته می شد،روسفید شده بود.دفترهای ریاضی ماهم خط به خط با توضیحات معلم در حال سیاه شدن بود. اعداد ریاضی با نشستن یک علامت کنارشان از آمدن عدد بعدی یاخوشحال می شدند و باهم جمع می‌شدند یا از دیدن هم دلگیر می‌شدند و از هم فاصله می‌گرفتند. من مثل بقیه بچه ها سرم پایین بود و تند مینوشتم،یک دفعه صدای شوخی یکی از بچه ها کل کلاس را به هم ریخت.دیدم ناصر دست گل به آب داده و با یک شوخی بی جا حرف های معلم را نیمه کاره گذاشته است. معلم با عصبانیت گفت:ساکت.کاملا معلوم بود که خیلی عصبانی شده. کتاب ریاضی را نیمه بازگذاشت و گفت:این حرف رو کدوم شما زد؟ صدای معلم دفعه دوم با تلخی بیشتری درکلاس پیچید.هیچ کس جرأت نداشت سرش را بالا بیاورد.نگاهی به ناصرکردم،دیدم از خجالت سرخ شده.اخم کردم و آهسته گفتم :چرا این طوری میکنی؟ دیدم سرش را پایین انداخت.معلم دوباره با عصبانیت پرسید؛کدوم شما این حرف رازد؟ نگاهی به ناصر کردم ،دستم را آرام بالا آوردم. باصدای بلند گفتم:آقا ببخشید من بودم. معلم نگاهی به من کرد، سرش را تکان دادو گفت:خلیلی ازتو انتظار نداشتم، بلندشدم صدایم را صاف کردم و گفتم :آقا ببخشید حواسمون نبود. معلم دفتر حضور و غیاب را باز کرد،باخودکار قرمز یک علامت وسط صفحه زد.سری تکان داد و گفت :بشین. کلاس که تمام شد،طوری که نگاهم به ناصر نیفتد از کلاس بیرون امدم،گوشه حیاط جای دنجی پیدا کردم نشستم. شب بعداز نماز برای فرید تعریف کردم چه شده.(مدرسه من و فرید از هم جدابود) فریدگفت:آخه تو چرا این کار و کردی؟حالا نمره آخر سالت را کم میکنه گفتم:آره بابا ،توی دفتر علامت قرمز زد،سر امتحانات باید ریاضی را خوب بخونم که با یه نمره خوب این ناراحتی را از دلش دربیارم.
🌟🌟۲۹ با فرید رفتیم پایگاه بسیج. تمام مدت جلسه بسیج منتظر بودم زودتر تمام شود و من فرصت کنم اتفاقی که افتاده بود را برای آقامرتضی تعریف کنم،هرچند که خودش متوجه شده بود که حرفی برای زدن دارم. قبل از تمام‌ شدن جلسه سرش را نزدیک گوش من آورد،گفت:آقا رسول چی شده؟اینجا نیستی. مثل هرشب من و فرید باآقا مرتضی از مسجد راه افتادیم،تمام مسیر آقا مرتضی به من فرصت داد حرفم رابزنم.وقتی که تمام شد ،نگاهی کرد و گفت:رسول ،معلمت فهمیده تو نبودی،برای همین از دستت ناراحت نیست.از این بابت خیالت راحت باشه، اما امروز یه تمرین بزرگی را انجام دادی. نگاهی به آقا مرتضی کردم و با تعجب گفتم:من آقا؟.بله،برو به این حرفم فکرکن.من فقط یه راهنمایی میکنم‌. آخر شب تمام اتفاق های روز و حرف هایی که ردوبدل شده بود را مرور کردم،مثل همه لحظات زندگی ام این جریان راهم در بسته توکل به خدا پیچیدم و به دست آسمان سپردم. 🌟روزها مثل صابون آب خورده لیز میخوردند.محاسنی که حالا هرروز ردیف بیشتری را روی صورتم پر میکرد،این طی شدن روزها را به رخم می‌کشید. مدرسه اعلام کرد تعطیلات نوروز اولین گروه دانش آموزی را به اردوی راهیان نور می‌فرستند.نتوانستم با بچه ها راهی شوم.دوربین زنیت جدیدم را به یکی از بچه ها دادم تابرایم کلی عکس یادگاری به عنوان سوغات بیاورد. حالا نشستم سرساک،دارم لباس هایم را تا می‌کنم،چون قرار شده به همراه مامان و بابا به این سفر بروم. خدارو شکر میکنم که بالاخره قرعه به اسم من دیوانه زدند. قرار شد با کاروانی از دوستان بابا به این سفر برویم. اتوبوس که راه افتاد ،خیالم راحت شد که شهدا دعوتم کردند، هر پیچی که رد می‌شدیم باخیال راحت تری به صندلی ام لم میدادم.خیلی حال و حوصله حرف زدن با کسی و نداشتم.دلم میخواست الان فرید،حسین یا پوریا بودند تا می توانستم کمی کل کل کنم. باید اعتراف کنم برای شروع یک رابطه سخت میگیرم،ولی وقتی دوستی را انتخاب کردم ،پای این دوستی و رفاقت هستم،به قول یکی از بچه ها که میگفت:اول آشنایی وقتی دیدم نه اهل فوتبال و بازی های گروهی هستی،نه اهل شیطنت و شوخی ،به حسین گفتم:این چقدر خشک و عصا قورت داده است،اما حالا این رفاقتی که بین ما هست رو خیلی دوست دارم. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌷 شهید حمید رضا محمدی تاریخ تولد: ۱ خرداد ۱۳۴۴ تاریخ شهادت: ۱۱ مرداد ۱۳۶۲ محل شهادت: مهران مزار مطهر: گلزار شهدای محلات 🛑 شهید شاخص بسیج دانش آموزی کشور، فرمانده ۱۷ ساله، شهید حمیدرضا محمدی ، فرمانده تخریب لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب «ع» 📖 شهید🕊🌹 🛒 سفارش از طریق لینک زیر http://B2n.ir/g33813 🔴@sarbazanzeynab🔴
📷 پیکر مطهر شهید مدافع حرم «سيف عبد الكريم عبد خلف اللامي» از رزمندگان سلحشور جنبش مقاومت اسلامی نُجَباء که سال ٢٠١٦ در سوریه به قافله شهدا پیوست، پس از هفت سال تفحص و تشییع شد. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
«جنگ ما با شیطان از محراب نماز آغاز می‌شود» شهید سید مرتضی آوینی تصویر: شهید مدافع حرم فاطمیون «موسی حسینی» در حال راز و نیاز با پروردگار شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
📸 تصویری زیبا در فضای پاییزی از حاج قاسمِ عزیز 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این فیلم و توصیه مقام معظم رهبری به خانواده شهید مدافع حرم توجه کنید آقا به مادر کودک میفرمایند درمنزل به او ترکی یاد بدهید و با کودک ترکی صحبت کنید در کوچه و مدرسه فارسی را یاد میگیرد! متأسفانه ایل بزرگ لر و بختیاری با آنکه تعصب بسیاری بر روی اصالت خود دارند و معترض هستند که ایل لر و بختیاری از سوی دولتمردان و اشخاص گاهاً مغرض مورد هجمه ها و بی مهری ها قرار گرفته ولی متأسفانه بیشترین بی مهری از سوی خودمان به اصالتهایمان صورت گرفته و طبق یک جمله زیبا از پیشینیانمان که فرموده اند؛اگرکسی خودش، خودش را خوار نکندهمه عالم هم نمی‌توانند او را خوار کنند ما خودمان هستیم که بزرگترین ظلم را در حق اصالت خودمان میکنیم وقتی که ما با فرزندانمان در خانه و بین خانواده با فرزندان خردسالمان فارسی صحبت میکنیم و فارسی صحبت کردن فرزندانمان را به نوعی نشانه متمدن بودن و با کلاس بودن تلقی میکنیم یا به بهانه آماده شدن برای ورود به مدرسه و بهتر یاد گرفتن درس هر طور که هست میخواهیم فرزندمان فارسی صحبت کند و از صحبت کردن خانواده به زبان لری با فرزندمان ممانعت میکنیم رفته رفته لهجه طایفه ای ما و زبان لری به فراموشی سپرده خواهد شد و دیر زمانی نخواهد پائید که به دنبال زبان و لهجه هایمان در موزه ها و کتابها بایدبگردیم نگران نباشیم همانطور که خودمان به راحتی زبان فارسی رادر مدرسه وجامعه یادگرفتیم فرزندانمان هم ازما باهوشترهستندحتمااز مابهترخواهند آموخت! ازآموختن وتکلم کردن فرزندانتان به زبان مادری شرم نکنید بلکه باافتخار به آنها بیاموزیدو باآنها تکلم کنید! 🔴@sarbazanzeynab🔴
پُرکار بود و به پُرکاری اعتقاد داشت. می‌گفت: «من یک‌بار در حضور حاج‌قاسم برای عده‌ای حرف می‌زدم. گفتم: من این‌طور فهمیده‌ام که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پُرکار هستند و شهدای ما  در جنگ این‌طور بوده‌اند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت بله همین‌طور بود.» * روی کمدش این جمله از  امام خامنه‌ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود: «در جمهوری اسلامی هر جا که قرار گرفته‌اید،‌ همان‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌ی کارها به شما متوجه است». * بخشی از نامه شهید به همسرش:  «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا(عج) باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دوری هاست و جز با فدا شدن محقق نمی شود حقیقتاً.» برگرفته از: کتاب «تو شهید نمی‌شوی» ، خاطرات و زندگی‌نامه شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی   شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌟🌟۳۰ کمی سردم شد،خودم را محکم بغل کردم و چشم هایم را روی هم گذاشتم. برای یک لحظه خواب دیدم.وقتی بیدار شدم،متوجه شدم کمتر از پنج دقیقه خوابم برده بود،اما تصویر این بود،بالای یک تپه که چندتا درخت کوتاه بود،یک دفعه صدای انفجار آمد و یک سیب سرخ از آن بالا غلت خورد به سمت پایین.به جاده نگاه کردم.تصور میکردم زمان جنگ،چند شهید درست از همین مسیر به جبهه اعزام می شدند.نگاهی به هم سفرها کردم،یا خواب بودند یا مشغول حرف زدن. جیب پیراهنم را چک کردم.یک تکه کاغذ پیدا کردم. از مادرم خودکار گرفتم و بالای کاغذ نوشتم:یکی از برنامه هایم بعداز برگشت ازسفر،مطالعه زندگی شهید دین شعاری باید باشد.باخودم گفتم:حتما لحظه ای که خوابش را می‌بینم، لحظه شهادت این شهیده. مامان صدا کرد و یک مشت پسته و تخمه کف دستم ریخت.وقتی نگاه به صورت مامان کردم،تو ذهنم آمد،اگر روزی شهادت قسمت من بشود،برای یکی از چیزهایی که حتی در بهشت نیز دل تنگش میشوم،نگاه صورت خانواده ام است. خنده ام گرفت و گفتم:حتما جو راهیان منو گرفته،جنگ کجا،من کجا،شهادت کجا. چندروزی که جنوب بودیم راویان مختلفی می آمدند و برای ما از شرایط و وضعیت آن زمان، تعریف می‌کردند، ایثار،شجاعت،صداقت،.... هرخاطره یک دنیا حرف در دل خود داشت،دنیایی که اگر خوب به آن نگاه نکنیم،شاید سال‌های آینده کم رنگ شوند و بین ما،دفاع و فرهنگ شهادت فاصله بیفتد. خون شهدا قداستی به ذره ذره این خاک بخشیده بود که برای پا گذاشتن روی آن خیلی جاها تابلو زده بودند که با وضو وارد شوید،اینجا فقط به خاطر خاک نبود که باید وضو میگرفتیم،برای عشقی که جا خوش کرده بود باید تطهیر می‌شدیم.. شهدا در یک چیز مشترک بودند و آن عشق واقعی بود.یک جنسی از عشق که قابل گفتن نیست.فقط باید برای رسیدن به آن تلاش کرد و حتما چاشنی دیگر لازم داشت:مثل حجب و حیا،رعایت لقمه،گذشت.. دو رکعت نماز خواندم و به سجده رفتم ،مطمئن شدم خاکی که این همه عاشق را در دل خودش به امانت نگه داشته قابلیت سجاده شدن را دارد. بعد از سفر راهیان سعی کردم بیشتر روی خودم کار کنم .بیشتر مراقب اخلاق و رفتارم بودم،برای خودم یک سرمشق نوشتم که چند بند خاص داشت؛مثل این حرف شهید حسین خرازی(گاهی یک نگاه حرام شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد،سال ها عقب می‌اندازد ). زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀:-") شهید آوینی 🕊🌷 سربازان امام زمان.عج. ازهیچ چیزجز، گناهان خویش نمی هراسند. ... صبح وعاقبتمون شهدایی💚 ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ الفرجهم⭐⚡ شهید🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌟 🌟۳۱ درسم را پیگیر بودم،راستش برای برنامه های بسیج و تحقیقی که در مورد مباحث نظامی داشتم،بیشتر وقت میگذاشتم و همین گاهی نمره های من را مثل سیگنال های صوت بالا و پایین می‌برد.یک روز جمعه پایگاه بسیج برنامه کوه پیمایی داشتیم.از پنجشنبه که رسیدم خانه تمام کارهای درسی ام را انجام دادم.خاص بودن آن روز برای من بیشتر ازهمه بود،چون روح الله به خانه آمده بود.وقتی که خبردار شد قرار کوه پیمایی و راپل داریم،گفت:همراه ما می آید. سابقه ورود روح الله به بسیج و ارتباطش با مسئولین و مربی ها خیلی بیشتر از من بود و از همه مهمتر آقا مرتضی با روح الله خیلی صمیمی تر از من بود. تا نمازصبح یک ساعتی وقت داشتیم که روح الله من را بیدار کرد. روح الله کاملا برعکس من بود ،خیلی مرتب و سعی میکرد هرکاری راسر ساعت خودش انجام دهد.همیشه هم به من تذکر میداد که (رسول یکم مرتب باش). منم همیشه با خنده میگفتم:باشه، باشه. قبل از اینکه از خانه بیرون بیاییم ،نگاهی به من کرد و گفت :مگه امروز راپل کار نمی‌کنیم؟سرم را برای تایید حرفش تکان دادم. از داخل کوله اش یک بسته بیرون آورد به من داد،گفت :بیا اینو برای تو خریدم. بسته را باز کردم، یک جفت دستکش برزنتی مخصوص راپل برای فرود بود،سریع دستم کردم.خیلی شیک و خوش فرم بود. فرید با برادر بزرگترش فرزاد سرکوچه منتظر ما بودند،به فرید گفتم روح الله برایم دستکش خریده است.فرید گفت:مبارکه.این جوری موقع فرود،کف دستت اذیت نمیشه. گرم حرف زدن با فرید بودم که روح الله صدایم کرد .دوتا کیسه کوچک به ما دادوگفت:با فرید وسایل کوله ها را مرتب کنید.وسایل راپل را داخل این کیسه های کوچک بریزید،وقتی رسیدید پای کار معطل نشید.کوله ها را خالی کردیم .به فرید گفتم بیا چک کنیم .من میگم،تو ببین هست؟ _طناب چه _هست ..... _یومار و دستکش. _بله قربان همه چیز هست نگاهی به فرید کردم،از حرفش خنده ام گرفته بود،خیلی جدی گفت:چیه تو قربانی دیگه. من مطمئنم که یک روزی تو آدم نظامی موفقی در یک رده خاصی میشی که نیروهای تحت امرت بهت بله قربان میگن. باخنده گفتم:من یک روز قربانی میشم،آن هم فقط برای حضرت زهرا س اسم حضرت زهرا س که آمد، انگار به دل هردومان چنگی زده باشند،فرید گفت:انشالله دوتایی..تو دلم گفتم :من زودتر. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅یا صاحب الزمان 🎥این خانواده‌ی مسیحی در حال نقل کرامتی از امام زمان هستند که اتفاق بسیار جالبی می‌افتد ! بسیار زیبا ، از دست ندید☝️ 🔴@sarbazanzeynab🔴
📗 کتاب سلیمانی عزیز ۱ 📢 خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را برایتان آوردیم، سرداری که مرد همیشه میدان در صحنه جبهه مقاومت بود . 🔖 این اثر ناب، سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشه‌ای از زندگی سردار را ‍‍ پیشکش نگاه خوانندگان کند . سفارش کتاب سلیمانی عزیز ۱👇👇👇 https://b2n.ir/p04986 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌:] ✍🏻دست‌نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی بر روی قاب عکس شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده: 🤲🏻خداوندا مرا از شفاعتش بهره مند فرما 🌱 ۹۷/۱۲/۲ شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊سخنرانی شهید مدافع حرم در یادواره شهدا قبل از شهادت شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـھـدا ... از خواب و خوراك افتادند تا دنیا خوابمان نڪند... ۅ این است معناے ... ا؎ ڪاش مردانه قدر مردانگے هایشان را بدانیم...✋🏻 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 نامه سردار سلیمانی به محمد الضیف فرمانده عملیات طوفان الاقصی‌ 🔹رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۴ با حمله موشکی به منزل محمد ضیف که فرماندهی عملیات امروز را بر عهده داشت، همسر و دختر او را شهید کردند. 🔹سردار سلیمانی پس از آن حمله، در نامه‌ای به فرمانده گردان‌های قسام، او را فردی مقاوم و شجاع معرفی کرد و شهید زنده خواند. 🔹در نامه سردار سلیمانی آمده است: همگی مطمئن باشید ایران با وجود فشار‌ها و محکم شدن محاصره، فلسطین را تنها نخواهد گذاشت. پیروزی نزدیک است و با لطف پروردگار، صدای زنگ مرگ صهیونیست‌های تجاوزگر به صدا درآمده است. 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا