هدایت شده از کتابستان هور
_ به جای طلبت دخترمو ببر!
با بغض گفتم:_بابا نکن م...من دختر..تم
بدون اینکه توجهی کند گفت داد :_#ششماهعقدشکن ... بعداون طلبت رو میدم
مرد عینک آفتابی را از چشم دراورد و پوزخند زد :_ میدونی تو ششماه میتونم چه بلایی سر دخترت بیارم؟
بابا نگاهش را دزدید :_ ما دوتا بچه کوچیک داریم مادرت مریضه
مرد خندید و چشمک زد:_ تو هم همین کاری که قراره دخترت انجام بده رو میکردی؟
بابا دندان روی هم فشرد :_ پولم که آماده شد میام میبرمش
_ بی غیرت ! بی ناموس دخترته
#فقر_غیرت_نمیذاره #گشنگی_ناموس_نمیشناسه
مرد با تاسف خندید و بدون خجالت رو به من گفت :_ موهاتو دیگه دست نمیزنی تا بلندشه ... ازین به بعد صبح که پامیشی #لنزآبی میذاری تا شب...
از شدت وحشت به گریه افتادم و او مجبورم کرد دهانم را باز کنم. نگاهی به دندونام انداخت. ناخنامو را چک کرد بعد چکی از جیبش دراورد و روی زمین پرت کرد :
_ اون 150 میل ... اینم 50 تای دیگه
بابا بهت زده نگاهش کرد.
_ لازم نیست قرضت رو پس بدی ... 200 میل مال خودت
_ ی ... یعنی چی؟!
_ یعنی دخترت رو برای همیشه خریدم❗️
http://eitaa.com/joinchat/4094165009C89353af326