eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2هزار ویدیو
205 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:(( . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ 🌺گل‌آرایی ضریح امیرالمؤمنین علیه‌السلام در آستانه ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ▿
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی ➺ @sarbazeharamm کانال‌کمیل | 💔🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بِسّـم‌رَبِّ‌علـۍ♥️'»
..‌👀✋🏻•• «یـٰا‌ذَالجَـلال‌ِو‌َالاِڪرآم'🔗📓'» ‹اۍ‌صـٰاحِب‌شُڪوه‌وَ‌بُزرگـوارۍ..'🖤🗞'› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای بعد نمازش مرا حسینی کرد؛ ثواب گریه‌ی من را به مادرم بدهید... روز مادر مبارک!❤️‍🩹
برکت زندگی از گفتن یک یا زهراست..!🫡 بیمه‌ی عمر شدم مادر سادات سلام..:)❤️‍🩹
دلی میگم... روز مادر همگی خانه ی مادر بروند حرمت کو که بیایند همه نوکر ها ؟!
حرمت سینه ی ماست مادر ارباب جهان جای درب حرمت به سینه و سر بزنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عالم مژده دهید قلب مصطفی عشق ابوتراب مادر ارباب به دنیا آمد...💓
16.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاطمه(س)از خدای خود القاب داره هر لقبش به سوی حق یک باب داره طبق حدیثه حضرت صادق میگم بردن نامه فاطمه آداب داره❤️‍🔥
مادر تراز اول جمهوری اسلامی ایران ...🌷🕊 شادی روح پاک همه شهدا صلوات ...🌸
کسی از بهشت چیزی نمیدانست و خداوند حضرت زهرا ( سلام الله علیها) را آفرید تا بگویند بهشت جایی ست زیر پای
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجه ای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به جای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد. ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ می- زدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم می- درخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم. در آغوش ابوالفضل بال بال می- زدم که فرصت جبران بی وفایی هایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به قیامت رفته بود. اینبار نه حرم حضرت سکینه  ، نه چهارراه زینبیه، نه بیمارستان دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم. ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :»من جواب سردار همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟« و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم. چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش می خواست فقط خنده هایش برای من باشد نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - که دوباره سر به سرم گذاشت :»این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!« و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید :»فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟«دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :»یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!« از شنیدن خبر سلامتی اش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بی اراده از دهانم پرید :»میتونه حرف بزنه؟« و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی البداهه پاسخ داد :»حرف میتونه بزنه، ولی خواستگاری نمیتونه بکنه!« لحنش به حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را می- خواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت :»قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده هات تنگ شده بود!« ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفه های اشکم را چید و ساده صحبت کرد :»زینب جان! سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای تروریستها آماده میکنه!« نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
+بخونیم از مادر... 💝 ولادتِ بهترین مادرِ دنیا مبارک💝
تو دلم مونده به یکی تبریک بگم روز مادر رو محضر خانوم نجمه خاتون مادر دلاور آقا قاسم بن الحسن تبریک میگم :)
یه تبریک ام میگم محضر مقدس خانوم ام البنین مادر دلاور عباس بن علی