eitaa logo
سرباز گمنام امام زمان (عج)
7.9هزار دنبال‌کننده
50.4هزار عکس
19.8هزار ویدیو
94 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج♥️ ــــــــــــــ ✨️ما وارثــ عشق و شرف واحساسیم.. ✨️یعنے بہ نجف بہ کربلا حساسیم... #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست ونهم استاد از ڪلاس بیرون
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی ام شهریار برف شادے رو گرفت سمت صورتم و گفت:آخہ اینم روز بود تو بدنیا اومدے؟ با خندہ صورتم رو گرفتم برف شادے نرہ توے چشم هام! همونطور ڪہ با دست صورتم رو پوشندہ بودم گفتم:شهریار یعنے بزنے نہ من نہ تو! مادرم با حرص گفت:واے انگار پنج شیش سالشونہ!بیاید سر سفرہ الان سال تحویل میشہ! دستم هام رو از روے صورتم برداشتم شهریار خواست بہ سمتم بیاد ڪہ سریع دویدم ڪنار پدر و مادرم نشستم،شهریار چندبار انگشت اشارہ ش رو برام تڪون داد یعنے دارم برات! مثل هرسال سر سفرہ هفت سین مون ڪیڪ تولد هم بود،سال نو،تولد نو،هانیہ ے نو! دست هامون رو براے دعا بالا گرفتیم ڪہ صداے زنگ دراومد،سریع بلند شدم و گفتم:من باز مے ڪنم! آیفون رو برداشتم:بلہ! صداے عمو حسین اومد:مهمون بے دعوت نمیخواید؟ همونطور ڪہ دڪمہ ے آیفون رو فشار مے دادم گفتم:بفرمایید! رو بہ مادرم اینا گفتم:عاطفہ اینا اومدن! زیاد برامون جاے تعجب نداشت،تقریبا هرسال اینطورے بود! همہ براے استقبال جلوے در ایستادیم،خالہ فاطمہ و عمو حسین داشتن وارد مے شدن ڪہ عاطفہ زودتر دویید داخل،عمو حسین گفت:دختر امون بدہ! هانیہ دوید سمتم و محڪم بغلم ڪرد،ڪم موندہ بود استخون هام بشڪنہ! دست هام رو دور ڪمرش حلقہ ڪردم عاطفہ با خوشحالے گفت:هین هین تولدت مبارڪ! لبخندے زدم و گفتم:مرسے عاطے فقط استخون برام نموند! سریع ازم جدا شد،امین و مریم هم وارد شدن،مریم بغلم ڪرد و گفت:تولدت مبارڪ خانم خانما! با لبخند تشڪر ڪردم،امین همونطور ڪہ دنبال مریم مے رفت گفت:تولدتون مبارڪ! سرد گفتم:ممنون! همہ دور سفرہ نشستیم،نگاهم رو دوختم بہ شمع هاے روے ڪیڪ،نوزدہ! اے ڪاش عدد یڪ رو میذاشتن! عاطفہ ڪنارم نشستہ بود،صداے توپ اومد و بعدش هم مجرے ڪہ شروع سال جدید رو تبریڪ مے گفت! همہ مشغول روبوسے و تبریڪ گفتن شدیم،شهریار شیرینے رو برداشت و بہ همہ تعارف ڪرد. خالہ فاطمہ با شوق گفت:امسال سال خیلے خوبیہ! بے اختیار گفتم:آرہ! مریم با شیطنت گفت:ڪلڪ یہ خبرایے هستا! بے تفاوت گفتم:نہ از اون خبرا! همہ خندیدن،شهریار با اخم گفت:مامان ڪسے اومدہ بہ من خبر ندادے؟ عموحسین با دست زد بہ ڪمر شهریار و با خندہ گفت:داش غیرت! پدرم بہ شوخے گفت:اصلا اومدہ باشہ بچہ،باباش اینجا هست! خالہ فاطمہ گفت:پس بریم لباس آمادہ ڪنیم براے عروسے. با شیطنت بہ شهریار نگاہ ڪردم و گفتم:بلہ ولے براے عروسے شهریار! همہ با هم اووو گفتن و شهریار سرش رو انداخت پایین! عاطفہ آروم گفت:هانے جدے میگے؟ در گوشش گفتم:آرہ بابا،عاطفہ باید دختر رو ببینے عین خل و چل هاس! عاطفہ با ناراحتے گفت:ببین دختر چے هست!شهریار شما از اول بے سلیقہ بود! بہ زور جلوے خودم رو گرفتہ بودم تا نخندم! مادرم نگاهے بہ پدرم ڪرد،پدرم سرش رو تڪون داد مادرم گفت:حالا ڪہ همہ دور هم جمع شدیم با اجازہ ما بعد از عید براے خواستگارے از عاطفہ جون براے شهریار بیایم! قیافہ عاطفہ دیدنے بود،با خندہ سرم رو انداختم پایین! عاطفہ داشت هاج و واج مادرم رو نگاہ میڪرد خالہ فاطمہ هم چشم غرہ مے رفت! با خندہ گفتم:گفتم ڪہ خل و چلہ! عاطفہ بہ خودش اومد و سرش رو انداخت پایین،گونہ هاش قرمز شدہ بود! خالہ فاطمہ نگاهے بہ عمو حسین انداخت و گفت:صاحب اختیارید!بعداز خبر مادربزرگ شدنم بهترین خبرے بود ڪہ شنیدم! خندہ م قطع شد،ناراحت نشدم اما خوش حال هم نشدم! خبر بچہ دار شدن امین و مریم نمیتونست براے من خوش حال ڪنندہ یا ناراحت ڪنندہ باشہ،حس خاصے نداشتم اما قلبم یہ جورے شد! زخم هاے گذشتہ خوب میشن ولے جاشون میمونہ! همہ با خوشحالے مشغول تبریڪ گفتن شدن،امین و مریم با خندہ و خجالت سرشون رو انداختن پایین و دست همدیگہ رو گرفتن! خالہ فاطمہ گفت:هانیہ شمع ها آب شد!تا اینا مشغول خجالت ڪشیدنن تو شمع هاتو فوت ڪن! لبخندے زدم و شمع ها رو فوت ڪردم! زیر لب گفتم:نوزدہ سالگے از تو شروع میشم!__ دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:سی ام شهریار برف شادے رو گرفت
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی ویکم آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم،سرکوچه ایستادہ بودن،هفته ی قبل رفتیم خواستگاری عاطفه،فردا عقد شهریار و عاطفه بود،عاطفه از من و مریم خواسته بود برای خرید لباس محضر کمکش کنیم! عاطفه با دیدنم تعجب کرد،با هردوشون دست دادم و سلام کردم! به سمت بازار راہ افتادیم،عاطفه با تردید پرسید:هانی برای همیشه چادری شدی؟! نگاهش کردم و گفتم:آرہ! دیگه چیزی نگفت،مشغول تماشا کردن مغازہ ها شدیم،مریم با ذوق گفت:عاطفه اون لباسو ببین! عاطفه نگاهی به لباس انداخت و گفت:لباس جشن رو باید آقامون بپسندہ،یه چادر و شال برای محضر پسند کنید همین! مریم با شیطنت گفت:بله!بله! با خندہ سرفه مصنوعی کردم و گفتم:اینجا مجردم هستا! عاطفه دست مریم رو گرفت و گفت:دخملمون چطوله؟ مریم لبخندی زد و گفت:خوبه! با تعجب گفتم:مگه جنستیش معلوم شدہ؟! مریم با شرم گفت:چهارماهمه!استرس داشتم،با امین تصمیم گرفتیم بعد از گذشتن سه ماہ اول خبر بدیم! آهانی گفتم و از فکرم رد شد که دوست داشتم بچه اول من و امین دختر باشه! سریع از فکر اومدم بیرون،رو به مریم گفتم:خدا حفظش کنه! باید برای همیشه فراموش می کردم،امین فقط دوست برادرم و همسایه بود! مشغول تماشا کردن ویترین مغازہ ها شدم،عاطفه و مریم هم کنارم صحبت می کردن! سرم رو برگردوندم که سهیلی رو دیدم چند قدم دورتر از من کنار دختری چادری مشغول صحبت و تماشای ویترین مغازہ ای بودن! با دیدنش تعجب کردم،سهیلی تهران چی کار می کرد؟! حسی بهم گفت حتما باید بهش سلام بدی،این مرد عجیب وادارت میکرد براش احترام و ارزش قائل باشی! چند قدم بهشون نزدیک شدم و با صدایی رسا گفتم:سلام! سهیلی سرش رو برگردوند،نگاهش سمت من بود ولی پشت سرم رو نگاہ می کرد! _سلام خانم هدایتی! با لبخند دستم رو گرفتم سمت دختری که کنارش بود و گفتم:سلام! دختر با تعجب دستم رو گرفت و جوابم رو داد،به چهرہ ش میخورد تقریبا همسن خودم باشه. سریع گفتم:من شاگرد آقای سهیلی هستم! صدای عاطفه رو شنیدم:هانیه! برگشتم سمتش،با تعجب نگاهم کرد،شونه ش رو داد بالا و لب زد اینا کین؟! _الان میام،شما انتخاب کنید! دوبارہ برگشتم سمت سهیلی و همسرش،با لبخند گفتم:از دیدنتون خوشحال شدم! دختر با کنجکاوی گفت:چی میخواید بخرید؟ از این همه راحتیش جا خوردم،سهیلی با سرزنش گفت:حنانه! حنانه بدون توجه به سهیلی گفت:ناراحت شدی فضولی کردم؟من موندم برای مادرم چی بخرم! _نه،نه!فضولی چیه؟! برای خرید عقد برادرم اومدیم! حنانه با ذوق گفت:آخی،مبارکه،من که دوتا داداش دارم یکی از یکی مجردتر! از حرف هاش خندہ م گرفت،سرم رو انداختم پایین و آروم خندیدم! سرم رو بلند کردم و گفتم:خدا متاهلشون کنه! حنانه با اخم مصنوعی گفت:خدانکنه!همینطوریش آش دهن سوزی نیستن وای بحال اینکه زن بگیرن! سهیلی با تعجب نگاهش کرد و ابروهاش رو داد بالا. _حالا زن نداشته ی من چه هیزم تری به تو فروخته؟! با تعجب نگاهشون کردم،خواهر و برادر بودن! حنانه با تاسف رو به من گفت:میبینی تو رو خدا؟!حالا خوبه زن ندارہ و اینه! از حالت هاش خندہ م گرفت،چادرم رو با دست گرفتم و گفتم:من دیگه برم خداحافظ! حنانه لبخند مهربونی زد و گفت:خوشحال شدم اسمت هانیه بود دیگه؟ سهیلی با لحن سرزنش آمیزی گفت:حنانه این چه طرز صحبت کردنه؟! حنانه توجهی نکرد و گفت:خداحافظ هانیه! با لبخند گفتم:خداحافظ. رو به سهیلی گفتم:خدانگهدار استاد! خواستم برم که سهیلی گفت:خانم هدایتی! برگشتم سمتش،قبل از اینکه چیزی بگم سریع گفت:متوجه شدید که حنانه خواهرمه سوتفاهم نشه! و سریع با حنانه به سمت مغازہ دیگه ای رفتن،با تعجب زیر لب گفتم:مگه من چی گفتم؟!! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
🔞ببینید در آخر الزمان چه بلایی سر دخترای ایرانی میاد🔞 😱فقط خواهشاافراد زیر 18 سال نبینن شامل صحنه های وحشتناک است🔞 دیدن کلیپ در لینک زیر👇👇👇😱😨 🍃🌺eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097🌺🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها «دعاے زیباے فرج » بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹 قرار هرروزما براے عاشقان مهدے بخوانیم تا هر شب میلیونها دعا خواندہ شود 🍃🌺🍃🌺🍃 هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج را زمـزمـه کـند. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای آن جـوان دعا میفرمایند❣ التماس دعا💚💚 🌷 @sarbazegomnam🌹 فوروارد یادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فقر‌_فرهنگی یعنی این، عقده دیده شدن این بلارو سر زنان سرزمین ما آورده. #التماس_تفکر #پلنگ #فقیر #فقر #فرهنگ #بی_فرهنگی #چالش #جاهلیت #حجاب #خانم #مرد #زن#پسر #دختر #پول #پولدار 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جا داره به مناسبت 9 دی یادی کنیم از این صوت محرمانه مهدی هاشمی مهدی هاشمی: استراتژی ما همیشه از روز اول همین بود که جلوی خامنه‌ای وایسیم - پس کی میخواید شروع کنید؟! مغز خاکستری 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هخامنشیان با سران فتنه و لیدرهای اغتشاش چگونه برخورد می‌کردند؟! بریدن گوش بریدن بینی درآوردن چشم از حدقه سر بریدن قطع دست و پا به بردگی گرفتن 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبرانقلاب: 🔹مردم در ٩ دی غائله فتنه را ختم کردند؛ 🔹درود بر مردم ایران. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
✖️✖️✖️روایتی تازه از ... 😳😱 💢سال۸۸دهمین دوره ریاست جمهوری نامزدها: ⭕️احمدی نژاد ⭕️موسوی ⭕️کروبی ⭕️رضایی بودند. با پخش مناظرات و گفتگوها و تبلیغات نامزدها بیشترین رقابت بین ⬅️احمدی نژاد و ⬅️ موسوی شکل گرفت. 👈آغاز آشکار فتنه از به میان آمدن خانواده و نامه سرگشاده اکبرهاشمی رفسنجانی به بود که عملا در حاشیه خبر از اتفاقات ناخوشایندی داد.😨😱 شب انتخابات اعلام میکنه که برنده رقابت هاس و اگه چیزی غیر باشه تقلب هست😕😳 و همسر هاشمی رفسنجانی هم به مردم اعلام میکنه که اگر موسوی برنده رقابت ها نباشد به بریزند.😱😱😨 شمارش آرا آغاز شد و باتوجه به خدمات احمدی نژاد در دوره نهم ریاست جمهوری به ویژه برای روستاییان و اقشار پایین جامعه در نهایت آرا به نفع از صندوق ها پایان یافت.😶 با وجود اینکه افرادی چون👇 ۱-نماینده هر یک نامزدها ۲-نماینده شورای نگهبان ۳-جمعی از فرهنگیان ۴-نیروی انتظامی در زمان رای گیری کنار صندوق ها حاضر بودند اما اعلام میکنند که تقلب شده.😦😳 در این زمان و خارجی و افرادی چون 😐 و 😒 و... حمایت خودشون رو از موسوی اعلام کردند.😕 👈در اینجا رهبری❤️اعلام کردن که با کشاندن مردم به خیابان مشکل شما حل نخواهد شد و به صورت قانونی اعتراض خود را اعلام کنید و ده تا ۱۲ روز بیشتر از مهلت قانونی هم مشخص شد برای شکایت. ⬅️ با به راه انداختن راهپیمایی خیابانی و به راه انداختن آشوب که منجر به کشتن تعدادی از مردم بی گناه 😢 و آتش گرفتن بانک ها سطل زباله و آتش زدن اتوبوس ها و از بین بردن اموال عمومی به مدت هشت ماه را به حالت اضطرار و آشوب کشاندند.😢😞 ⛔️از نظر قانون مجرم کسی هست که آشوب را شروع کرده.⛔️ از طرفی هم اعلام میکنند که جنگ داخلی شهری بهانه هست و مشکل اصلی هست.😱 ⬅️ موسوی ضمن و حمایت از مردم برای این جریانات، حتی اظهار پشیمانی از این حرکات نکرد. 😐😒 زمانی را که برای شکایت اعلام کردند به پایان رسید و اعلام کردند دیگر کسی برای اعتراض به خیابان نرود که مخالفت با قانون به شمار میرود.👊 آشوبها ادامه پیدا کرد و به رسید. روز هیئت مذهبی به خیابان آمده و به عزاداری برای سالار شهیدان پرداختند که با سنگ باران کردن مردم نمازگزار و عزادار عاشورا😢😱 درگیری و اهانت به پرچم ها و اسامی ائمه اطهار و مساجد😢 در در کشور مواجه شدند. 😔😔 خشم مردم به جوش آمد😡💪 و برای : ۱-حمایت از ❤️ ۲-حمایت از ❤️ ۳-حمایت از ❤️ به خیابانها آمدند و اعتراض خود را به اغتشاشات و آشوبها اعلام کردند. 💪💪💪💪💪💪💪💪 👈از سال ۸۸ تاکنون مردم هر ساله به نشانه این اعتراضات ❤️۹ راهپیمایی می‌کنند.❤️ 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
19.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حوادث تلخ روز عاشورای ۸۸ توسط فتنه گران :حامیان #کروبی و #موسوی ⚠️عاشورای ۸۸ را فراموش نکنید 🔞فیلم حاوی صحنه های دلخراش میباشد 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:سی ویکم آروم به سمت عاطفه و م
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی ودوم با بهار وارد ڪلاس شدیم،بهار خواست چیزے بگہ ڪہ صداے زنگ موبایلم بلند شد،با دست زدم روے پیشونیم و گفتم:واے!چرا خاموشش نڪردم؟! سریع از تو ڪیفم موبایل رو درآوردم و جواب دادم. _جانم مامان. _هانیہ جان دارم میرم بیرون ڪلید برداشتے؟ انگار هول بود! با شڪ گفتم:آرہ،چیزے شدہ؟ من من ڪنان گفت:خب...خب... نگران شدم،با عجلہ از ڪلاس بیرون رفتم،بهار هم پشت سرم اومد! _مامان چے شدہ؟براے بابا یا شهریار اتفاقے افتادہ؟ _نہ عزیزم نہ! با حرص گفتم:پس چے؟!قلبم اومد تو دهنم! خندہ اے ڪرد و گفت:نہ دختر! فاطمہ و مریم اینجا بودن،مریم دردش گرفت بردنش بیمارستان منم دارم میرم! قلبم یخ زد،احساس ڪردم یہ نفر با پتڪ بہ سرم ڪوبید اما...من فراموشش ڪردم؟نہ؟باید ڪامل فراموش میڪردم باید میگذشتم از احساسم... با سردے تمام ڪہ خودم یخ زدم گفتم:آهان!خداحافظ! مادرم متوجہ حال بدم شد با ملایمت گفت:هانیہ! _مامان جان ڪلاسم دارہ شروع میشہ،خداحافظ! سریع علامت قرمز رنگ رو لمس ڪردم! بهار با نگرانے گفت:چے شدہ؟! برگشتم سمتش،شونہ هام رو دادم بالا و گفتم:هیچے بابا،دختر امین دارہ بدنیا میاد! _ناراحت شدے؟ سرم رو بہ نشونہ منفے تڪون دادم و گفتم:خوشحالم نشدم! بے اختیار قطرہ اشڪے مزاحم از گوشہ چشمم بہ زمین سرد افتاد،سقوطش صداے مرگبار سقوط احساسم رو میداد! بهار بغلم ڪرد و گفت:گریہ ندارہ ڪہ خل!مگہ مهمہ؟! با صداے لرزون گفتم:نہ!خداڪنہ دل دخترشو پسر همسایہ نبرہ! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود!سریع از بهار جدا شدم و دستے بہ صورتم ڪشیدم. همونطور ڪہ زمین رو نگاہ مے ڪرد گفت:مشڪلے پیش اومدہ؟ _نہ! بازوے بهار رو گرفتم تا بریم سر ڪلاس ڪہ سهیلے گفت:خانم هدایتے چند لحظہ! بهار نگاهے بهمون انداخت و وارد ڪلاس شد،سهیلے چند قدم بهم نزدیڪ شد،دست بہ سینہ رو بہ روم ایستاد. _عظیمے مشڪلے پیش آوردہ؟ منظورش بنیامین بود،سریع گفتم:نہ!نہ!اصلا ربطے بہ دانشگاہ ندارہ! همونطور ڪہ دیوار پشت سرم رو نگاہ مے ڪرد گفت:میخواید امروز ڪلاس نیاید؟ مطمئناً نمیتونستم سر ڪلاس بشینم،قلبم بہ ڪمے آرامش احتیاج داشت،جاے زخم هاے قدیمے تیر مے ڪشید! آروم گفتم:میشہ؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد و گفت:یاعلے! رفت بہ سمت ڪلاس،زیر لب گفتم:خدا خیرت بدہ! راہ افتادم بہ سمت نمازخونہ! بہ آغوشش احتیاج داشتم دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:سی ودوم با بهار وارد ڪلاس شدی
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی وسوم بهار پاڪت آبمیوہ رو بہ سمتم گرفت و گفت:دیروز ڪلاس نیومدے نگرانت شدما! آبمیوہ رو از دستش گرفتم،همونطور ڪہ نے رو وارد پاڪت مے ڪردم گفتم:حالم زیاد بد نبود اما طورے هم نبود ڪہ بتونم سرڪلاس بشینم خدا سهیلے رو خیر.... حرفم نصفہ موند،با دیدن صحنہ رو بہ روم دهنم باز موند،بهار از من بدتر! سہ تا طلبہ ڪنار سهیلے ایستادہ بودن و باهاش دعوا مے ڪردن! یڪے شون انگشت اشارہ ش رو بہ سمت سهیلے گرفت خواست چیزے بگہ ڪہ چشمش افتاد بہ من! با دیدن من پوزخند زد و گفت:یار تشریف آوردن! سهیلے سرش رو بہ سمت من برگردوند،برگشت سمت طلبہ! با ڪلافگے گفت:بر فرض بگیم درستہ بہ چہ حقے تو جمع آبرو میبرے؟حدیث بیارم؟ طلبہ با عصبانیت یقہ پیرهن سهیلے رو گرفت و گفت:دارے آبروے این لباس رو میبرے! با گفتن این حرف یقہ سهیلے رو ڪشید بہ سمت خودش! یقہ پیرهنش پارہ شد! باید بہ سهیلے ڪمڪ مے ڪردم! محڪم و با اخم گفتم:آقاے سهیلے مشڪلے پیش اومدہ؟ بہ سمت دانشگاہ اشارہ ڪردم و ادامہ دادم:خبرشون ڪنم؟ دست چپش رو بہ سمتم گرفت،یعنے صبر ڪن! یقہ پیرهنش رو گرفت،صورتش سرخ شدہ بود،نفس عمیقے ڪشید و زل زد تو چشم هاے طلبہ،بہ من اشارہ ڪرد و گفت:زنمہ! چشم هام داشت از حدقہ مے زد بیرون!بهار با دهن باز نگاهم ڪرد! طلبہ با تعجب نگاهش ڪرد،چندبار دهنش رو باز ڪرد ڪہ چیزے بگہ اما نتونست،سرش رو انداخت پایین! سهیلے ادامہ داد:یہ لحظہ بہ این فڪر ڪردے؟! با پشت دستش ضربہ آرومے بہ شونہ پسر زد و گفت:من این لباسو پوشیدم بدتر از این نشونش ندن! اینے ڪہ تن منہ عبا و عمامہ نیست چشمات چے مے بینن؟! با حرص نفسش رو داد بیرون،سرش رو بہ سمت من برگردوند،چشم هاش زمین رو نگاہ مے ڪرد! _عظیمے دارہ مشڪل ساز میشہ! با دست بہ سہ تا طلبہ رو بہ روش اشارہ ڪرد و گفت:مے بینید ڪہ! بند ڪیفش رو محڪم روے شونہ ش گرفت و فشار داد! نگاهے بہ دوست هاش انداخت و راہ افتاد بہ سمت خیابون! چیزهایے ڪہ مے دیدم برام گنگ بود اما با اومدن اسم بنیامین همہ چیز رو حدس زدم،بہ خودم اومدم و دوییدم سمت سهیلے! نفس نفس زنون صداش زدم:آقاے سهیلے! ایستاد،اما برنگشت سمتم،با قدم هاے بلند خودم رو،رسوندم بهش! _نمیدونم چہ اتفاقے افتادہ ولے مطمئنم بنیامین عظیمے ڪارے ڪردہ،من واقعا عذر میخوام نمیدونم چے بگم! زل زد بہ ڪفش هام،چهرہ ش گرفتہ و عصبانے بود! _مهم نیست!میدونم باهاش چے ڪار ڪنم تا یاد بگیرہ با آبروے دونفر بازے نڪنہ! با شرم ادامہ داد:اون حرفم زدم بہ دوست هام یہ درسے دادہ باشم! دستے بہ ریشش ڪشید. _همون ڪہ گفتم زنمہ! با گفتن این حرف رفت،شونہ م رو انداختم بالا،مهم نبود!__ دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏