eitaa logo
مدافعان حرم
35.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2هزار ویدیو
38 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 محمدابراهیم رشیدی نام پدر : غلامعلی تاریخ ولادت: ۱۳۶۵ تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۴/۱۰ محل شهادت: عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر - دیرالزور سوریه مدت عمر: ۳۲ سال محل مزار : گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم قطعه و ردیف و شماره مزار: قطعه شهدای مدافع حرم شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 15 حمیدآهی کشیدوگفت:"دست روی دلم نذار.من بی خبرازهمه جاوقتی این حرفهاروشنیدم ازاتاق بیرون اومدم وازمادرم پرسیدم شمامگه کجارفته بودین؟این حرفهابرای چیه؟مامان هم داستان روتعریف کردکه رفتیم خونه دایی تقی،ولی فرزانه جواب ردداد.منم باناراحتی وبه شوخی گلایه کردم که آخه مادرمن!رفتیدخواستگاری،منونبردین؟خودتون تنهایی رفتین؟کجابدون دامادمیرن خواستگاری که شمارفتید؟بعدهم رفتم داخل اتاق.اشکم درآمده بود.پیش خودم میگفتم من دخترداییمودوست دارم.هرچی میگذشت،اطمینانم بیشترمیشدکه توبالاخره زن من میشی،امابعدکه شنیدم جواب رددادی همش باخودم کلنجارمیرفتم که مگه میشه کسی که این همه بهش فکرمیکنم ودوستش دارم منودوست نداشته باشه؟" صحبت به این جاکه رسید،من هم داستان قول وقراری که باخداداشتم راتعریف کردم.گفتم:"قبل ازاینکه شمادوباره بیایدوباهم صحبت کنیم،نذرکرده بودم چهل روزدعای توسل بخونم،بعدهم اولین نفری که اومدوخوب بودجواب بله روبدم،اماشماانگارعجله داشتی؛روزبیستم اومدین!" حمیدخندیدوگفت:"یه چیزی میگم،لوس نشیا"درحالی که ازلحن صحبت حمیدخنده ام گرفته بود،گفتم:"می شنوم بفرما. "گفت:"واقعیتش من یه هفته قبل ازاینکه برای باردوم بیایم خونتون رفته بودم قم،زیارت حرم کریمه ی اهل بیت.اونجابه خانوم گفتم یاحضرت معصومه سلام ا...علیهامیشه اونی که من دوستش دارموبه من برسونی؟دل من پیش فرزانه مونده،منوبه عشقم برسون!من توروازکریمه اهل بیت گرفتم." تاملی کردم وگفتم:"حمیدآقا!حالاکه شمااین روگفتی،اجازه بده منم خوابی که چندسال پیش دیدم روبرات تعریف کنم.البته قول بده شماهم زیادی هوایی نشی!"پرسید:"مگه چه خوابی دیدی؟" گفتم:"چندسال پیش توی خواب دیدم یه هلیکوپتربالای خونه دورمیزنه ومنوصدامیکنه.وقتی بالای پشت بوم رفتم،ازداخل همون هلیکوپتریه گوسفندسربریده بغل من انداختن." حمیدگفت:"خواب عجیبیه.دنبال تعبیرش نرفتی؟" گفتم:"این خواب توی ذهنم بود،ولی باکسی مطرح نکردم،تااین که رفته بودیم مشهد.توی لابی هتل یه تعدادکتاب زندگی نامه وخاطرات شهدابود.اونجااتفاقی بین خاطرات همسرشهید"ناصرکاظمی"،فرمانده ی سپاه پاوه خوندم که ایشون هم خوابی شبیه خواب من دیده.نوشته بودوقتی که مثل من باراول به خواستگاری جواب منفی داده بود،توی خواب می بینه یه هلیکوپتربالای خونه اومدویه گوسفندسربریده همراه یه ماهی توی بغلش انداخت.وقتی این خواب روبرای همکارش تعریف کرده بود،همکارش گفته بودگوسفندسربریده نشونه قربونی توی راه خداست.احتمالاتوازدواج که میکنی همسرت شهیدمیشه.اون ماهی هم نشونه ی بچه است؛البته همسرت قبل ازبه دنیااومدن بچه شهیدمیشه.نهایتاآخرقصه ی زندگیش دقیقاهمینطوری شد.قبل ازبه دنیااومدن بچه،همسرش شهیدشد.اونجاکه این خاطره روخوندم،فهمیدم که من هم احتمالاهمسرشهیدمیشم." این ماجراراکه تعریف کردم،حمیدنگاه غریبی به من انداخت وگفت:"یعنی میشه؟من که آرزومه شهیدبشم،ولی ماکجاوشهادت کجا." آن روزکلی باهم پیاده آمدیم وصحبت کردیم.اولین باری بودکه این همه بین ماصحبت ردوبدل میشد.به کانال آب که رسیدیم واقعاخسته شده بودم.حمیدخستگی من راکه دیدپیشنهاددادسوارتاکسی بشویم.تاسوارماشین شدیم،گفت:"ای وای!شیرینی یادمون رفت.بایدشیرینی میگرفتیم." راهی نیامده بودیم که ازماشین پیاده شدیم.به سمت بازارچه کابل البرزرفتیم.دوجعبه شیرینی خرید؛یک جعبه برای خودشان،یک جعبه هم برای خانه ی ما.یک کیلوهم جدابرای من سفارش داد.گفت:"این شیرینی گل محمدی هم برای خودت،صبح هامیری دانشگاه بخور." دوست داشتم تاریخ تولدحمیدرابدانم.برای اینکه مستقیماسوالی نکنم تاسفارش شیرینی هاآماده بشودازقصدبه سمت یخچال کیک های تولدرفتم.نگاهی به کیک هاانداختم وگفتم:"این کیک رومی بینین چه شیک وخوشگله؟تولدامسالم که گذشت!امادوم تیرسال بعدهمین مدل کیک روسفارش میدیم.راستی حمیدآقا،شمامتولدچه ماهی هستین؟" گفت:"به تولدمن هم خیلی مونده،تولدم چهاراردیبهشته." تاحمیدتاریخ تولدش راگفت درذهنم مشغول حساب وکتاب روزوماه تولدمان شدم.خیلی زودتوانستم یک وجه اشتراک قشنگ پیداکنم.حسابی ذوق زده شدم،چون تاریخ تولدمان هم به هم می آمد.من متولددومین روزچهارمین ماه سال بودم وحمیدمتولدچهارمین روزدومین ماه سال! ازشیرینی فروشی تافلکه ی دوم کوثربایدپیاده میرفتیم.حمیدورزشکاربودوازبچگی به باشگاه میرفت.این پیاده رفتن هابرایش عادی بود،ولی من تاب این همه پیاده روی رانداشتم.وسط خیابان چندبارنشستم وگفتم:"من دیگه نمیتونم،خیلی خسته شدم."حمیدهم شیرینی به دست باشیطنت گفت:"محرم هم که نیستیم دستتوبگیرم.اینجاماشین خورنیست،مجبوریم تاسرخیابون خودمون روبرسونیم تاماشین بگیریم." ادامه دارد... شهید مدافع حرم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‎‎‎‎‌ ‎‌‌‌‌‌‌ 🔴@sarbazanzeynab🔴
💌همسفرانه اولین مرتبه‌ای که عبدالله را دیدم سال 81 بود منزل خودمان، هیکلی نبود، اما قد بلندی داشت و البته خوش تیپ و خوش بر و رو. وقتی قرار شد با هم صحبت کنیم آنچه که برای من اهمیت داشت اخلاق و ایمان طرف مقابلم بود، و اصلا مسائل مالی نه برایم اهمیت داشت و نه حرفی در این مورد زدم. عبدالله از کارش و البته سختی‌های زندگی با یک نظامی گفت، و اینکه همیشه در حال ماموریت است. حرفهایش که تمام شد گفت: آیا بنده را به عنوان همسر می پذیرید؟ و من گفتم: بله. پدرم پاسدار بود و صحبت‌های عبدالله را در زندگی‌ام تجربه کرده بودم. همان دفعه اول عبدالله را دیدم و صحبت کردیم مهرش در دل من جا خشک کرد و وقتی که محرم شدیم همه زندگی‌ام عبدالله شد، یک روز اگر نمی‌دیدمش یا صدایش را نمی‌شنیدم نفس کشیدن برایم سخت می‌شد. شـهـیـد مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
💥 لیستی از کتاب های مربوط به شهدای مدافع‌حرم🌱🕊🌷(قسمت۲) 🌷نام کتاب:حاج قاسم سلام نویسنده:مجید سان کهن موضوع:والفجر ۸ به روایت حمیدرضا فراهانی 🌱نام کتاب:دلم پرواز می‌خواهد نویسنده:پریسا محسن‌پور موضوع:زندگانی شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی 🌷کتاب:تو جای همه آرزوهایم نویسنده:سمیه گنجی موضوع:زندگانی شهید لشکر فاطمیون نعمت‌الله نجفی 🌱کتاب:هیچ چیز مثل همیشه نیست نویسنده:الهه آخرتی موضوع:زندگانی شهید مدافع حرم امیر سیاوشی 🌷کتاب:جای من اینجاست نویسنده:فریبا انیسی موضوع:زندگانی شهید سیدحمید تقوی‌ 🌱کتاب:پانصد صندلی خالی نویسنده:لیلی علام‌الدین موضوع:یادداشت‌های زن سوری در سال‌های محاصره الفوعه 🌷کتاب:کتیبه ژنرال قصرالدشت نویسنده:اکبر صحرایی موضوع:کودکی تا شهادت شهید عبدالله اسکندری 🌱کتاب:شرط عاشقی نویسنده:رضیه غبیشی موضوع:زندگی شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری 🌷کتاب:یک روز بعد از حیرانی نویسنده:فاطمه سلیمانی موضوع:شهید مدافع حرم دهه هفتادی محمدرضا دهقان‌امیری 🌱کتاب:ذوالفقار نویسنده:علی‌اکبر مزدآبادی موضوع:برش‌هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی 🌷کتاب:حاج قاسم نویسنده:علی‌اکبر مزدآبادی موضوع:جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی 🔴@sarbazanzeynab🔴
📚 "بیست و هفت روز و یک لبخند"، روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم، به قلم سرکار خانم فاطمه رهبر از زبان خانواده و دوستان و هم ‌رزمان شهید. شهید نوری هریس دانشجوی بسیجی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزادسازی منطقه بوکمال در سن 25 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید. ـــــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــــــــــ نویسنده: فاطمه رهبر شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
✨فرازی از وصیتنامه خوش ندارم که این شادمانی را بالباس های سیاه وغمگین ببینم غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب کبری سلام الله باید باشد اشک وآه وناله اگر هست برای اربابمان امام حسین باید باشد واگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ی ارباب وخانم جان تنگ است.اما چه خوشحالی بالاترازاینکه فدایی راه این بزرگواران شویم.پس غمگین نباشید...💔 شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهید مدافع حرم سردار حاج محمد رضایی متولد ۱۳۵۰ در منطقه شال قزوین بود و در سال ١٣۶۴ به جبهه اعزام شد. وی در سال ١٣۶۶ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در همین سال در عملیات والفجر ۱۰ در آزادسازی شهر حلبچه عراق و سال ١٣۶٧ در عملیات بیت المقدس ۶ در منطقه سلیمانیه عراق شرکت کرد و به مقام جانبازی نائل آمد. سردار شهید محمد در سال ١٣۶٩ ازدواج کرد که ثمره آن یک دختر و دو پسر است. این شهید سرافراز در آخرین مسئولیت خود که معاون عملیات تیپ ٨٢ صاحب الامر (عج) قزوین بود با فرماندهی عملیات مقابله با گروهک تروریستی غرب کشور (پژاک) در سال ۱۳۹۰ در پاکسازی آن منطقه از لوث وجود آنان نقش مؤثری داشت. شهید محمدرضایی اولین بار در سال ۱۳۹۱ و دومین بار، اردیبهشت سال ۱۳۹۴ به منطقه سخنه در ۷۰ کیلومتری تدمر سوریه به عنوان مستشار نظامی اعزام شد که در تاریخ ۲۴ اردیبهشت همان سال، آن منطقه توسط گروهک داعش‌اشغال شد و شهید سردار حمید محمدرضایی در آن منطقه مفقودالاثر شد. با پیگیری‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سپاه قدس، پیکر مطهر شهید به همراه چهار شهید مدافع حرم ایرانی دیگر کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. هدیه کنیم صلواتی نثار اروح مطهرشان ❣سالروز شهادت شهید مدافع حرم «محمد رضایی»❣ شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ چشمانَت همان اتفاقیست که هر صبح شهرِ دلم را گرم می‌کند🌱❤️ صبحتون شهدایی🌺 شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
آیت الله العظمی جوادی آملی: «شهدا کسانی هستند، که در راه دین شهید شدند و جان خود را فدای اسلام و ولایت کردند و اين بزرگواران چون در راه دين شهيد شدند زنده وارد برزخ مي‌شوند ،خواب نيستند، مُرده نيستند، مُرده ملكوتی نيستند بلکه زنده ملكوتی اند و كاملاً باخبرند چه كسی راهی راهشان است و چه كسی راهشان را ادامه نداد.  در مقام و منزلت شهدا همین اندازه بس که از خدای متعال می خواهند کسانی که در دنیا در مسیر و ادامه راه آنها در حال حرکت اند،کمک کنند تا به شهدا برسند، ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾» ۱۳۹۴/١٢/١٨ 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهید مدافع حرم ‎ "واجد علی" شهید واجد علی یکی از شهدای پاکستانی ‎ زمانیکه تصمیم گرفت برای دفاع از حریم اهلبیت(ع) به سوریه برود با مادرش تماس گرفت و از ایشان اجازه خواست مادرش ابتدا مخالفت کرد اما بعد از چند روز مجددا تماس گرفت و اجازه خواست. مادر گفت: برایم سخت است تو را به جبهه جنگ بفرستم اما اگر اجازه ندهم در آخرت چه جوابی به حضرت زینب(س) بدهم. آنهم وقتی ببینم هم محلی هایم فرزندانشان را برای دفاع از اسلام فرستاده‌اند. چه تفاوتی میان آنها و فرزندان من وجود دارد؟ شهادت: بوکمال مزار: قم، بهشت معصومه(س). شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
•~🌿🌸~• 🌹🍀مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید.🍀🌹 "شهید مدافع حرم 🕊" 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 16 نوع راه رفتن ورفتارمان شبیه کسانی بودکه تازه نامزدکرده اند.درشهری مثل قزوین سخت است که درخیابان راه بروی وحداقل چندنفرآشناوفامیل تورانبیند،به خصوص که حمیدراخیلی هامی شناختند. روی جدول نشسته بودم که چندنفرازشاگردهای باشگاه کاراته ی حمیدکه بچه های دبستانی بودندمارادیدند.ازدورمارابه هم نشان میدادندوباهم پچ پچ میکردند.یکی ازآنهاباصدای بلندگفت:"استادخانومتونه؟مبارکه!" حمیدرازیرچشمی نگاه کردم.ازخجالت عرق به پیشانیش نشسته بود.انگارداشتندقیمه قیمه اش میکردند.دستی برای آنهاتکان دادوبعدهم گفت:"این بچه هاآبروبراآدم نمیذارن.فرداکل قزوین باخبرمیشه." ساعت نه شب بودکه به خانه رسیدیم.مادرم بااسپندبه استقبالمان آمد.حلقه چندباری بین فاطمه ومادرم دست به دست شد.حمیدجعبه شیرینی رابه مادرم دادودرجواب اصرارش برای بالارفتن گفت:"الان دیروقته،ان شاءا... بعدامزاحم میشم.فرصت زیاده." موقع خداحافظی خواست حلقه رابه من بدهدکه گفتم:"حلقه روبه عمه برسونید،مراسم عقدکنان باخودشون بیارن."گفت:"حالاکه حلقه بایدپیش من باشه،پس من یه هدیه ی دیگه بهت میدم."ازداخل جیب کتش یک جعبه کادوپیچ درآوردوبه سمتم گرفت.حسابی غافلگیرشده بودم،این اولین هدیه ای بودکه حمیدبه من میداد.به آرامی کاغذکادورابازکردم تاپاره نشود.ادکلن لاگوست بود.بوی خوبی میداد.تمام نامزدی مابابوی این ادکلن گذشت،چون حمیدهم همیشه همین ادکلن رامیزد. جمعه بیست ویکم مهرماه سال 1391روزعقدکنان من وحمیدبود؛دقیقامصادف باروزدحوالارض.مهمانان زیادی ازطرف ماوخانواده ی حمیددعوت شده بودند.حیاط رابرای آقایان فرش کرده بودیم وخانم هاهم اتاق های بالابودند،.ازبعدتعطیلات عیدخیلی ازاقوام وآشنایان راندیده بودم. پدرحمیداول صبح میوه هاوشیرینی هاراباحسن آقابه خانه ماآوردند.فضای پذیرایی خیلی شلوغ وپررفت وآمدبود.باتعدادی ازدوستان واقوام نزدیک داخل یکی ازاتاق هابودم،باوجودآرامش واطمینانی که ازانتخاب حمیدداشتم،ولی بازهم احساس میکردم دردلم رخت میشورند.تمام تلاشم رامیکردم که کسی ازظاهرم پی به درونم نبرد. گرم صحبت بادوستانم بودم که مریم خانم،خواهرحمید،داخل اتاق آمدوگفت:"عروس خانم!داداش باشماکارداره." چادرنقره ای رنگم راسرکردم وتادرورودی آمدم،حمیدبایک سبدگل زیباازغنچه های رزصورتی ولیلیوم زردرنگ دم درمنتظرم بود.سرش پایین بودومن راهنوزندیده بود.صدایش که کردم متوجه من شدوبالبخندبه سمتم آمد.کت وشلوارنپوشیده بود،.بازهمان لباس های همیشگی تنش بود؛یک شلوارطوسی ویک پیراهن معمولی،آن هم طوسی رنگ.پیراهنش راهم روی شلوارانداخته بود. سبدگل راازحمیدگرفتم وبوکردم.گفتم:"خیلی ممنون،زحمت کشیدین."لبخندزدوگفت:"قابل شمارونداره،هرچندشماخودت گلی."بعدهم گفت:"عاقداومده تاچنددقیقه ی دیگه خطبه روبخونیم.شماآماده باشید."باچشم جوابش رادادم وبه اتاق برگشتم. باوجوداینکه وسط مهرماه بود،امابه خاطرزیادی جمعیت هوای اتاق هادم کشیده بود.نیم ساعتی گذشت،ولی خبری نشد.نمیدانستم چراعقدرازودترنمیخوانندکه مهمان هاهم اذیت نشوند. مادرم که به داخل اتاق آمد،آرام پرسیدم:"حمیدآقاگفت که عاقداومده،پس معطل چی هستن؟"مادرم گفت:"لابددارن قول وقرارهای ضمن عقدرومی نویسن،برای همین طول کشیده." مهمان هاهمه آمده بودند،اماحمیدغیب شده بود.کمی بعدکاشف به عمل آمدکه حمیدشناسنامه اش راجاگذاشته است.تاشناسنامه رابیاورد،یک ساعتی طول کشید.ماجرادهان به دهان پیچیدوهمه فهمیدندکه دامادشناسنامه اش رافراموش کرده است.کلی بگوبخندراه افتاده بود،امامن ازاین فراموشی حرص می خوردم. بعدازاینکه حمیدباشناسنامه برگشت،بزرگترهای فامیل مشغول نوشتن قول وقرارهای طرفین شدند.بناشدچهارقلم ازوسایل جهیزیه راخانواده ی حمیدتهیه کنندموقع خواندن خطبه ی عقد،من وحمیدروی یک مبل سه نفره نشستیم؛من یک طرف،حمیدهم بافاصله،طرف دیگرمبل،چسبیده به دسته ها! سفره ی عقدخیلی ساده،ولی درعین حال پرازصمیمیت بود.یک تکه نان سنگک به نشانه ی برکت،یک بشقاب سبزی،گل خشکی که داخل کاسه ای آب برای روشنایی زندگی بودویک ظرف عسل،جعبه ی حلقه ویک آینه که روبروی من وحمیدبود.گاهی ساده بودن قشنگ است.دست حمیدقرآن حکیم بود؛قرآنی بامعناوتفسیرخلاصه. ادامه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‎‎‎‎‌ ‎‌‌‌‌‌‌ شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
میگفت‌من‌یہ‌چیزوفہمیدم خداشہآدتوهمیشہ‌بہ‌ آدمایی‌داده‌که‌توکار سختڪو‌ش‌بودن ... !💔🌿 شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
❤️شهید دهه هفتادی مدافع حرم❤️ شهید محمد رضا دهقان امیری ✅محمدرضا وصیت کرده بود او را در امامزاده علی اکبر (ع) چیذر دفن کند. از صفات بارز اخلاقی او می توان به خوش خلقی و خلوص نیت در انجام وظایف دینی و امور خیر اشاره کرد. ایشان در بیست و یکم آبان ماه  94 به عنوان بسیجی تکاور راهی سوریه شد و همزمان با آخرین روزهای ماه محرم در نبرد با تروریست های تکفیری در حومه حلب طی عملیات محرم به شهادت رسید. شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
📸اولین سالگرد شهادت شهید صیاد خدایی ▫️حجت‌الاسلام حسینی قمی ▫️حاج علی انسانی ▫️سیدمجید بنی‌فاطمه ▫️حنیف طاهری 📆 سه‌شنبه ۲۶ اردیبهشت‌، از ساعت ۱۷ الی ۱۹ 📍، میدان بهارستان، نرسیده به چهارراه سرچشمه، مجموعه فرهنگی هنری سرچشمه شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهیدی که دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم شود 🔹شهید سید مصطفی محبی پارسا ارادت خاصی به خانواده شهدا داشت به خصوص از زمانیکه که پیکر شهید حججی به ایران بازگشت بیشتر هوای شهادت می‌کرد دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم شود، همیشه به همسر خود توصیه می‌کرد که به دختران خود حجاب را آموزش داده و به نماز خواندن تشویق نماید. 🔹شهید محبی پارسا نماز را اول وقت می‌خواند و به همسر خود می‌گفت زن باید در نماز خواندن از شوهر خود سبقت بگیرد چون زمانی که مرد همسر خود را با حجاب در حال خواندن نماز ببیند بیشتر به سمت نماز ترغیب می‌شود. شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
💢مسافر دمشق؛ داستان دوستانی که زندگیشان به هم گره خورد فاطمه عرب اسدی، نویسنده کتاب «مسافر دمشق» گفت: این کتاب داستان دوستانی است که در دمشق با هم آشنا شدند و زندگیشان به واسطه این سفر به هم گره خورد. این کتاب به صورت روایت است و هیچ شخصیتی در این کتاب حقیقی نیست ولی بر اساس زندگی برخی از رزمندگان فاطمیون نوشته شده است. البته آنچه در این کتاب روایت شده است زندگی درون مرزی شخصیت‌های داستان است نه آنچه در سوریه برایشان اتفاق افتاده است. وی ادامه داد: من سعی کردم در این کتاب نشان دهم مدافعان حرم، افرادی معمولی هستند، مانند ما در زیر پوست این شهر زندگی می‌کنند و هر کدام مسائل و مشکلات خاص خود را دارند. آن‌ها انسان‌هایی هستند که هم خوبی دارند و هم بدی، و هر کدام به دلیلی مدافع حرم شده‌اند و انتخاب کرده‌اند که در این مسیر گام بردارند. تلاش کردم فضای کتاب، فضایی واقع گرایانه داشته باشد. 🔴@sarbazanzeynab🔴
🩸خونم و جانم فدای حجاب 🌷فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم لبنانی، «خضر عصام فنیش»: 🦋«به نام منتقم فاطمه...خواهر عزيز... سخن بسیار است و فحوای همه یکی؛ پوشش و حجاب. خونم را فدايت كردم، جانم را به خاطر حجاب فدايت كردم و قبل از من هم هزاران شهيد به خاطر حجاب جانشان را فدا كردند. پوشش ما پوشش فاطمه زهراست و به خدا سوگند که این گنجینه ماست.قلب صاحب الزمان را با لباست جريحه‌دار نگردان. مولايمان فاطمه (س) به خاطر حجابشان به شهادت رسيدند.» شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
خواستگاری «خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچه‌ی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانه‌ی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.» 💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاری‌اش می‌آید، مرضیه همان کسی را می‌بیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسه‌ی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه می‌شود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانه‌ی شهید علمدار بوده و با بچه‌های بسیج‌شان به دیدار مادر شهید رفته است. 🔹«مرضیه بدیحی»، همسر شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 🌤پر کن از باده ی چشمت قدح صبح مرا... 🌤خود بگو من ز تـــــو سرمست شوم یا خورشید ؟! حاج قاسم💔 عاقبتمون شهدایی 🕊 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌹صلوات خاصه حضرت امام صادق علیه السلام: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ» 🖤شهادت شیخ الائمه، رئیس مذهب تشیع حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) تسلیت باد🏴🏴🏴 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳 🌷🌹🌷🌹 1⃣تولد: میلاد امام صــادق ع (‌ششمین امام شیعیان) 2⃣ ششمیـن فرزند خانواده 3⃣ شـهادت :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان) 4⃣قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز 5⃣اسمش همنام: امام ششم شیعیان ◾️🌷◾️ شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴